در جایی که دمکراسی خار باشد، خدمت عار است و خادم خلق خوار. و در محلی که بیگانه حاکم باشد، میمون و عنتر قدر یابند و به فضا روند، و وکیل و خبرنگار به قضا.
جرجی زیدان می نویسد: زبیده زن هرون(هارون الرشید) میمونی داشت و هرکس به خدمت او می رسید باید دست میمون ببوسد.
ایرانی جلای وطن می کند و سوری و سومالی رو سوی مملکت امام زمان آرند. ای یار کمر باریک کوچه روشن کن خانه تاریک. سفره را که پهن کنی حسن نصرالله و احمد بسم الله خودشان آدرست را پیدا می کنند. حوض را که ساختی قورباغه خودش پیدا می شود. نظامی عروضی در چهارمقاله درمرگ فردوسی می نویسد: مذکری بود در طبران تعصب کرد و گفت: من رها نکنم تا جنازه او در گورستان مسلمانان برند که او رافضی بود. شیخ ابوالقاسم کرگانی به جنازه حکیم نماز نکرد که او عمر عزیز خود در مدح مجوس صرف نموده. وگویا ما از نسل همان ابوالقاسم کرگانی هستیم که توشه یک سال خویش را می اندازیم در ضریحی که به جیب فقیه شهر راه دارد اما نمی دانیم راه مزار فردوسی از کدام سوست؟
با اینهمه روزی برسد که از قول بهاء ولد پسر مولانا بگویند:
از کفر گذشتیم و ز اسلام به کلی / امروز نه در بند خطاییم و صوابیم
***
و اما در مکانی که دمکراسی جاری است و قدرت مردم ساری، “سیاست” بند است و قدرت دار. چرا که به قول سعدی: رعیت چون بیخند و سلطان درخت/ درخت ای پسر از بیخ باشد سخت. مثل دهدار چاق و چله ده کوره ای که از بد حادثه در شهرِ کلان تورنتو شهردار شد و خدمت را، سروسامان دادن به تیم فوتبالش می پنداشت. از مهتری فقط جو دزدی اش را یاد گرفته. نیامده کتابخانه می بست و دستور توقیف آب استخر عمومی می داد. به نام مردم تیشه به ریشه خدمات مردمی میزد. پیوند دوستی من از آن پاره می کنم/ تا چون گره خورد بتو نزدیکتر شوم به خیالش همینکه بتواند رضایت دارودسته نیویورکی “توری” را فراهم کند کافی است اما به سال نرسیده کوس رسوایی اش را در دادگاه ها به بانگ بلند می زنند و یا آن وزیر آقای هار- پِرت که به خاطر صدارت دست به جنایت آلود و هفته گذشته کرسی صدارتش را به زندان بردند تا زندانیان بی وزیر نمانند. و اینان یحتمل که این سخن نغز شیخ اجل را نشنیده بودند که فرموده: به نوبتند ملوک اندر این سرای سپنج/ کنون که نوبت توست ای مَلِک به عدل گرای
***
روزی در خدمت دنالی پیشگویی شد که اکنون با توجه به صدارت خانم کاتلین، یحتمل که دکتر مریدی وزیر شود. خواستی که گویا همه در انتظارش بودند. و نشان می داد که دکتر مریدی برغم تبلیغات مغرضین، محبوب جامعه ایرانی است. مغبونانی که در غیاب روزنامه نگاران دربند، نام اصحاب رسانه را یدک می کشند، و شهرت خویش را در تخریب دکتر مریدی می جویند. و به مصداق آن ضرب المثل: در جایی که گوشت نیست چغندر پهلوانست؛ نمی دانستند کسی هواخواه بیشمار دارد را نمی توان به این سادگی از میدان بدرکرد. به قول معروف آدم خودش بمیرد هوادارش نمیرد. یکی را چوب به کف پایش می زدند فریاد می زد آخ پشتم.
افرادی همچون دکتر مریدی هراسی از خرج کردن ندارند تا از ورشکستگی بترسند. چون از محبوبیت خود خرج می کنند نه از مال بی حساب خویش. چرا که با سفره رنگین می توان خلایق را خرید اما با دلار نمی توان دلی به دست آورد. و محبوبیتی که از همراهی و همدلی با مردم حاصل شود ثروتی است که پایانی ندارد. دکتر مریدی به هنگامه خیزش مردم که به نام جنبش سبز عالمگیر شد، همگام مردم به پیش رفت و درآن شبهای وانفسای حضور میلیونی ایرانیان شوقی از جنس مردم داشت. در عروسی سبز ایرانیان و عزای سیاه فقیهان حاکم همراه با مردم به دخمه دل ایرانیان تورنتو نقب زد و امروز نیز که با تلاش و پشتکار به مقام صدارت رسیده می داند که چگونه این شادی را با جامعه خویش تقسیم نماید. و جامعه نوپای ایرانیان تورنتو می داند که سالها باید منتظر ماند تا یکی چون مریدی آید. بلبل هفت تا بچه می زاید یکی بلبل شود. و سخن آخر از اسد، اگر کسی مرد این میدان است بسم الله و گرنه… کاری که برایت آید آسان بگذار / ور نتوانی به کاردان سپار(مسعود سعد)