شهروند ۱۲۲۸  پنجشنبه  ۷ می  ۲۰۰۹

این “ناجا” ـ نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ـ بدجوری، سنگین و متورم، مثل دست شکسته وبال گردن نظام ولایت مطلقه فقیه و مقام معظم رهبری شده است. سنگین زیرا به نحوی فزاینده توان مالی نظام را تحلیل می برد و آنچه را که از کمک به حزب الله لبنان، فلسطین، غزه، ونزوئلا، نیکاراگوئه، بولیوی، کنیا، بورکینافاسو، کنیا، جزایر کومور، سنت ویسنت و… باقی می ماند  می بلعد و متورم چون که هر چه از نظر کمی به نیرویش افزوده می شود، کارآیی آن کاهش می یابد!

این به اصطلاح “نیرو” که مثلا قرار بوده نقش بازوی راست فرمانده کل قوا را در اجرای سیاست راهبردی “النصر بالرعب” ایفا کند، امروز کارش به جایی رسیده که مقام معظم رهبری را دچار کابوس و سرگیجه نموده و معظم له به راستی نمی داند که با آن چکار کند!

حدود دو سال پیش در همین روزها بود که نیروی انتظامی با طرح پر سر و صدای “ارتقاء امنیت اجتماعی” به میدان آمد تا با زهر چشم گرفتن و وحشت آفریدن، هنجارهای مطلوب نظام را مستقر گرداند و به بدحجابی، پوشش و آرایش موی نامناسب جوانان و … در برنامه ای ضربتی نقطه پایان نهد. نیروی انتظامی برای انجام این ماموریت از هیچ وحشی گری و سبعیتی پرهیز نکرد. نیمه شب محله ها را قرق کرد و به خانه های مردم یورش برد تا به زعم خود “اراذل و اوباش” را دستگیر کند. روز روشن در خیابان  جلوی زن و دختر مردم را گرفت و به بهانه مبارزه با بدحجابی آنها را کشان کشان و با ضرب و شتم به درون اتومبیل گشت های ارشاد انداخت و به زندان برد. آفتابه به گردن جوانها انداخت و آنها را در کوچه و خیابان ها گرداند. هزاران نفر را در غیرانسانی ترین شرایط در سوله کهریزک زندانی کرد. در یک روز ۲۹ نفر را اعدام کرد و نتیجه…؟

نتیجه این که پس از ماهها تجاوز آشکار و وحشیانه به حقوق شهروندی مردم، کار طرح “ارتقاء امنیت اجتماعی” به جایی کشید که فرمانده نیروی انتظامی تلویحا اعتراف کرد که طرح شکست خورده و نیروی تحت فرماندهی خود را “مامور و معذور” قلمداد کرد و رئیس جمهوری مهروز و عدالت گستر نیز منکر دخالت یا حتی موافقت خود با آن طرح شد.

از سوی دیگر، به رغم رجزخوانی ها و عربده کشی های فرماندهانی چون سردار رادان، در عرصه ی سرکوب تنش های سیاسی و اجتماعی نیز نیروی انتظامی نتوانست رضایت مقام معظم رهبری را جلب و نمره قابل قبولی در کارنامه خود ثبت کند. به عنوان نمونه، در جریان اعتراض دانشجویان به پروژه دفن اجساد شهدا در دانشگاه، نیروی انتظامی نقشی خنثی بازی کرد و فرمانده کل قوا را ناگزیر ساخت تا بازوی چپ خود یعنی سربازان گمنام امام زمان (عج) و لباس شخصی ها را برای سرکوب دانشجویان وارد میدان کند.

مجموعه این ناتوانی ها و ناکامی ها موجب شدند که حدود یک ماه پیش، سردار اسمعیل احمدی مقدم، فرمانده کل نیروی انتظامی و باجناق رئیس جمهوری مهرورز و عدالت گستر، در مصاحبه ای اعلام کند که “قرار” شده است که امنیت محلات و شهرها به بسیج و سپاه پاسداران سپرده شود و نیروی انتظامی با ۲۰۰ میلیارد تومان بودجه، برای حفاظت از مرزهای کشور اعزام شود!

هنوز بیش از دو هفته از اعلام این خبر نگذشته بود که رئیس جمهوری در جمع فرماندهان نیروی انتظامی حضور یافت و از آنان دلجویی کرد و ظاهرا “قرار” اعزام به مرزها منتفی شد!

در ادامه این روند آشفته و سردرگم، روز جمعه گذشته ـ ۱۱اردیبهشت ـ سردار عزیز الله رجب زاده، فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ، به میدان آمد و از طرح نبوغ آمیز تازه ای خبر داد: بنابر گزارش خبرگزاری حکومتی مهر، این سردار ـ به قول زنده یاد رضا فاضلی: تشتکی ـ اعلام کرد که پلیس امنیت با همکاری مردم (!) در حال شناسایی خانه های مجردی است و به همین منظور و همچنین پاکسازی فروشندگان مواد مخدر، ۱۳ ایستگاه پلیس در منطقه ۱۲ تهران مستقر کرده است. به گفته ی سردار عزیزالله رجب زاده، این طرح جدید “انضباط اجتماعی” نام گرفته است!

نکته قابل توجه در این طرح جدید، انتخاب منطقه ۱۲ تهران برای آغاز اجرای آن است. منطقه ۱۲ تهران شامل بازار، میدان مولوی، میدان شوش، خیابان حافظ جنوبی و خیابان ۱۷ شهریور می شود. بخش عمده جمعیت این منطقه قدیمی تهران، کارگران و زحمتکشان هستند. اینان امکان گرفتن خانه مستقل ندارند و ناگزیر هر چند نفر در یک خانه یا حتی یک اتاق زندگی می کنند.

سردار عزیزالله رجب زاده با اعلام خبر طرح “انضباط اجتماعی” گفت: “یکی از برنامه هایی که قرار است در طرح انضباط اجتماعی اجرا شود، جمع آوری خانه های مجردی است، چرا که یکی از کانون های جرم در این منطقه، که عامل اصلی تجمع تبهکاران است، همین خانه های مجردی است و به همین علت پلیس امنیت در حال شناسایی این اماکن است و از روز شنبه آینده (شنبه ۱۲ اردیبهشت) کار پاکسازی آنها آغاز می شود”!

سردار محترم در بیانات خود توضیح نداد که به فرض که توضیحات او در مورد “کانون جرم” بودن “خانه های مجردی” قانع کننده باشد، چرا این طرح باید از منطقه ۱۲ تهران ـ با آن بافت جمعیتی که توضیح داده شد ـ آغاز شود؟ “خانه مجردی” اگر به مفهوم “عزب خانه” یا محل فسق و فجور باشد، باید سراغ آن را در محلات ثروتمند و مرفه شمال شهر گرفت و نه در محلات فقیرنشین که اکثریت جمعیت آن را کارگران و طبقات زحمتکش تشکیل می دهند!

آقای نعمت احمدی، وکیل دادگستری و حقوقدان، در واکنش به خبر طرح “انضباط اجتماعی” گفت: تجرد یک واقعیت اجتماعی است و گذاشتن بار اتهام روی تجرد یک بدعت است. دولت اگر نگران تجرد شهروندان است، بهتر است شرایط اقتصادی وحشتناک، که موجب تنها ماندن جوانان یا بالا رفتن آمار طلاق شده، را ترمیم کند. آقای احمدی اظهار امیدواری کرد که مقامات قضایی هر چه زودتر، جلوی تجاوز پلیس از حدود وظایف خود را بگیرند. تا امروز ما واژه مستقلی به نام خانه مجردی نداشتیم، نه در قانون و نه در عرف جامعه، اما بنابر تعریف سردار رجب زاده، فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ، خانه مجردی ظاهرا محل تجمع  تبهکاران است. ۲۵ میلیون جوان ازدواج نکرده، دانشجو یا کارگر شهرستانی، در کل کشور وجود دارند که مجبورند به دلایل شغلی و تحصیلی و خانوادگی، تنها زندگی کنند. آیا می توان این افراد را تبهکار دانست و از حق خانه داشتن محروم کرد؟!

پرسش آقای نعمت احمدی در عین این که از لحاظ منطقی و حقوقی معقول به نظر می رسد، از این نظر بی ربط است که مختصات نظام ولایت مطلقه فقیه را در نظر نمی گیرد. نظامی که سالهاست ابتدایی ترین حقوق ۷۰ میلیون ایرانی را پایمال می کند، چرا و چگونه نمی توان ۲۵ میلیون جوان ازدواج نکرده را تبهکار بداند و آنها را از حق داشتن خانه محروم کند؟!


چندی پیش، آیت الله محمود هاشمی شاهرودی عراقی، رئیس قوه قضائیه اعلام کرد که در محاکم قوه قضائیه ۱۶ میلیون پرونده در جریان است. جامعه ی ایده آل مقام معظم رهبری، جامعه ای است که در آن هر ایرانی یک پرونده داشته باشد تا از ترس آن به فکر مطالبه ی حقوق پایمال شده ی خود نیفتد!


ممکن است بپرسید: طراحی و اجرای طرحی چون “انضباط اجتماعی” در حالی که طرح های مشابه پیشین مانند “طرح ارتقاء امنیت اجتماعی” با شکست سنگین روبرو شده و بر دامنه نارضایتی ها افزوده اند چه فایده ای برای نظام می تواند داشته باشد؟

پاسخ این پرسش را، بسته به نوع فرمول بندی صورت مسئله، به دوگونه می توان داد: ۱ـ اگر نظام را یک واحد منسجم و برخوردار از حداقل خرد متعارف فرض کنیم، پاسخ این است که با توجه به تجربیات گذشته طرح “انضباط اجتماعی” نیز محکوم به شکست است و زیانی دیگر بر زیانهای پیشین خواهد انباشت. ۲ـ اما اگر نظام ولایت مطلقه فقیه را آن چنان که واقعا هست بشناسیم و کلافگی و آشفتگی و سردرگمی اش را به درستی دریابیم، پاسخ این خواهد بود که نظام در مرحله پایانی حیات ننگین و زیانبار خود، برای حتی چند روز بقای بیشتر، سرآسیمه خود را به در و دیوار می کوبد و از آنجا که پرونده جنایاتش تا حد اشباع سنگین است، باکی از افزوده شدن صفحات سیاه دیگر به این پرونده ندارد، به راهی می رود که همه خودکامگان رفته اند و از آنجا که پایان این راه را که چیزی جز سقوط محتوم نیست می داند، نهایت تلاش را می کند، تا این پایان را به عقب بیاندازد!

از جمله ویژگی های مرحله پایانی این است که نیروهای کارآمدتر و معقول تر به تدریج یا کنار زده می شوند و یا خود کنار می کشند و در نتیجه دور به دست دون مایگانی از قماش سرداران سپاه پاسداران و پهلوان پنبه های “ناجا” می افتد!


ایمیل نویسنده:

shahbaznakhai@live.ca