شهروند ۱۲۳۵ پنجشنبه ۲۵ جون ۲۰۰۹
من راى ندادم. به دو دلیل، که یکى احساسى بود و دیگرى فنى. دلیل اول اینکه تجربهاى که من و نسل من از جمهورى اسلامى دارد با آنى که جوانان دموکراسىخواه امروز دارند متفاوت است. آسیبى که من و نسل من از جمهورى اسلامى خوردیم مستقیم، شخصى، و بىواسطه بود. ما در انقلاب شرکت کردیم و در پیروزى آن سهم داشتیم، اما نه تنها به اعتمادمان خیانت شد، بلکه بسیارى از عزیزانمان قربانى همان انقلابى شدند که ما به ثمرش رساندیم. این “ما”یى که مىگویم امروزه طیف عقیدتى وسیعى را در بر مىگیرد که به اندازه تعداد افرادش گونهگونى فکرى دارد، اما همه در برخورد احساسى با جمهورى اسلامى مشترکیم. نسل امروز، اما بعد از پیروزى انقلاب به دنیا آمده است و جمهورى اسلامى را مثل یک درد همگانى تجربه کرده است. منظورم این نیست که بگویم تجربه کدام نسل مهمتر است یا کدام یک باید الگوى کار قرار بگیرد، بلکه تنها مىخواهم ریشه این دوگانگى در رابطه با جمهورى اسلامى را مطرح کنم. به دلیل همین برخورد احساسى است که با اینکه اعتقاد دارم هر نورى هرچند ناچیز بهتر از تاریکى است هیچگاه نتوانستهام خودم را راضى کنم که در راىگیرىها شرکت کنم.
اما دلیل دوم من براى راى ندادن خیلى سادهتر از این حرفها است: من پاسپورت یا شناسنامه یا مدرک شناسایى ایرانى دیگرى ندارم که بتوانم با آن در راىگیرى شرکت کنم. و دست آخر اینکه اگر مسئله راى دادن یا ندادن را کنار بگذاریم دیدگاههاى دیگر فکرىام به این نسل نزدیکتر است تا به همسن و سالهاى خودم. این است که بیشتر ترجیح مىدهم این دلیل دوم را بهانه راى ندادنم بکنم. تازه، این هم هست که حق راى من سالهاست که از من دزدیده شده وگرنه براى شرکت در انتخابات ایران بهمراتب پرشورتر هستم تا انتخابات کانادا که شرکت در هیچ کدام را به هیچ قیمتى فراموش نکردهام. به همه این دلایل من هم همصدا و همراه با آنهایى هستم که راىشان را طلب مىکنند. و بالاتر از آن آرزو مىکنم اىکاش پاسپورت داشتم تا همین امروز به ایران باز مىگشتم و در کنار همه آن بیست و چند ساله ها براى دست یافتن به حداقل حقوق انسانى مشتهایم را هوا مىکردم.
تحولات روزهاى اخیر مرا بیش از پیش به نادرستى تحلیل هایى که تحریم انتخابات را تشویق مىکردند معتقد مىکند. همچنانکه پیش از این هم همیشه مخالف دیدگاه هایى بوده ام که حضور هنرمندان ایرانى در جشنوارههاى جهانى را دلیلى بر تایید وجود آزادى بیان در جمهورى اسلامى مىدانند و با آن مخالفت مىکنند. اگر مردم در انتخابات شرکت نکرده بودند امروز نمىتوانستند طلبکار راىشان بشوند. تا امروز، دوشنبه، ۲۲ جون، که دارم این مطلب را مىنویسم به نظر مىرسد که مردم هنوز از پا ننشستهاند و با شعور سیاسى بالایى تمام تلاششان را بر موضوع انتخابات سالم معطوف کردهاند و هر بهانه اى را از رژیم براى سرکوبى خشنتر از اینى که مىبینیم گرفتهاند. اگرچه هنوز به همه آنچه مىخواستیم نرسیدیم، اما موفقیتهاى بزرگى هم نصیب مان شده است و دیگر به روشنى مىتوان شروع پایان دوران تندروهاى جمهورى اسلامى را دید. دایره طرفداران خامنه اى به وضوح محدود به ردههاى بالاى سپاه و بسیج شده است. در بین روحانیت شکاف افتاده است. شایعاتى مبنى بر مذاکرات پشت پرده براى تغییر رهبرى و جایگزین کردن یک شورا به جاى فرد بر سر زبانها است. در اینترنت بیانیه هایى از طرف وفاداران به حکومت اسلامى و برعلیه خامنه اى پخش مىشود. فتواهایى از آیت الله منتظرى و آیت الله صانعى مبنى بر حرام شرعى بودن رفتار بسیجىها و پاسداران و مطلب انتقادى تندى از مسعود ده نمکى از این جمله اند. اینکه این بیانیه ها تا کجا واقعى هستند هنوز معلوم نیست، اما همینکه این شایعات امکان بروز پیدا کردهاند نشان از تغییرات بنیادى در نظام جمهورى اسلامى دارد. علاوه بر این، زمان به ضرر خامنهاى عمل مىکند. رده هاى پایین پاسداران و سرباز وظیفه هایى که باتوم دست گرفته اند حتا اگر امروز از ابراز قدرت در مقابل مردم لذتى ببرند به سرعت از اینکار خسته مىشوند و این شکاف به تدریج به رده هاى بالاتر نظامیان رخنه خواهد کرد. تعداد حزب الهىهاى معتقدى که حاضر بودند بى چون و چرا دستورات رهبرى را انجام بدهند به شدت کم شده است. خامنه اى فرصت بسیار کوتاهى براى به نتیجه رساندن سرکوب و در دست گرفتن مجدد قدرت دارد. اما ما هم فرصت چندان زیادى براى به انجام رساندن خواسته هاىمان نداریم. توازن قدرت بعد از سالها به نفع ما تغییر کرده است، اما هنوز هیچ تضمینى نیست که برنده این مقابله ما باشیم.
موفقیت یک جنبش اجتماعى از همان فرمول ساده اى پیروى مىکند که یک ارتش براى پیروزى در جنگ: تقویت خود و تضعیف طرف مقابل. به مرحله اجرا رساندن این فرمول، اما چندان ساده نیست. در زمینه تقویت خود به نظر مىرسد که ما با تمام نیرو به میدان آمدهایم و ذخیره اى بیش از این براى فردا نداریم. تعداد تظاهرکننده ها چه در ایران و چه در خارج از کشور تنها قابل مقایسه با توده هاى میلیونى است که سال ۵۷ به خیابانها آمدند. اما عاملى که به نفع تندروها عمل مىکند آگاهى شان از مکانیسم هاى بسیج و پراکندهکردن توده ها است. این درسى است که آنها نه تنها در میدان عمل و در طى انقلاب ۵۷ آموختند، بلکه با فرستادن بسیارى از خودىهاىشان به دانشگاه هاى غرب براى تحصیلات عالى در زمینه هاى گوناگون مطالعات استراتژیک در آن تخصص یافتند. سعید حجاریان و محسن میردامادى که حالا به اصلاح طلبان پیوسته اند از جمله این دانشآموختگانند. از آن طرف مکانیسمى که مردم براى جمع شدن و اعتراض کردن اتخاذ مىکنند نسبت به سى سال پیش تنها کمى بهبود پیدا کرده است. بخش تحصیلکرده نیروهاى امنیتى این مکانیسمها را به خوبى مىشناسند و راههاى شکستنشان را هم بلدند. این را مىتوان در مقایسه رفتار این نیروها در سى خرداد امسال با سى خرداد ۱۳۶۰ دید. در آن سال هم حکومت کودتاى دیگرى بر علیه بنى صدر برنامه ریزى کرد و در حرکتى فله اى صدها نفر را دستگیر کرد و همه را بى آنکه حتا اسمشان را بپرسد یک شب تا صبح اعدام کرد، کارى که امسال هنوز به آن دست نزده است. آگاهى تندروها از ترفندهاى ما بزرگترین ضعف ما و ناآگاهى آنها از وسعت دانش کامپیوترى جوانان بزرگترین نقطه قوت ما و عامل موفقیتمان تا کنون هستند. دانشى که حتا رسانه هاى غربى هم از وسعت آن یکه خوردند.
ضعف بزرگ دیگرى که در تظاهرات خارج از کشور چشمگیر است درگیرىهاى عقیدتى شرکتکننده ها با هم به خصوص بر سر پرچم شیر و خورشید نشانى است که سلطنت طلب ها با خود حمل مىکنند. بسیارى از برگزارکنندگان تظاهرات معتقدند که همه باید از یک پرچم استفاده کنند که همان پرچم رسمى جمهورى اسلامى است. این درگیرىها غالبا با ناسزاگویى از دو طرف و در چندین مورد برخورد فیزیکى همراه بوده است که چند بار در گزارشهاى خبرى تلویزیونى هم پخش شده است. این درگیرىها نه تنها بیهوده که بسیار اشتباه هستند. جدا از این که پرچم شیر و خورشید یادگار گرانقدرى است که از انقلاب مشروطه براى ما به میراث رسیده است و ربطى به سلطنت طلب ها ندارد، اینکه ما نحوه “صحیح” مبارزه را بخواهیم به دیگران یاد بدهیم عملى غیر دموکراتیک و غیر انسانى است. یکى از ابتدایى ترین درسهاى دموکراسى قبول این است که دیگرانى در جامعه حضور دارند که ما با عقایدشان کاملا مخالف هستیم، اما به اندازه ما حق زیست مسالمتآمیز و ابراز عقیده دارند. ما اگر روزى موفق شویم جامعه سالمى در ایران بسازیم باید به این واقعیت گردن بگذاریم که شهروندانمان طیف اعتقادى وسیعى را تشکیل خواهند داد که سلطنتطلب ها و مجاهدین و کمونیست ها و حزب الهى ها و توده اى ها و باحجاب ها و بىحجاب ها و بى دینها و دین دارها را در بر خواهد گرفت. چنین جامعه اى تنها براى کسانى جا نخواهند داشت که بخواهند روش فکر کردنشان را با ارعاب به دیگران تحمیل کنند. تفکر “همه با هم” کار نمىکند، باید کنارش گذاشت. در عوض باید به رنگارنگ بودن جامعه مان چه به لحاظ قومى و چه عقیدتى افتخار کنیم. و چه بهتر که این را از همین الان تمرین کنیم. من پیشنهاد مىکنم به جاى جلوگیرى از آوردن پرچم شیر و خورشید از همه بخواهیم با هر پرچم و لباس و علامتى که دوست دارند در تظاهرات شرکت کنند و در مقابل رسانه هاى جمعى با افتخار از این رنگینکمان سیاسى صحبت کنیم. من تردید ندارم که اگر در یکى از این تظاهرات مثلا یک برزیلى با پرچم کشورش به عنوان حمایت از جنبش آزادىخواهى ایران شرکت کند، ما با کمال میل و با آغوش باز پذیرایش مىشویم. چرا نباید این خوشآمد گویى را براى هموطنان خودمان ابراز کنیم؟ این را فراموش نکنیم که هیچکس متولى دموکراسى نیست و دموکراسى در هیچ شرایطى تعطیلبردار نیست.
من یک قطره هم خون شاه دوستى در رگهایم نیست، اما اگر قرار باشد بین پرچم جمهورى اسلامى و پرچم شیر و خورشید یکى را انتخاب کنم حتا یک لحظه هم در انتخاب پرچمى که ستارخان بر دوش کشید تردید نمىکنم.
shahramtabe@yahoo.ca