شهروند ۱۲۳۵  پنجشنبه ۲۵ جون  ۲۰۰۹

۱- روزنامه نگاران پرسابقه کجا هستند؟
  

۱۸۰ روزنامه نگار ایرانی ی عضو انجمن صنفی مطبوعات، در بیانیه ای، اعمال سانسور را بر امر خبررسانی محکوم کرده اند. امروز، دوشنبه اول تیرماه ۱۳۸۸ خورشیدی، از جمله پایگاه اینترنتی ایران امروز متن بیانیه این روزنامه نگاران را همراه با امضاهای پای آن منتشر کرده است. هرچه در میان این امضاها می گردم، غیر از امضای اسماعیل جمشیدی، امضاهای هیچیک از روزنامه نگاران قدیمی مطبوعات را نمی یابم.


بعضی از روزنامه نگاران قدیمی ایران در سه دهه حیات جمهوری اسلامی، با نهادهای مطبوعاتی این حکومت همکاری کردند، برخی بانی انتشار روزنامه ها و هفته نامه های مستقل بودند و گروهی  رسانه های اصلاح طلب را با حضور خود تقویت کردند. حالا آن ها کجا هستند؟ مساله را مساله خودشان نمی دانند؟ یا کنار کشیده اند تا ببینند اوضاع آشفته و دردناک ایران به کجا می کشد؟ فیروز گوران، عمید نائینی، محمد حیدری،  سیروس علی نژاد، محمد بلوری، محمد قائد، بهرام داوری، فریدون صدیقی، هوشنگ گلمکانی، حسن سعیدی، حسین قندی، رئیس سعدی، فرقانی و بقیه کجا هستند؟ تکلیف غلامرضا موسوی که روشن است. او، درست بعد از انقلاب سید شد!


 آیا  انجمن صنفی مطبوعات که برای زدودن آثار حضور سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات ایجاد شد، این ها را که همه شان عضو سندیکا بودند به خود راه نداده است؟

در این صورت چرا روزنامه نگاران قدیمی ایران خودشان دست به اقدام مستقلی نمی زنند؟


سکوت، در شرایطی که ماموران سانسور در چاپخانه ها مستقر شده اند، خیانت است. دوستان! کجا هستید؟ چرا صدایتان را نمی شنوم؟


 

۲- خامنه ای را چه باید نامید؟


تا چند روز پیش، من، به عنوان روزنامه نگاری که اصل بی طرفی را رعایت می کند، هرجا به نام “خامنه ای” بر می خوردم، از او به عنوان “آیت الله سید علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران” یاد می کردم. اکنون، وقتی می بینم که به نام او در خیابان های تهران پیر و جوان و زن و مرد را زیر ضرب باتوم و زنجیر و قمه می گیرند، دیگر نمی دانم او را چگونه خطاب کنم. آیت الله؟ در این صورت به خدا توهین کرده ام که نشانه اش بر روی زمین باید چنین باشد. حجت الاسلام؟ در این صورت با خود او همدست شده ام و اندک آبروی اسلام را برده ام. آقا؟ در این صورت، همه آقایان را بی آبرو کرده ام. سید؟ در این حال دل همه سادات رضوی و حسینی و طباطبائی را آزرده ام.

پس یک راه بیشتر نمی ماند: از این به بعد او برای من تنها علی خامنه ای است. می بینید که باز هم بی طرفی را رعایت می کنم. زیرا که در ایران مردم فریاد می زنند “مرگ بر خامنه ای”. اما من باز هم مثل یک آدم زنده از او حرف می زنم، حتی اگر در ذهن مردم ایران مرده باشد!


۳- تکلیف ما با دولت ایتالیا چیست؟


سفارتخانه ایتالیا در تهران، در این روزهای تیره و تار دروازه هایش را به روی قربانیان ایلغارهای چماقداران و قمه کشان خامنه ای گشود و کوشید بر زخم های آنان مرهم بنهد. از این بابت، عمیقا سپاسگزار سفیر ایتالیا و همکاران وی هستیم، اما دولت ایتالیا امروز از جمهوری اسلامی ایران خواست که جواب بدهد آیا در نشست سران گروه هشت برای تعیین سرنوشت افغانستان شرکت می کند یا نه. از جمهوری اسلامی که بند تنبانش در رفته است، پاسخی نیامد و دولت ایتالیا اعلام کرد که پس شرکت جمهوری اسلامی در این نشست منتفی است. اما کسی چه می داند؟ شاید در آخرین لحظه مسئولان وزارت خارجه دولت احمدی نژاد پس از سرکوب اعتراضات مردمی اعلام آمادگی کردند. در این صورت تکلیف ایرانیان مقیم ایتالیا و کشورهای همجوارش چیست؟ من، بازهم به عنوان یک روزنامه نگار اصول بی طرفی را رعایت می کنم و رهنمودی به این هموطنان نمی دهم. اما ایرانیان مقیم ایتالیا چگونه می اندیشند؟

آیا آن ها معتقدند که باید اجازه داد نماینده دولت احمدی نژاد فاصله فرودگاه رم تا محل برگزاری نشست سران گروه هشت را طی کند؟


۴-  سه میلیون رای تقلبی که چیزی نیست!


سخنگوی شورای نگهبان اعلام کرد که حداکثر در ۵۰ شهر تعداد آرائی که به صندوق ها ریخته شده بیشتر از تعداد واجدان شرکت در انتخابات بوده است. او توضیح داد که فقط سه میلیون رای به این صندوق ها ریخته شده و حتی اگر این سه میلیون رای هم حساب شوند، باز سرنوشت انتخابات تغییری نمی کند! باز هم بگوئید که جمهوری اسلامی ایران دموکراتیک نیست! این همه گذشت دموکراتیک را در کدام حکومت دیده اید؟


۵- اوباش انگلیسی اعدام باید گردند!


مسئولان “جمهوری فقاهت” اعلام کردند که برای ایجاد آشوب در ایران، در آستانه انتخابات، هواپیماهائی که از لندن عازم تهران بودند، ناگهان چاق شدند. امروز، فیلم هائی که جوانان رشید ایرانی به شبکه های خبری جهان فرستادند، چند تا انگلیسی را نشان می داد که در لباس مقدس نیروهای انتظامی پس از سرکوب مردم بی گناه ایران، با باتوم های خود به جان خودروها و خانه های مردم افتادند و شیشه های آن ها را شکستند. یکی از این انگلیسی های ناجوانمرد حتی به این هم اکتفا نکرد، بلکه در لباس مقدس نیروهای انتظامی روی سقف یک خودروی شخصی پرید و آنقدر بالا و پائین پرید که سقف خودرو به تشک آن بچسبد. ناظران، از علی خامنه ای خواستند که این انگلیسی های مزدور را دستگیر کند، لباس مقدس نیروهای انتظامی را از تنشان بکند و آن ها را عریان نشان مردم ایران بدهد و به جوخه های اعدام بسپارد!


۶- مردم خامنه در تردید


یک شهروند خامنه در تماس تلفنی می گفت: “اگر می بینید از جنبش مردم خامنه هیچ خبری نیست، لطفا تعجب نکنید. ما، گرفتار مشکل بزرگی شده ایم. هم رهبر اصلی قمه کش ها و چماقداران و خرابکاران انگلیسی که به لباس نیروهای انتظامی ملبس شده اند “خامنه ای” است و هم کسی که در مقابل او ایستاده “موسوی خامنه” نام دارد. ما هنوز نفهمیده ایم که جانب کدامشان را باید بگیریم. آخر هرچه باشد هر دوشان همشهری ما هستند!


۷- سبدی برای محمود


به قرار اطلاع مشاور روابط عمومی احمدی نژاد به او توصیه کرده است که حتی اگر اوضاع آرام شد و شورای نگهبان هم مثل علی خامنه ای او را رئیس جمهور منتخب معرفی کرد، دیگر به سفرهای استانی نرود، زیرا که میلیون ها نفر در پستوهای خود گوجه فرنگی و تخم مرغ ذخیره کرده اند تا به طرف او پرتاب کنند. اما محمود، به مشاور روابط عمومی خود گفته است: “من، از این سفرهای پر برکت دست بر نمی دارم. به جای این توصیه های احمقانه یک سبد بزرگ بخرید تا در سفرها به دستم بگیرم و گوجه فرنگی ها و تخم مرغ ها را توی آن جمع کنم و در انتخابات بعدی میان مستضعفان تقسیم کنم. چون که کارشناسان اقتصادی من می گویند که تا چهار سال دیگر به دلیل خشکسالی سیب زمینی کمیاب خواهد شد”!