اهمیت جنبش زنان در افغانستان
اپریل ۲۰۱۱ بود که به واسطه ی دوست جوان افغانم در تورنتو با نهادی به اسم “زنان جوان برای تغییر” آشنا شدم. خبرهایشان را در فیس بوک دنبال کردم و از این طریق با یکی از بنیانگذارانش، نورجهان اکبر، آشنا شدم. وقتی مصاحبه اش را در الجزیره دیدم، به او و دوستانش که در افغانستان قدم در راه پر مخاطره برای حقوق زنان گذاشته اند، آفرین گفتم و مترصد زمانی بودم که با او گفت وگو کنم.
ویژه نامه ی زنان شهروند به مناسبت هشت مارس موقعیت خوبی بود. پرسش هایم را از طریق ایمیل برای این نهاد فرستادم، پاسخ دادند که نورجهان دیگر با آنها همکاری نمی کند، ولی خودشان پاسخ ها را می فرستند. متاسفانه علیرغم چندین بار پیگیری من، پاسخی نیامد و من بعدا این گله را به خود نورجهان کردم و او پذیرفت که خود پاسخ برخی پرسش ها را بدهد و پاسخ ها را فرستاد. گرچه دیگر هشت مارس گذشته بود ولی در همین فاصله مناسبت بسیار خوبی پیش آمد.
روز سوم اپریل ۲۰۱۳، طی مراسمی در نیویورک، مجله ی معتبر گلامور، نورجهان اکبر، دانشجوی کالج دیکنسون را یکی از ده دانشجوی برتر معرفی کرد. نورجهان همچنین برنده ی جایزه ی بزرگ بیست هزار دلاری این مجله برای تلاش هایش در راه حقوق برابر برای دختران افغان شد.
در این مراسم از او به عنوان کسی که اولین راهپیمایی علیه مزاحمت های خیابانی در افغانستان را سازماندهی کرده و همچنین اولین کافه اینترنتی را برای زنان در افغانستان گشوده، نام برده شد.
ماه مارس ۲۰۱۲، کنفرانس ملی برای رهبران زن دانشجویی، عنوان “زن متمایز سال ۲۰۱۲” را به نورجهان اکبر داد و همان ماه او در همایش زنان جهان در نیویورک شرکت کرد و سخنران اصلی آن بود. نورجهان در آگوست ۲۰۱۲، در میان کاندیداهای مجله ی فوربس برای “تأثیرگذارترین زنان جهان” قرار گرفت.
نورجهان، چهارم اپریل هم در چهارمین همایش سالانه زنان جهان در نیویورک شرکت کرد؛ همایشی که زنان سیاستمدار و هنرمند همچون هیلاری کلینتون، اپرا وینفری، مریل استریپ و آنجلینا جولی نیز شرکت داشتند.
از نورجهان اکبر می پرسم، یکی از بنیانگذاران نهاد “زنان جوان برای تغییر” هستی. ضمن معرفی خودت، بگو هدفت چه بود و از چه طریقی با دوستانت می خواستی تغییر به وجود بیاوری؟
ـ سلام به شما. من با وجود اینکه یکی از بنیانگذاران این نهاد استم فعلا با آنها کار نمی کنم. من بیست و دو ساله هستم. در افغانستان تولد شده ام و فعلا در امریکا مشغول تحصیل در رشته جامعه شناسی استم. هدفم از کارم با این نهاد و از کار مستقلی که فعلا انجام می دهم تغییر آوردن در دیدگاه مردم در مورد زنان در افغانستان و دیدگاه های مردم در مورد زنان افغانستان در بیرون کشور است. فکر می کنم ضروری است که یک جنبش مستقل زنانه در افغانستان به وجود بیاید و قدم اول این جنبش باید آگاهی باشد. می خواهم در به وجود آوردن این آگاهی سهم داشته باشم و امیدوارم بتوانم با نوشتن این کار را انجام دهم.
افغانستان از جمله ممالکی است که در آن سهمگیری زنان در صحنه اجتماعی و سیاسی مملکت هنوز بسیار اندک است، زنان با تبعیض و خشونت در بیرون و داخل خانواده روبرو می شوند، زنان توسط سیستم قضایی مورد بی عدالتی قرار می گیرند و از حقوق اساسی خود برای امنیت، تعلیم و تربیه و کار برخوردار نیستند. هنوز هم اکثریت زنان افغانستان بی سواد اند و اکثریت دختران افغانستان فقط تا صنف پنجم درس می خوانند. زنانی که در عرصه های اجتماعی و یا سیاسی مصروف کارند با خطرات بزرگی روبرو اند و مدافعین حقوق زنان بار ها مورد حمله قرار گرفته اند. از جمله این زنان می توان از ذکیه ذکی، ملالی کاکر و بنفشه (زن هنرپیشه) نام برد که در ده سال اخیر به قتل رسیده اند.
برای مقابله با این بی عدالتی ها نیاز به جنبشی مستقل، توانا و سراسری است که ذریعه آن زنان افغانستان بتوانند بر مراجع دولتی فشار وارد کنند تا به حفاظت از حقوق انسانی ما توجه بیشتر صورت گیرد. اما برای شکل گیری یک جنبش حداقل آگاهی و سواد ضرورت است بنابراین یکی از اولویت ها برای زنان در افغانستان باید ایجاد فرصت های آموزشی و استفاده از فرصت های موجود باشد. برای اینکه بتوانیم زنان افغانستان را برای مبارزه برای حقوق انسانی شان بسیج کنیم، نیاز داریم که آنها را به حقوق شان آگاه و با مهارت های مورد نیاز برای مبارزه آماده سازیم. علاوه بر این، در این راه ضروری است که همکاری و حمایت مردان را هم به دست آریم. مردان تحصیلکرده باید مورد فشار قرار داده شوند تا سکوت شان را بشکنند و در مقابل بی عدالتی ها و تبعیض جنسیتی صدای خود را بلند کنند.
من نوشته های نورجهان را هم دنبال می کنم؛ در نوشته ای خطاب به دوستداران صفحه اش می نویسد:«من نوشتن را دوست دارم و در این پنج ماه اخیر، بعد از ترک نهاد زنان جوان برای تغییر، خودم را روی نوشتن در مورد مشکلات زنان و جنسیت در افغانستان متمرکز کرده ام. شاید هفته ای سه مقاله می نویسم، اما گاهی به شدت احساس گناه می کنم، خصوصا زمانی که نهادی از کارهایم قدردانی کند. دلیل این احساس گناه این است که می دانم یک تعداد زیاد هموطنانم هنوز توانایی خواندن و نوشتن ندارند بنابراین نوشتهء من هیچ تاثیری روی افکار و زندگی آنها ندارد. من می دانم که در مقایسه با کارهای زنانی مثل لیلا حیدری، بتول مرادی، عذرا جعفری، یا خاتول محمودزی، نوشته های من بسیار کم اهمیت اند، اما امیدوارم بعد از تمام شدن درس هایم بیشتر کار کنم تا واقعا ارزش قدردانی و محبت شما را داشته باشم.»
نامه ی نورجهان به مزاحم خیابانی اش نوشته ای تأثیرگذار است و مطلبی که در هفته نامه مدنیت با عنوان”آزادی را از کجا آموختم؟” که مرا از این همه هشیاری یک دختر جوان به شگفتی واداشت.
در این مقاله نوشته:
«چند هفته قبل یک خبرنگار آمریکایی برایم چتلنویس مقالهیی را که در مورد من نوشته بود فرستاد تا به آن نظر اندازم. در بخش معرفی، نویسنده نوشته بود که به خاطر فرصت خارقالعادهیی که برای تحصیل در آمریکا به من داده شده بود، من طعم آزادی را چشیدم و تصمیم گرفتم دیگر در مقابل بیعدالتی خاموش نباشم. در همین جمله، من اکثر سوتفاهمهایی را که درباره زنان و فرهنگ افغانستان، در مقایسه با آنِ امریکا، وجود دارد میبینم.
باورهای غلط در مورد فرهنگ و زنان افغانستان بهطور معمول در نوشتههای اینچنینی به نظر میرسند. در اکثر مقالهها و گزارشها در مورد فعالان حقوق زن در افغانستان، نویسندههای غربی چنین فرض میکنند که ما، زنان افغان، حتمن باید ارزشهای آزادی و برابری را بیرون از افغانستان آموخته باشیم.
این نویسندهها و گاهی هم فعالان میپندارند که در کشورهایی مثل افغانستان احساس آزادی و برابری وجود ندارد و بهطبع ما همه زندانی و مظلوم هستیم و بنابراین الزامن باید مفهوم آزادی انسانها را از غرب آموخته باشیم. متاسفانه این طرز فکر در میان افغانها هم رایج است، اما این حس مالکیتِ بعضی نویسندههای غربی نسبت به مفاهیم انسانی چون آزادی باعث به وجود آمدن دیدگاهی میشود که همه انسانهای جهان را به دو دسته، یا متمدن یا عقبمانده، تقسیم میکند و نوشتن با این طرز تفکر باعث میشود زنانی که در کشوری مثل افغانستان برای برابری مبارزه میکنند مورد اعتماد مردم خود قرار نگیرند و به رسمیت شناخته نشوند.
بنابراین طرز فکری که آزادی و برابری را از ارزشهای مختص به غرب میداند شمشیری دو لبه است که زنان افغانستان را مجروح میسازد. در غرب، با استفاده از این طرز فکر، ما را مظلوم و ناتوان معرفی میکنند و در افغانستان ما را به نام بیگانه از خویش میرانند….
من ارزش آزادی را در آمریکا نیاموختم. من آزادی را از پدر و مادرم آموختم. وقتی شش ساله بودم، آنها همه دار و ندار، خانواده و دوستان خود را رها کردند و ما را به پاکستان بردند تا دخترانشان بتوانند آزادانه درس بخوانند و در بند زنجیر اسارت طالبان نباشند.
من آزادی را از عمهام آموختم. او وقتی سنش از چهل گذشته بود به خود خواندن و نوشتن را آموخت تا مستقل باشد. او با اینکه یگانه طفلش هزاران کیلومتر دور از خانه سفر کند موافقت کرد تا دخترش بتواند درس بخواند و آزاد باشد. عمهام هرگز بیرون از افغانستان نبوده، اما همیشه به دیگران مشق آزادی داده است.
من آزادی را از زنان سرزمینم آموختم؛ زنانی که به دهها لهجه و زبان متفاوت در مورد آزادی و عشق سرود میخوانند و به دختران خود قصههای پرواز را بازگو میکنند.
من آزادی را از زندانیان سیاسی، از نویسندگان و روزنامهنگاران افغانستان، و کسانی که زندان را به خاموشی در مقابل ظلم ترجیح دادهاند، آموختم.
من آزادی را از یک سرباز ارتش ملی کشورم آموختم. نامش ندیم و جانش هر روز در خطر است. او، نه برای ده هزار افغانی که معاشش است، بل برای رهایی کشورش از دست افراطیگرایان مبارزه میکند.
من آزادی را از رابعه، شاهدختی که با دل بستن به یک برده پایههای بهرهکشی اقتصادی را لرزاند و زنجیرهای تحمیلشده بر زنانگی را شکست، آموختم.
من آزادی را از میرمن پروین، زنی که خودش را به عنوان یک مظلوم نمیدید و حاضر بود کاری کند که راه برای هزاران زن دیگر باز شود، آموختم.
من آزادی را از بتول مرادی، زنی که برای عزت خود و فرزندانش تنها و با استقامت مبارزه میکند، آموختم.
نخیر. من آزادی را در آمریکا نیاموختم. نیاز به آزادی مختص به غرب نیست و مفهوم برابری، توسط متفکران غربی اختراع نشده که من فرصت آموختن در مورد آن را در میهنم نداشته باشم. آزادی در خون من و خون میلیونها انسان دیگر در سراسر جهان است که میدانند به عنوان انسان حق دارند هوای تازه تنفس کنند و افکار خود را بدون ترس به زبان بیاوزند. میلیونها انسان در سراسر جهان برای دنیایی آزادتر، دنیایی امنتر و زیباتر مبارزه میکنند و محال است همهشان ارزشهای خود را از غرب آموخته باشند.»
از نورجهان می پرسم، چگونه می توان به شما کمک کرد تا صدایتان رساتر و قوی تر شود؟
می گوید: زنان در افغانستان بسیار سخت مبارزه می کنند. در این مبارزه به همراهی و همصدایی دیگران نیاز دارند و یکی از مهمترین راه کمک کردن به این مبارزات حمایت از آنها به وسیله نوشتن و بازتاب دادن کار های شان و ایجاد شبکه قوی برای همبستگی است. زنان در هر عرصه ای در افغانستان مشغول مبارزه اند. این مبارزه درازمدت است و دشوار و هر دستی که برای کمک و یا ابراز همبستگی و حمایت دراز شود ضروری است.
برای نورجهان اکبر سلامتی و موفقیت آرزو می کنم و برای خواهران افغانم توان مبارزه در راه دستیابی به حقوق برابر و انسانی، همانطور که نه تنها زنان ایران، که زنان در گوشه گوشه ی جهان در حال مبارزه اند.