گرد هم نیایی صد هزار ساندیس خور در استادیوم صد هزار نفری، به چنان آبروریزی دولتی تبدیل شد که آقای محمد رضا باهنر نماینده مجلس گفت شعار زنده باد بهارآقای احمدی نژاد تبدیل شد به شعار زنده باد ناهار و از ۴۰ میلیارد تومن ناقابلی که صرف جمع آوری و حمل و نقل عده ای از شهرهای دور و نزدیک به استادیوم آزادی شده است انتقاد کرد.
این عده را با اتوبوس و قطار به تهران آوردند تا همانطوری که در عکس می بینید، ساندویچی به طرف شان پرتاب کنند و نظرشان را برای رای دادن در انتخابات جلب نمایند.
به نوشته بازتاب، وقتی نوبت به سخنرانی آقای احمدی نژاد رسید، از۵۰ هزار نفری که جمع کرده بودند، غیر از پنج هزار پیشاهنگی که خبردار ایستاده بودند، ده هزار نفر هم در استادیوم باقی نمانده بود. یعنی حضرات ساندویچ و ساندیس شان را گرفته بودند و رفته بودند.
یکی از ساندیس خورهای حاضر در استادیوم در پاسخ خبرنگار ما که پرسید در دورانی که همه چیزگران شده چطور شما حاضرشده اید رای نازنین خودتان را به این ارزانی بفروشید؟ گفت آدم نمی داند از دست شما خبرنگاران چه خاکی به سرش بریزد. گران بفروشی یک چیزی می گوئید، ارزان بفروشی، یک چیز دیگر.
گوشت ازکیلویی ۲۲ هزارتومان شده است ۳۶ هزارتومان، نق می زنید که گران است، رای به این خوبی را هم که ما به قیمت یک ساندویچ یا یک ساندیس حراج کرده ایم غر می زنید که ارزان است. آخر به کدام ساز شما باید رقصید و شما به چه چیزی اعتراض دارید؟ به گرانی یا به ارزانی؟ بد کاری می کنیم رأیمان را ارزان می فروشیم که هر کاندیدایی با هر بودجه ای بتواند بخرد؟
او می گفت به خداوندی خدا در دنیا آدمهایی پیدا می شوند که اگر یک میلیون تومان هم به آنها بدهی حاضر نیستند رای خود را بفروشند آنوقت کسی به اینها اعتراض نمی کند ولی ما که رأیمان را به ارزانترین قیمت می فروشیم به ما ایراد می گیرند و ما را ساندیس خور و این جور چیزها لقب می دهند.
اگر ساندیس بد است یا حرام است، جلوی تولیدش را بگیرند اگر خوب است چرا ما را از خوردنش منع می کنند؟ وی سپس ساندیس اش را به خبرنگار ما تعارف کرد و گفت بگیر یک مک بزن ببین چقدر خوشمزه است!
وی وقتی امتناع خبرنگار ما را دید خودش مقداری از ساندیسش را خورد و گفت ما رای خودمان را زیر قیمت و در حقیقت مایه کاری می فروشیم که کار کاندیداها راه بیفتد، آنطورکه رهبرخواسته است جلوی صندوق های رای شلوغ باشد و انتخابات با شکوه جلوه کند وگرنه این رای برای خودمان بیشتر از این ها تمام می شود.
از یک هفته مانده به انتخابات استرس و چه کنم، چه کنم، خواب راحت را بر آدم حرام می کند. هر کاندیدایی یک جور پیشنهاد می کند و ما باید بنشینیم این پیشنهادها را سبک و سنگین کنیم و ببینیم کدام مقرون به صرفه تر است؟
با اتوبوس برویم به فلان حوزه اخذ رای که راهش دورتر است عوضش یک ساندویچ و یک ساندیس می دهند یا پیاده برویم به همین حوزه نزدیک منزلمان که فقط ساندیس می دهند؟
عیال معتقد است چون ما مدافع آزادی هستیم، اگر برویم به حوزه اخذ رای در میدان آزادی، هم کلاسش بالاتر است و هم ساندویچش بهتر است. تازه منهم می توانم روسری ام را شل تر کنم و موهایم را که تازه مش کرده ام بیرون بگذارم چون در روز انتخابات کسی کاری به کار بی حجاب و بد حجاب ندارد .
از طرف دیگر شایع کرده اند ساندویچ هایی که در خیابان آذربایجان پخش می شود خیار شورش از تبریز می آید و خوشمزه تر است و دلشوره اینکه به کدام حوزه رای برویم که صرف کند، آدم را دچار زخم معده می کند!
او سپس شماره تلفنش را به خبرنگار ما داد وگفت چون تو در جریان هستی ترا به خدا اگر جایی چلوکباب می دادند ما را خبر کن، با کله می آئیم!
اینترپل در جستجوی زنان بی حجاب!
دلم برای معاون اجتماعی ناجا سوخت. آقای منتظرالمهدی که معلوم می شود هنوز پایش را به خارج از ایران نگذاشته است، در مورد بی حجابی زنان بازیگر در خارج از کشور فرموده اند که بد حجابی بازیگران زن در خارج از کشور وسیله اینترپل / پلیس بین المللی/ پی گیری می شود.
حالا سینماگران ایران ایشان را به باد تمسخر گرفته اند که اگر روزی روزگاری بی حجابی در خارج از ایران هم جرم به حساب بیاید، اینترپل ناچار است چند میلیارد زن را دستگیر کند که این کار یک کمی برای اینترپل خرج و زحمت دارد!
از جمله این سینماگران می توان از مهرداد فرید،کارگردان فیلم زنها شگفت انگیزند نام برد که گفته است چون بی حجابی در خارج از ایران جرم نیست، اینترپل چنین حرفهایی را به تمسخر می گیرد.
منیژه حکمت یکی دیگر از تهیه کنندگان نیز گفت نیروی انتظامی بهتر است مجرمان اقتصادی فراری را وسیله اینترپل تعقیب کند.
تصور می کنم سینماگران ایران زیاد هم بی راه نگفته اند چون خارج از ایران پر است از زن و دختر بی حجاب. خود من اوائل که به خارج آمده بودم تصمیم گرفتم که به سینما بروم ولی جلوی گیشه آنقدر زن و دختر بی حجاب توی صف ایستاده بودند که از خیر فیلم گذشتم و ایستادم مجانی دخترها را تماشا کردم!
یکی از پلیس های بین المللی که نمی دانست و حالی اش نمی شد بی حجابی کجایش جرم است، از خبرنگار ما پرسید چرا معاون اجتماعی ناجا به ما دستور داده اند هنرپیشگان زنی را که به خارج می آیند تعقیب کنیم و اصولا چرا در کشور شما اینقدر به حجاب زنان حساسیت نشان می دهند؟
برای ایشان توضیح دادم که علما و مقامات ما برای زن مقام والایی قائلند و مثل شما خارجی ها، زن را به چشم یک انسان معمولی نگاه نمی کنند.
از نظر آنان زن موجودی است زاینده و بارده و باید برایش به اندازه یک درخت گیلاس یا پرتقال ارزش قائل شد. و توضیح دادم که می دانی درختان میوه دار اگر در وسط خیابان و سر چهارراه ها رشد کنند، هرکس و ناکسی هوس می کند چند کیلو میوه مجانی بچیند و ببرد منزل، به همین دلیل درخت های میوه را در وسط باغ می کارند و دورش را دیوار می کشند که رهگذران دستشان به آنها نرسد. یکی از شعرای خدا بیامرز ما هم در همین زمینه شعری سروده است که معروف است و به صورت ضرب المثل درآمده است. ایشان زن را درخت میوه فرض کرده اند، خانه را باغ مجسم کرده اند و فرموده اند :
هر شاخه که از باغ برون آرد سر
در میوه آن طمع کند راهگذر .
به این دلیل زن برای اینکه میوه اش نظر رهگذران را جلب نکند بهتر است چادرش را سرکند و همان وسط باغ بایستد تا صاحبش هروقت هوس کرد گلویی تازه کند، بیاید و میوه اش را بچیند!
بچه ها را داخل آدم حساب کنید !
آدم بعضی عکس ها را که می بیند، تازه دوزاری اش می افتد که درست می گویند که در هیچ کجای دنیا مثل ایران بچه را داخل آدم به حساب نمی آورند!
به خدا در همین سوئیس و آلمان و لوکزامبوگ هیچ پدر و مادری اجازه نمی دهد فرزندش در فعالیت های اجتماعی شرکت کند و مرد زندگی بار بیاید. آنها تصور می کنند که بچه باید برود درس بخواند و خیال می کنند دکتر و مهندس شدن فقط از طریق درس خواندن میسر است. طفلکی ها نمی دانند که ما کشف کرده ایم که با چند هزار دلار ناقابل هم می شود مدرک دکترا خرید و از مزایای قانونی آن بهره مند شد.
شاید اگر فردوسی هم این عکس را دیده بود به جای اینکه بگوید ز نیرو بود مرد را راستی، می سرود : ز نیرو بود بچه را راستی!
نکته
ـ فقط احمدی نژاد نبود که گفت پول نفت را می آورم سر سفره مردم و به قولش عمل نکرد، هستند کسانی که شعار می دهند : “تا باده در خم است، همین جا نشسته ایم” ، اما دو تا گیلاس که خوردند کنار سفره ولو می شوند!
ـ بعد از یک عمر تازه فهمیده ام چرا خارجی ها وصیت می کنند جنازه شان را بسوزانند. حوصله سر و کله زدن با نکیر و منکر و سئوال و جواب شب اول قبر را ندارند!
* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.