رهبران سیاسی کشورها، در لحظه ی تصمیم گیری اکثرا به منافع ملی کشورهای خود می اندیشند که امری طبیعی است، ولی متاسفانه پای بندی به …



 

شهروند ۱۲۴۰  پنجشنبه ۳۰ جولای  ۲۰۰۹


 

رهبران سیاسی کشورها، در لحظه ی تصمیم گیری اکثرا به منافع ملی کشورهای خود می اندیشند که امری طبیعی است، ولی متاسفانه پای بندی به حفظ آن منافع ملی، در بسیاری از موارد آنها را تا حدود زیادی از موضع گیری های شجاعانه، آزاداندیشانه و عدالت خواهانه در مورد رویدادهای سیاسی سایر کشورها دور می کند. تاثیر منفی این محدودیت در موضع گیری ها، شدت و ضعف فراوان دارد و به قول مولانا:

"پس بد مطلق نباشد در جهان/ بد به نسبت هست این را هم بدان"

در یک طرف کشورهای بزرگ و نیرومندی مانند چین و روسیه را داریم که فرهنگ دیکتاتوری حاکم بر آنها و همچنین مصالح خالص اقتصادیشان، سبب گردید که عمق فاجعه ی ایران و سرکوب وحشیانه جنبش آزادی خواهانه ملت بزرگ و با فرهنگ ما را ندیده بگیرند. نفرت از این بی تفاوتی، بلافاصله به شکل هوشمندانه ای در شعارهای ضد روسی و ضدچینی مردم تبلور یافت، فریاد زده شد و در جهان طنین انداز گردید. در سوی دیگر، کانادا یکی از نخستین کشورهایی بود که نمایش رسوای انتخابات ایران و سرکوب اعتراض های مسالمت آمیز ملت را به شدت محکوم نمود. وزارت امور خارجه انگلستان نیز در همان روز واکنش مشابهی ابراز کرد. آقای باب ری (Bob Rae)  نخست وزیر اسبق انتاریو و نماینده کنونی پارلمان کانادا که بسیاری از ناظران سیاسی پیش بینی می کنند در آینده وزیر امور خارجه ما خواهد شد(۱) نیز با حضور در تظاهرات باشکوه ایرانیان در تورنتو و ونکوور و احتمالا سایر جاها، مواضع بسیار تحسین برانگیزی در حمایت معنوی از مبارزات دلیرانه ی ملت تحت ستم ما اتخاذ نمود. آلمان، ایتالیا و بسیاری دیگر از کشورها نیز در محکوم کردن حاکمیت دین سالار ایران اصلا کوتاهی نکردند. در واقع وضعیت بحرانی موجود نمایانگر اوج انحطاط اخلاقی و رسوایی بیش از پیش آخوندهای حاکم گردیده و دنیا به ریش آنها می خندد. عبید زاکانی، ستاره ی فروزان شعر و ادبیات کشورمان و یکی از بزرگترین لطیفه پردازان و نقادان چیره دست جهان، در رساله ی تعریفات یا ده فصل خود، چه زیبا و هنرمندانه، تنها در چند واژه خصلت روحانیون را توصیف کرده است. او می گوید؛ واعظ (یعنی) آن که بگوید و نکند (۲) و یا حافظ می فرماید:

"ز کوی میکده دوشش به دوش می بردند/ امام شهر که سجاده می کشید به دوش"

بگذریم. دریای بیکران ادبیات ما سرشار از اینگونه گوهرها است و پرداختن به آن مجالی دیگر می طلبد. برمیگردیم به نوع واکنش سایر کشورها. پرسیدنی است که درگیر و دار این بحران، آقای اوباما رئیس جمهور بزرگترین و نیرومندترین دمکراسی جهان چه کرد؟ کاخ سفید در بدو امر، صرفا به انتشار یک بیانیه مطبوعاتی فوق العاده کوتاه مبنی بر اینکه "اوضاع را زیر نظر داریم"، اکتفا کرد. همین و بس! هر چند به تدریج این لحن بسیار احتیاط آمیز و خنثی، تحت تاثیر انتقادهای شدید افکار عمومی و منتقدان قدری بهتر و شدیدتر شد ولی در مجموع، موضع گیری آقای اوباما درباره ی جنبش ایران به هیچ روی در شأن رهبری سیاسی آمریکا و متناسب با دامنه و شدت موارد نقض حقوق بشر توسط ملایان تهران نیست. قدری هم که به گذشته برمی گردیم و سخنرای وی را در تاریخ چهارم جون ۲۰۰۹ در دانشگاه قاهره به یاد می آوریم، نکته چندان مهم و امیدبخشی در آن نمی یابیم. جان کلام ایشان عمدتاً چیزی جز تقدیم بی حساب و کتاب بسیاری رشوه های لفظی به اسلام و مسلمین نبود! ایشان به ضرورت جدایی دین از سیاست و احترام به حقوق بشر و آزادی های اساسی مردم که جوهر دمکراسی است و به بسیاری مسائل دیگر، با روشنی و شجاعت مورد انتظار، نپرداخت و در تحلیل نهایی، آن سخنرانی، وجهه سیاسی ایشان را دست کم از دید من، تا حدود زیادی پایین آورد. نطق وی بی اختیار مرا به یاد دو رویداد به ظاهر کم اهمیت دوران محمدرضا شاه پهلوی انداخت که با اشاره ای گذرا به آنها، به یک نتیجه گیری مهم خواهم رسید. آن رویدادها عبارتند از انتشار دست خطی از پادشاه در سال ۱۳۴۴ و ملاقات آقای دکتر نهاوندی با آیت الله شریعتمداری.


 

دستخط پادشاه


 

پادشاه فقید، شخصا و با خطی خوش در پیش گفتار قرآنی که به دستور ایشان چاپ شد (۳)، چنین می نویسد:

"بسم الله الرحمن الرحیم. واضح است که وجود یک حرف زائد و یا یک اعراب بیجا ممکن است معنای یک آیه و یا مفهوم اصلی یک سوره را تغییر دهد. به این جهت برای آنکه این کلام الله مجید از هر گونه سهو و اشتباه قلمی در کلمات و اعراب عاری باشد دستور دادیم که هر کلمه و اعراب از آغاز تا انتهای کلام الله مجید با مراجعه به مراجع اصلی مطمئن مورد بررسی خیلی دقیق قرار داده شود تا کوچک ترین سهوی در این قرآن موجود نباشد. انجام این امر بیش از یکسال به طول انجامید و اکنون می توان اعتماد کامل داشت که این کلام الله مجید که با خط بهترین خطاطان قرآن نویس یعنی مرحوم نیریزی نوشته شده دارای هیچگونه افتادگی و یا سهو و اشتباهی نیست. محمدرضا پهلوی ـ امضا"

من به عنوان یکی از پیروان و تحسین کننده های کورش بزرگ که معتقد بود مردم باید در پرستش خدایان خود آزاد باشند، سخنی در باب آن کتاب نمی گویم که حمل بر بی احترامی گردد ولی با در نظر گرفتن اینکه نسخه های کتاب مورد نظر در خانه های تمام مسلمانان، حتی بیسوادها موجود بود و ضرورتی منطقی یا توجیهی فرهنگی برای چاپ آن وجود نداشت، این طور به نظرم می رسد که هدف اصلی "شاه" عمدتاً تقویت بیشتر اتحاد وی با "شیخ" و استفاده ابزاری از "دین" برای تحکیم مبانی قدرت سیاسی بوده است.

آقای اوباما خوب است که از همین نکته درس بگیرند و به روشنی دریابند که کوتاه آمدن، صبر و مدارا و رشوه لفظی دادن به آخوندها و پیروان آنها، نه تنها تاثیری در کاهش خطرات جدی اسلام سیاسی ندارد، بلکه چنین کاری به دلیل تحمیق باز هم بیشتر ناآگاهان، در واقع آب به آسیاب دشمن دمکراسی ریختن است. ایشان اگر مصلحت کنونی را استفاده ی ابزاری از دین می داند، شاید بهتر بود که موارد نقض آشکار حقوق بشر، مثلا فتوای ترور سلمان رشدی را که هنوز هم به قوت خود باقی است، کشت و کشتار و زندانی کردن دگراندیشان و مخالفان، سانسور و اختناق و انواع بی عدالتی های رژیم دین سالار ایران را برای رهبران فکری و سیاسی کشورهای مسلمان توضیح می داد و از آنها می خواست که به پیروی از تکلیف دینی "امر به معروف و نهی از منکر" از نفوذ معنوی خود برای پایان دادن به این ناروایی ها اقدام نمایند. البته این کار چندان دشواری نیست که انجامش فقط توسط ایشان میسر باشد. تمام ما ایرانیان خارج ازکشور در محیط کار و مناسبات اجتماعی خود، در واقع سفیران واقعی میهنمان هستیم و می توانیم افشاگری ها و پیام هایی از این نوع را به دوستان، همسایگان، همکاران و مقامهای سیاسی کشور میزبانمان منتقل نماییم.


 


 



 

سخنرانی من در مسجد


 

برای کسانی که از نزدیک مرا می شناسند و می دانند که حداقل نیم قرن است که هرگز جز برای شرکت در مراسم یادبود درگذشتگان، قدم در هیچ مسجدی نگذاشته ام، گفتن اینکه در مسجدی صحبت کرده ام، قطعاً سخنی طنزگونه و باورنکردنی به نظر می رسد. به هر حال واقعیت این است که در روز چهارشنبه اول جولای (جشن ملی کانادا) مسجدی که در همسایگی ما قرار دارد به مناسبت آن روز مراسمی ترتیب داده بود. وقتی که در صحن بزرگ و با صفای آن مسجد جمعیت نسبتاً زیادی را از زن و مرد و پیر و جوان از جمله آقای  John Mckay نماینده مجلس را دیدم، به جمع آنها پیوستم، در فرصتی مناسب به امام مسجد خاطرنشان کردم که دوست ندارم شنونده ی محض باشم و ترجیح می دهم که خودم هم حرفی بزنم. با خوشرویی و مهربانی استقبال کردند. هنگامی که رشته ی سخن را به دست گرفتم ضمن تبریک جشن ملی کانادا (Canada Day) و تحسین موضع گیری خردمندانه، بیدادستیزانه و روشن دولت کانادا در مورد جنبش اخیر ملت ایران، مواردی از نقض حقوق بشر و ریاکاری و ظلم و فساد حاکمیت دین سالار ایران را برملا نمودم و به حاضران پیشنهاد کردم که در اجرای "تکلیف دینی امر به معروف و نهی از منکر" از آنها انتظار می رود که دست کم برای حفظ حرمت دین و آیین خودشان هم که باشد، از نفوذ اخلاقی و معنوی خود برای محکومیت رفتار ملایان و خاتمه دادن به کج روی های آنان، استفاده نمایند.


 

باج دهی به یک آیت الله


 

دیکتاتورها ظاهراً قوی و شکست ناپذیر به نظر می رسند ولی در حقیقت به دلیل اینکه متکی بر حمایت واقعی مردم چه در عرصه ی داخلی و چه در سطح بین المللی نیستند، بسیار ضعیفند و خیلی راحت آماده برای امتیاز دادن و باج دهی هستند. برای اثبات این نظر، تنها یک واقعه ی تاریخی کوچک را به نظرتان می رسانم:

به طوری که دکتر هوشنگ نهاوندی در کتاب "آخرین سالها" می نویسد در یکی از دیدارهایی که ایشان به عنوان نماینده پادشاه با آیت الله شریعتمداری داشته است، آیت الله از اینکه دکتر ایادی پزشک مخصوص پادشاه "یک بهایی مشهور" است اظهار ناخرسندی می کند و نتیجه این می شود که شاه با صدور فرمانی، پروفسور عباس صفویان را که "مسلمانی خوشنام" بود، به سمت پزشک مخصوص خود منصوب می نماید!… (۴)

به باور نگارنده شاید موضع گیری درست این بود که پادشاه به عنوان ادامه  دهنده ی راه کورش کبیر، با قاطعیت پاسخ می داد که باورهای دینی اشخاص نباید سبب محرومیت آنها از فرصتهای شغلی گردد. تنها یکی از هزاران پیامد سوء آن گونه عقب نشینی و باج دهی این شده است که امروز فرزندان بهاییان در ایران، هر اندازه هم که با استعداد و باسواد باشند، صرفا به دلیل مذهبشان راه به دانشگاه و یا استخدام دولتی ندارند و ۷ نفر از رهبران بهائیت بیش از یک سال است که در زندان به سر می برند! کوتاه سخن اینکه امروز خطر اسلام بنیادگرا و مداخله گر در سیاست، بسیار شدیدتر از فاشیزم است. هر چند آمریکا در مقطع خاصی از زمان، از اسلام به عنوان کمربند سبز برای جلوگیری از پیشروی کمونیزم بهره گرفته است ولی در شرایط کنونی هر گونه مدارا، کوتاه آمدن، مذاکره بدون پیش شرط و امتیاز دادنی به دکان داران این تفکر واپس گرا، خطای محض و فاجعه آفرین است. در شگفتم که آقای اوباما، با تقویت اسلام، آن هم در شرایطی که شکست آن در مدیریت سیاسی جوامع بر همگان روشن گردیده است دیگر چه سودایی در سر می پروراند؟


 

الگوی رهبری


 

آقای جیمی کارتر، رئیس جمهور اسبق آمریکا را همه می شناسیم. با وجود تمام انتقادهایی که ممکن است بر عملکرد ایشان وارد باشد، سیاست حقوق بشر وی، صرفا از لحاظ تئوریک، ایده ای انسانی و عدالت خواهانه بود و در ایران، در ماجراهای انتقال قدرت از "شاه" به "شیخ" بسیار تاثیر گذاشت. با نهایت تاسف، نتیجه ی عملی آن سیاست در ایران این شد که رژیمی فوق العاده بدتر و یا روشنتر بگویم رژیمی کاملا وحشی و قرون وسطایی را جایگزین دیکتاتوری سلطنتی نمود! بگذریم. آقای کارتر، با وجود اینکه عمری مسیحی بوده و حتی پیش از تصدی مقام ریاست جمهوری، سالها کشیش هم بوده است، به تازگی ارتباط ۶۰ ساله خود را با کلیسا به هم زده است!

چرا؟ برای اینکه کنگره ی کلیسای Baptist، با استناد به آیاتی از انجیل، زنان را از حق خادم کلیسا و کشیش شدن در ارتش منع کرده و در واقع علیه زنان تبعیض روا داشته است. آقای کارتر در توضیح علت جدایی مشکل و دردناک خود از کلیسا، توضیح میدهد که حکم کلیسا را مغایر با اعتقاد شخصی خود مبنی بر تساوی حقوق زن و مرد تشخیص داده است.(۵)

این شجاعت و صراحت لهجه آقای کارتر قابل تحسین است و چنین رفتاری، حداقل در این مورد خاص، می تواند الگوی خوبی برای آقایان خاتمی، رفسنجانی، موسوی و کروبی باشد. این اشخاص، علیرغم سوابق سیاسی معلومشان، بالاخره با گذشت زمان، درک و فهم و شجاعت آن را یافته اند که با وجود تمام فشارها، زیر بار ولی فقیه و اوامر و نواهی "خلیفه خامنه ای" نمی روند! از حق نباید گذشت. همین درجه از پیشرفت هم خوب است و از سنگینی بار گناهان آنها می کاهد. اگر این آقایان بخواهند و بتوانند یکی دو قدم دیگر به جلو و به سوی مردم بردارند، شاید حتی بتوانند نام نیکی نیز از خود به یادگار باقی بگذارند. حداقل انتظار من به عنوان یک ایرانی، اعتراف صریح و شجاعانه آقایان به این واقعیت است که کشور را بر مبنای "یک کتاب مقدس" و توسط اشخاصی که تمام عمرشان عمدتا همان کتاب و تفسیرها و برداشت های کاملا متفاوت آن را از بر کرده اند، قابل اداره نیست و حفظ اندک آبروی باقی مانده از دین و روحانیت شیعه، اقتضای آن را دارد که عرصه ی سیاست را برای همیشه و بدون خون ریزی های بیشتر ترک نمایند. به قول آقای بهرام مشیری که دوست فرهیخته ام عباس ادیبیان، به حق ایشان را "سردار آزادی" نامیده است، جای آخوند در مسجد و صلاحیت او پرداختن به امور بعد از قبر و سنت هایی از قبیل خواندن خطبه ی عقد است!

هر وقت که به عمق فجایع و رویدادهای ۳۰ سال سیاه اخیر ایران می اندیشم، با خود می گویم ای کاش همان گونه که شادروان شاپور بختیار در نظر داشت، "واتیکانی" برای روحانیون شیعه ساخته می شد تا در آنجا به کام دل روزگار می گذراندند و این گونه عرض خود نمی بردند و زحمت ما نمی داشتند.

برای حسن ختام و مخصوصا برای اینکه از مردم قهرمان تبریز که هرگز در اوج مبارزات ملی، تهران را تنها نگذاشته اند و نمی گذارند یادی کرده باشم، دو شاه بیت زیبا و پر معنی از صائب تبریزی را برایتان نقل می کنم که می فرماید:

"کار با عمامه و قطر شکم افتاده است

خم در این مجلس بزرگی ها به افلاطون کند"

***

"مخور صائب فریب فضل از عمامه ی زاهد

که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد"


 

منابع

* محمدحسین شهریار

۱ـ مقاله John Geddes ، شماره ۱۲۲ مجله ی  Macleans ، ۶ جولای ۲۰۰۹ .

۲ـ پرویز اتابکی، کلیات دیوان عبید زاکانی، انتشارات زوار، چاپ سوم، ۱۳۸۳ .

۳ـ قرآن، چاپ بانک ملی ایران، ۱۳۴۴ .

۴ ـ نقل به مفهوم از آرش شماره ۱۰۱، تیرماه ۱۳۸۷ .

۵ـ روزنامه Toronto Star   مورخ ۲۱ جولای ۲۰۰۹ .


 


 

golpayegani@sympatico.ca