باری هموطن عزیزم، انگیزه نوشتن این چند سطر همان پلاکاردهایی بود که در دستانت دیدم. من امروز می بینم که در بدترین شرایط و  …


شهروند ۱۲۴۱  پنجشنبه ۶ آگوست  ۲۰۰۹


 

من درد مشترکم، مرا فریاد کن

                                    احمد شاملو

ولی خواهر و برادر هم وطن

کجا می شود ترا فریاد کرد.

در دیاری

که ناله و آه را به زنجیر کشیده اند


 

باری هموطن عزیزم، انگیزه نوشتن این چند سطر همان پلاکاردهایی بود که در دستانت دیدم. من امروز می بینم که در بدترین شرایط و سخت ترین ادوار تاریخی به پا خاسته ای و فریادت را بلند کرده ای و اعتراض خودت را از وضع موجود به گوش جهانیان رساندی و این فرهنگ دیرپای من و تو می باشد که هیچگاه در مقابل زور ساکت نبوده ایم. گاه با زبان شعر، زمانی در لباس عرفان، و یک وقت با فریاد و بالاخره در شرایط مناسب با مقاومت روی در روی و امروز صدای اعتراضات تو دنیا را فرا گرفته است، باشد که در روند امتداد و تکامل آن شاهد پیروزی را در آغوش بگیری ولی این بار با تجربه ای که از قبل آموخته ای. من هم در دیار غربت گرچه دستی از دور بر آتش دارم ولی غیرت و همت ترا ستایش می کنم و با گردنی برافراشته از تو نیرو میگیرم و سعی میکنم تا جایی که می توانم سهمی از این خیزش پر افتخار تو داشته باشم.

حال بد نیست با هم مروری بر گذشته مشترک خود داشته باشیم تا صدق گفتار من بیشتر مشاهده گردد. من نمی خواهم به گذشته خیلی دور بروم و یاد ابومسلم، مازیار، بابک و افشین را زنده کنم پس موضوع را از همین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (اوت ۱۹۵۳) شروع می کنم، گرچه من و تو در آن زمان هنوز پا به حیات نگذاشته بودیم ولی شاهدان زنده که در کنار من و تو زندگی می کنند و خود ناظر بر جریان بودند چنین روایت می کنند "که پس از وقوع کودتا همه بهت زده به یکدیگر نگاه می کردیم و انگشت ندامت بر لبان که چرا درست مقاومت نکردیم. چرا گذاشتیم نهضت ملی که می رفت منطقه را حداقل زیر و رو کند چنین راحت میدان را خالی کند؟" گرچه می دانستیم که رژیم های کودتاگر دوام چندانی ندارند و دیر یا زود مورد معامله قرار می گیرند ولی امروز تو آگاهی و دو رخداد تاریخی را که به هم نزدیک بوده اند مشاهده کرده ای و یا از نزدیکان خود شنیده ای. تو خود دیدی که چگونه با رای تو و خواسته های قانونی تو که در چهارچوب نظام هم بود بازی کردند و به نام دین و مقدسات آنچه را که مقدس بود در پای بازی سیاست برای کسب قدرت فدا کردند.

ولی اینطور که می دانیم بعد از کودتای ۲۸ مرداد هم مردم ساکت نبودند و به عناوین مختلف صدای اعتراض خود را بلند می کردند و بلافاصله با تشکیل نهضت مقاومت تلاش کردند تا این اجاق افروخته شده خاموش نگردد. آن زمان هم ابتدا از راههای مسالمت آمیز سعی بر آن داشتند که رژیم را وادار به اجرای قانون اساسی نمایند ولی از آنجا که دیکتاتوری هیچگاه گوش شنوا و چشم بینا ندارد این اعتراضات مسالمت آمیز را به گوش نگرفت و چشم ها هم توانای دیدن نداشت تا در بهمن ۵۷ آن چیزی که انتظار می رفت اتفاق افتاد و طومار ۲۵۰۰ ساله تاریخ شاهنشاهی بسته شد.

اما متاسفانه پس از پیروزی انقلاب آنچه که بر سر ملک و ملت آمد آن چیزی نبود که وعده آن را میدادند و همان اتفاق قبلی دو مرتبه آهسته آهسته جاخوش کرد و دیکتاتوری مذهبی جایگزین دیکتاتوری چکمه شد، ولی باز هم مردم و از همه جلوتر جامعه شهری مخصوصا زنان و دانشجویان و کارگران بیکار نبوده اند و نخواهند بود و در هر زمانی تحت شرایط خاص خود صدای اعتراض را بلند داشته اند، این بار همه ی اندرزها و یادآوری دلسوزان انقلاب و کشور به جایی راه نبرده و روز به روز این حلقه فشار را بر این افراد تنگ تر کرده اند و تا آنجا پیش رفته اند که حکومت دیکتاتوری را در متن قانون اساسی آورده اند و عجیب آنکه سعی در آن دارند که ولایت فقیه آن هم از نوع مطلقه آن را عین دمکراسی نشان دهند!؟ و این نوع رژیم حکومتی تا بدانجا پیش رفته است که حتی منتخبان خود را که از فیلترهای چند لایه شورای نگهبان گذشته نه تنها از دایره قدرت خارج کنند بلکه آنان را وابستگان قدرتهای خارجی بدانند و بلندگوهای تبلیغاتی حکومتی آنان را به دادگاههای انقلاب حواله دهند و این یعنی همان نوعی از انواع دیکتاتوری که نمی تواند قبول کند که روزی هم نوبت به خود او می رسد. چنانچه تاریخ آن را نشان داده است.

اگر آن روز دیکتاتوری شاهنشاهی بدون توجه به اختیارات قانونی خود و تنها به صرف آنکه قدرت خارجی از آن حمایت می کند به راهی میرفت که خودش تشخیص داده بود امروز هم صاحبان قدرت قدم در راهی گذاشته اند که اسلاف قبلی گذاشته بودند. اگر آنها خود را به ساسانیان و هخامنشیان نسبت می دادند، امروز این ها خود را به خدا و مقدسات دینی و مذهبی متصل کرده اند و مرتب با امام زمان در حال مکاتبه و شاید هم مکالمه باشند، غافل از اینکه دیگر مخاطبی میان حتی مردم عادی ندارند. تنها به تصور آنکه چوب حراج به دارایی های ملت زده اند و با پرداخت باج و حمایت از قدرت جدیدی که حدود ۳۰۰ سال است چشم به راه دسترسی به آبهای خلیج فارس داشته است به حکومت خود ادامه می دهند. اگر قدرت خارجی امروز نتوانست به وسیله حزب توده خود وصیت نامه ی پطر کبیر را به اجرا درآورد ولی امروز با کمک همین افراد مذهبی نما به رویای دیرینه خود رسیده است. ملت ایران هنوز زخم های قراردادهای گلستان و ترکمن چای را بر بدن خود احساس می کند. هنوز فدا کردن احزاب کمونیست کشورهای همسایه را برای منافع خود به یاد دارد ولی افسوس که قدرت مداران حکومتی سخت بدانها و نظایر آن دل بسته اند، غافل از اینکه در وقت مناسب آنها هم مورد معامله قرار می گیرند و زمانی به خود می آیند که کار از کار گذشته است. چنانچه دیدیم و شنیدیم که چه بر سر دو زمامدار قدیمی (پهلوی اول و دوم) رفت.

اصلا چرا راه دور برویم. در همین مدت ۳۰ ساله ی اخیر چه افراد و شخصیت های حکومتی که خود از پایه گذاران این رژیم بوده اند و در تحکیم آن تلاش بسیار کردند از گردونه قدرت خارج شدند و برخی از آنها هم شهید شدند ولی هیچگاه عامل شهادت آنها معلوم نشد. این خصلت رژیم های تمامیت خواه است و همانطور که اشاره رفت چون چشم بینا و گوش شنوا ندارند به همان راه می روند که دیکتاتورهای قبلی رفته اند.

طبیعی است وقتی راههای مسالمت آمیز بسته شد مردم به ناچار راههای دیگری را انتخاب می کنند، شعارها رادیکال تر می شود و خواسته ها فزونی می یابد، چنانچه هم اکنون مشاهده می کنیم. ولی هنوز هم دیر نشده است قبل از آنکه کار به خشونتهای بیشتری بکشد که عاقبت آن معلوم نیست بهتر است عاقلان حکومتی اندیشه کنند و راههای مسالمت آمیزی را برای برآوردن خواسته های اکثریت مردم برگزینند چرا که فردا خیلی دیر است. آری این ملت بیش از ۱۵۰ سال است به دنبال آزادی خواهی است و نیروهای پیشرو روشنفکران چه مذهبی و چه غیرمذهبی برای رسیدن به آن تلاش کرده اند، طبیعی است از پای نخواهند نشست مخصوصا آنکه هم شرایط داخلی و هم شرایط بین المللی آمادگی زیاد دارد.