حسن زرهی
یعقوب علی جعفری جوان ۳۱ ساله در ملاءعام اعدام شد. او در برابر دیدگان جماعتی از مردم و یکی دو مأمور انتظامی با چاقو جوان دیگری به نام محمدرضا (یزدان) را مضروب می کند که سرانجام محمدرضا پس از ساعتها خونریزی در برابر دیدگان مردم و مأموران به بیمارستان برده می شود و در آنجا جان می دهد.
این گونه حوادث در ایران کم رخ نمی دهد. قتل های دولتی در انظار عموم هم به نوعی تفریح عمومی تبدیل شده است. خانواده های مقتول ها اکثراً اصرار در اجرای قصاص و آن هم در انظار عموم دارند. در موردهایی مانند قتل دولتی شهلا جاهد، فرزند مقتول صندلی را از زیر پای زنی جوان تر از مادر خویش می کشد تا در خشونت عمومی به هنگام نوجوانی مشارکت عملی کرده باشد. جماعتی از مردم که در کمال آرامش به نظاره ی مرگ جوانان آن سرزمین می ایستند و گاه با تکبیر در قتل مشارکت می کنند، مردمی هستند که در سی سال گذشته خشونت و قتل پاره ای از حوادث همه روزه ی زندگی شان بوده است. این انقلاب از افتخاراتش خونریزی و ریخته شدن خون بود. رهبر رژیم از همان ماه های نخست پیش از انقلاب از تشویق مردم به خون دادن و خون ریختن اویی که دشمن نامش نهاده بود، کوتاهی نمی کرد. مردمی که زیر لوای دستورات دینی روحانیون خشونت را ذاتی وجود آحاد جامعه دانسته بودند، به هنگام دستگیری رهبران و نظامیان شناخته شده ی حکومت پیشین منتظر دادگاه و محاکمه و هر اقدام آشنای قضایی امروزی نمی شدند، بلکه خود با هر وسیله که در دست داشتند دستگیرشدگان را مجازات و گاه قیمه قیمه می کردند، و در هیچ محکمه ای حتی مورد پرسش قرار نمی گرفتند. هجوم به خانه های بهائیان ایران و ویران کردن منازل آنان و یا به آتش کشیدن زندگی شان از خشونت های دیگری بود که رژیم همیشه با اغماض نسبت به آن و با توجیه اینکه این ها خود باعث خشم توده های مسلمان شده اند، به این گونه خشونت های غیر قانونی مجال اجرا می داد.
در دوران جنگ نوجوانی که خود را زیر تانک انداخت و جان باخت به معیار مبارزه تبدیل شد و رهبر رژیم او را ستود و از خود مهمتر خطاب کرد.
کشتار هزاران زندانی سیاسی در دهه ی ۶۰ آنهم کسانی که پیش از آن در دادگاه های همین رژیم حکم محکومیت دریافت کرده بودند، و بسیاری روزهای پایانی محکومیت را سپری می کردند، با طرح یک پرسش و بر مبنای یک جواب، گونه ای دیگر از قتل های جمعی جوانان به دست دولت جمهوری اسلامی رقم زده شد، که از خشونتی بی مانند خبر می داد.
رفتار جنایتکارانه ی ماموران حکومتی با جوانانی که در انتخابات ۲۲ خرداد سال پیش به جابجایی آرای خود اعتراض کرده بودند و فجایعی که در زندان کهریزک و دیگر بازداشتگاه ها بر سر آنان آمد و به مرگ چند تن و مرگ تدریجی و نفرت بار بسیاران دیگر حتی زندگان انجامید، حکایت از دامنه ی دراز خشونتی دارد که دولتی و مستمر است و در این سی ساله حضور و وجود داشته است.
این همه، جامعه را به میزانی خشن و خوف انگیز کرده است که از تفریحات همگانی تماشای دار زدن جوانان در میدان های شهرها و روستاهای ایران شده است. مردم قتل های علنی دولتی را گونه ای تماشا می کنند که انگار به تماشای فیلم های خشن نشسته اند. این همه نه تنها در طول سالهای سه دهه ای این رژیم خشونت آفرین در گستره ی ملی کاهش پیدا نکرده است، بلکه همه روزه و همچنان در مسیر افزایش است. حالا دیگر دامنه ی خشونت از مخالفان عقیدتی رژیم به دوستان دهه های پیش حکومت گسترش یافته است و بسیاری از روحانیون و نمایندگان مجلس و سخنگویان و مسئولان قوه ی قضائیه از مجازات مرگ افرادی که آنان را سران فتنه می خوانند سخن می رانند؛ یعنی مرگ کسانی که در حقیقت پاره ای از بدنه ی همین حکومت هستند که دروغ و تزویر و ریا و تقلب به سود یک جناح حکومتی را روا نمی دانند، و حالا دیگر تحمل نمی شوند.
در حکومتی که برای ادامه ی حیات حاضر به انجام هر عمل خشونت آمیزی است، و برای دوام خود دوست و دشمن را در یک سبد می نهد و هر آنچه و هر آنکس را که در مسیر ادامه ی رژیم راه نرود از سر راه خود بر خواهد داشت، سرنوشت جامعه بهتر از این نمی شود.
در جامعه ی آلوده به خشونت در گستره ی ملی و تشویق خشونت در حد جان ستانی از جوانان و با از بین رفتن معیارهای انسانی و عاطفی این روند خوف انگیز هر روز شتاب بیشتری می گیرد.
در سرزمینی که هر روز خبر از اعدام جمعی دهها جوان بلوچ و خراسانی و خوزستانی و کرد و ترک و ترکمن داده می شود، و هیچکس از شنیدن و دیدن و انتشار این خبرها موی بر اندامش به فرمایش فردوسی دشنه نمی شود، عاقبت کار هیچکس به سوی ساحل امن نخواهد بود. و بیش از همه این حاکمان و جباران امروزی هستند که تاوان این همه خشم و خشونت را خواهند داد و خود در چاهی که برای دیگران کنده اند زنده به گور خواهند شد.
کاش کسی در آن سرزمین خبر می داشت که کاروان خشونت اگر از پای نایستد بیش از اینها و از میان همگان قربانی خواهد گرفت!