حتا اگر همین امروز جنبش سبز آزادى متوقف شود ما به پیروزىهاى چشمگیرى دست یافتهایم. اگرچه خواست کوتاهمدت ما یعنى ابطال نتایج انتخابات و …
شهروند ۱۲۴۱ پنجشنبه ۶ آگوست ۲۰۰۹
حتا اگر همین امروز جنبش سبز آزادى متوقف شود ما به پیروزىهاى چشمگیرى دست یافتهایم. اگرچه خواست کوتاهمدت ما یعنى ابطال نتایج انتخابات و برگزارى مجدد آن جامه عمل به خود نپوشاند، اما موفقیتهاى بزرگترى به دست آوردیم که شمارش معکوس براى رفتن تندروهاى جمهورى اسلامى تنها یکى از آنها است.
مهمترین دستاورد این جنبش تا کنون ترسى است که بعد از این تندروها از تقلب در انتخابات خواهند داشت. واکنش مبهوتکننده اى که مردم نسبت به این عمل نشان دادند چشم انداز سقوط را با چنان وضوحى در مقابل رهبر و اطرافیانش قرار داد که بعد از این باید به راه حل دیگرى غیر از تقلب در شمارش آرا فکر کنند. در آینده اى نزدیک ما شاهد سه انتخابات مهم خواهیم بود: مجلس شورا، مجلس خبرگان، و شوراهاى شهر. از این میان مجلس خبرگان براى خامنه اى اهمیت حیاتى دارد چرا که ادامه حضورش بر اریکه قدرت بستگى مستقیم به ترکیب این مجلس دارد. رهبر جمهورى اسلامى و هوادارانش با هر روشى بخواهند با انتخابات آینده برخورد کنند از سه گزینه خارج نتوانند شد:
۱ـ لغو هرگونه انتخابات و جایگزین کردن آن با انتصاب به وسیله ولى فقیه.
۲ـ حفظ ظاهر انتخابات و رد صلاحیت کردن تمام کاندیداهاى جناحهاى اصلاحطلب به وسیله شوراى نگهبان.
۳ـ تایید صلاحیت عده ی معدودى از اصلاحطلبان به شکلى که توانایى تاثیر بر روند سیاستگذارىهاى دولت را نداشته باشند.
گزینه ی اول گزینه ی مورد علاقه خامنه اى است و تا کنون چند بار براى به دست آوردنش خیز برداشته و هربار ناموفق از میدان به در آمده. موفقیت او اینبار هم به نظر بسیار بعید مىرسد. نه تنها به دلیل اینکه در حال حاضر در ضعیفترین موقعیت خود در دوران زمامدارى اش بهسر مىبرد، بلکه به این دلیل که چنین حرکتى با مخالفت بسیارى از خودشانىها که در این صورت سهمشان را از قدرت از دست خواهند داد منجر خواهد شد. به علاوه، حتا اگر خامنه اى موفق به سرکوب جنبش کنونى مردم بشود هیچ تضمینى در دست نیست که در آینده اى نه چندان دور شاهد خیزش بزرگترى نشود. خیزشى که احتمالا دیگر به اصلاحات هم راضى نخواهد شد و ریشه هاى جمهورى اسلامى را هدف خواهد گرفت. چنین گزینه اى در آینده ی قابل پیشبینى بیشتر به خودکشى سیاسى مىماند تا یک ریسک سیاسى.
گزینه ی دوم، یعنى رد مطلق اصلاح طلبان در انتخابات بعدى هم راه حل مناسبى براى تندروها نخواهد بود. یکى به این دلیل که بسیارى از بزرگان قوم را نمىتوانند رد صلاحیت کنند. مثلا آیت الله ها طاهرى، موسوى اردبیلى، دستغیب، زنجانى، صانعى، موسوى خوئینى ها، هاشمى رفسنجانى و چندین نفر دیگر از این دست سنگینتر از آن هستند که شوراى نگهبان بتواند صلاحیتشان را رد کند. اگر اصلاح طلبان احساس کنند که تنها راه دوام آوردنشان به میدان آوردن سنگینترین وزنه هاى شان است مسلما از این کار دریغ نخواهند کرد.
علاوه بر این، احتمال تقلب درچنین انتخاباتى بسیار ضعیف خواهد بود یکى به این دلیل که مردم اگر حضور کاندیداهاى اصلاح طلب را حس کنند از همان آغاز با پشتیبانى سنگین از آنها به میدان خواهند آمد و با به رخ کشیدن تعدادشان پیش از برگزارى انتخابات احتمال تقلب گسترده را به صفر خواهند رساند. به علاوه اینکه، باز مثل گزینه اول، دست زدن به چنین کارى به معنى چراغ سبز نشان دادن به مردم براى اینکه ریشه هاى حکومت را در تظاهراتشان هدف بگیرند هست، و این بهایى است که تندروها خوب مىدانند قادر به پرداختش نیستند.
گزینه سوم هم نهایتا به همان نقطه اى ختم خواهد شد که گزینه هاى اول و دوم. رد صلاحیت شدن فله اى اصلاح طلبان فرصت مناسبى براى مردم است که با شعارهایى تند و تیزتر و خواسته هایى وراى ابطال انتخابات به خیابانها بریزند. به علاوه که جناح تندرو هم به شدت دچار ریزش شده است و هر روز بر تعداد ناراضیانش اضافه مىشود. ببینید کار به کجا کشیده که حتا ملا حسنى معروف هم صدایش درآمده و از شکنجه حجاریان اظهار نارضایتى کرده است. و آیت الله ناصر مکارم شیرازى هم به تلویح از دستگیرى و زندانى کردن مردم و اصلاح طلبان اظهار نارضایى کرده است (او اخیرا گفته که امیدوار است تمام زندانیان تا نیمه شعبان آزاد شوند).
پیروزى بزرگ دیگرى که این جنبش تا همینجا براى مان به ارمغان آورده است حمایت جهانى بى دریغى است که مردم کشورهاى مختلف از ما کرده اند. از دو کنسرت بزرگ گروه U2 و ترانه هایى که بسیارى خواننده هاى غیر ایرانى به فارسى اجرا کردند بگیر تا حمایت روشنفکران و نهادهاى غیردولتى و مردم عادى از این جنبش. تصویرى که رسانه هاى غربى این روزها از ایرانیان به دست مىدهند بهیکباره عوض شده که در آن ما ملتى آزادى خواه، مدرن، و تحصیلکرده معرفى مىشویم که با هشیارى و بدون خشونت در پى به دست آوردن آزادىهاى بنیادى شهروندى هستیم. اخبارى که از ایران در این رسانه ها نقل مىشوند نقشه خامنه اى و باقى تندروها مبنى بر مردمى بودن حکومتشان را بهکلى برهم ریخت.
این حمایت جهانى گنجینه اى است که به نظر مىرسد رهبران داخلى جنبش ـ موسوى و کروبى را مىگویم ـ از ارزش و اهمیت آن غافلند. موسوى هنوز هم در یکى دو اعلامیه اش به موجود موهومى بهنام "بیگانگان" اشاره مىکند که در ادبیات سیاسى جمهورى اسلامى در سى سال اخیر به کرات از آن به عنوان افراد مرموز و ناشناخته اى یاد شده است که ایرانیان ساده دل را تحریک مىکنند تا در مقابل جمهورى اسلامى بایستند. ترجمه این عبارات این است که هر مخالفتى با جمهورى اسلامى نشان از دستورپذیرى مخالفان از کشورهاى دیگر دارد. استفاده ی موسوى از این ادبیات نه تنها حکایت از درونى شدن این پارانویا حتا در میان اصلاح طلبانى که خود بارها و بارها وابستگى به خارج از کشور را رد کرده اند دارد، بلکه نشاندهنده ی این است که هر دستى که از طرف مردم جهان براى یارى رساندن به ایرانیان دراز شود را از ترس دخالت بیگانه در امور داخلى ایران پس خواهند زد. و این در حالى است که حمایت مردم جهان از جنبش سبز آزادى کمک بزرگى به حفظ روحیه بالا و تایید درست بودن راه اینان کرده است. اگر رهبران جنبش مىخواهند بر چنین تفکرى پافشارى کنند مشکل خودشان است، اما ما مردم باید هشیارانه از یاورى مردم کشورهاى دیگر بهره ببریم. از طریق همین نیروهاى فشار مردمى است که ما مىتوانیم موفق شویم دولتهاى غربى را واداریم تا احمدىنژاد را به رسمیت نشناسند و به خصوص جلو فروش ابزار نظامى و جاسوسى به این دولت را بگیرند. همین دو هفته پیش بود که کوشنر، وزیر امور خارجه فرانسه، گفت چاره اى جز پذیرش احمدىنژاد ندارد. تنها فشار ارگانها و سازمانهاى مردمى است که مىتواند وزارت خارجه فرانسه را متقاعد کند که نهتنها چاره ی دیگرى وجود دارد بلکه این چاره خواست مردم فرانسه هم هست. به همین ترتیب، اگر سایر کشورهایى غربى که بر دولت ایران نفوذ دارند به چنین تحریم سیاسى دست بزنند فشارى که بر سر خامنه اى و احمدى نژاد هست را چند برابر مىکند. این فشار به خصوص زمانى به اوج خواهد رسید که بتوان دادگاه بین المللى لاهه را متقاعد کرد تا این دو را به جرم جنایت علیه بشریت به محاکمه بکشد ـ همان کارى که با عمر البشیر، رهبر سودان کرد. این را نباید فراموش کنیم که دولتهاى غربى در وحله اول به دنبال منافع مادى خودشان هستند و همین است که مثلا مىبینیم زیمنس و نوکیا وسایل شنود و جاسوسى را بى هیچ مانعى به ایران صادر مىکنند، اما فروش هواپیما و قطعات یدکى آن که مىتواند هر سال جان صدها مسافر ایرانى را نجات دهد شامل تحریم مىشوند (دنبال فرصتى مىگردم تا بنویسم که چرا معتقدم نه حمله نظامى و نه تحریم اقتصادى روشهاى مناسبى براى مبارزه با جمهورى اسلامى نیستند).
این را هم باید بگویم که ایستادگى موسوى بر سر ادعاهایش یکى از مهمترین عوامل پیروزى مردم بود. هیچکس فکرش را نمىکرد که او تا این حد بر سر حرفش بماند و مردم را در راهى که پیش گرفتند حمایت کند. همچنانکه او هم به گفته خودش تصورش را نمىکرد که مردم اینگونه یک پارچه و متحد به پا خیزند و به حمایت از او بپردازند، پدیدهاى که نشان از خلاء رهبرى در جامعه ایران دارد که خود بحث دیگرى است. این ایستادگى موسوى و مردم ـ که کروبى را هم به دنبال خود کشاند ـ مهمترین شوکى بود که به زیرساختهاى تندروهاى جمهورى اسلامى وارد شد. شکافى که این حرکت در جمهورى اسلامى ایجاد کرد پا از محدوده ی روحانیت میانه رو و تندرو فراتر گذاشت و به بدنه طرفداران ولایت فقیه هم نفوذ کرد تا جایى که احمدى نژاد هم حکم خامنه اى براى برکنارى مشایى را جدى نمىگیرد. و مهمتر از آن اینکه خامنه اى اینک مجبور شده همه کسانى که ممکن بود روز مبادا به کمکش بیایند را به زیر شکنجه بکشاند و افرادى مثل ابطحى و عطریانفرد را به اعتراف هاى قلابى وادارد. شکنجه هایى که به قول محسن مخملباف اگر بر خودش انجام مىشد حاضر مىشد در تلویزیون جمهورى اسلامى برهنه عربى برقصد. این همان اشتباهى بود که شاه هم مرتکب شد و زمانى که به شدت احتیاج به سیاستمدارانى خارج از دایره ی قدرت خودش داشت حتا على امینى هم حاضر به همکارى با او نشد، و زمانى هم که مرحوم شاپور بختیار پا پیش گذاشت آنقدر دیر شده بود که به نوشدارو بعد از مرگ سهراب مىمانست. خامنه اى هم اگر قرار بود روزى به سلامت از این مهلکه جان بهدر برد تنها مىتوانست روى کمک افرادى مثل کروبى و خاتمى و موسوى حساب کند، وگرنه مرتضوى و یزدى و جنتى خود براى غرق نشدن بر همان خاشاکى چنگ انداخته اند که خامنهاى هم.
تحرکات سیاسى خامنه اى و احمدى نژاد در این روزهاى آخرشان به بازیگر شطرنجى شبیه است که کیش و مات شدنش حتمى است اما حاضر نیست این چند حرکت باقىمانده را از دست بدهد.
پیروزى ما قطعى است.