ترانههای آب و رنگ
مهتاب بزرگ نیا: دکتر فروهر رسته متولد اراک و فارغ التحصیل دانشگاه تهران در رشته داروسازی است. او که پیش از این در چندین نمایشگاه جمعی و انفرادی در تهران و مشهد حضور داشته، پس از دوازده سال سکونت در تورنتو کانادا، اولین نمایشگاه انفرادی خود را با نام “ترانههای آب و رنگ” از ۲۱ تا ۲۳ جون ۲۰۱۳ در فرهنگخانه ایرانی به نمایش گذاشت. “ترانههای آب و رنگ” تنها بخشی از نقاشیهای آبرنگ این هنرمند بزرگوار است که مورد استقبال شدید هنردوستان قرار گرفت و در پایان برگزاری سه روزه این نمایشگاه بیش از نیمی از تابلوها به فروش رسید!
دکتر رسته علاوه بر دست داشتن در هنر نقاشی، بسیار زیبا هم ویولن می نوازد. شاید عشق بی حد و حصر او به نواختن ویولن است که آدم را این گونه مسخ صدای سازی میکند که نه تنها در تمام فضای اتاق جاری می شود بلکه تمام ذرات وجود آدمی را دربرمی گیرد.
چطور از بین این همه ساز به ویولن علاقه مند شدید؟
ـ من در دبستان معلم سرودی داشتم که ویولن می زد. اولین سازی که من دیدم ویولن بود. و از همان سنین پائین نواختن، به رعشه درآوردن سیمهای ویولن برای من شد یک آرزوی قلبی. یک قبله آمال!
چطور و چگونه به این قبله آمال دست یافتید؟
ـ من از سن سیزده سالگی موسیقی را به صورت جدی دنبال کردم. رادیو از همان دوران کودکی نقش بسزایی در یادگیری من در موسیقی داشت، برای این که من بهترین موسیقیها را از رادیو تهران می شنیدم. من بیشتر خودآموز بودم. شاید بتوان گفت که شرکت در کلاسهای موسیقی سی درصد به من کمک می کرد، هفتاد درصد بقیه را خودم با شنیدن سبکهای مختلف ویولن از طریق رادیو آموختم. “نسل ما نسل قانع و خودساختهای بود، برخلاف نسلهای امروزی که همواره انتظار کمک دارند، ما خود در جهت تحقق آرمانهایمان تلاش می کردیم.”
چه سبکی را در نواختن ویولن دنبال میکنید؟
ـ من وقتی در موسیقی جلوتر رفتم، توانستم به سبک هر کدام از نوازندههای ویولن بنوازم. ویولن خالدی بسیار برای من الهام بخش بود. بعدها با شنیدن ساز بدیعی که آن سبک را کامل می کرد به بدیعی گرایش پیدا کردم، ولی الان سعی میکنم که با استفاده از تمام شنیده هایی که داشتم سبک مستقل خودم را داشته باشم.
زندگی موسیقی شما بعد از قبول شدن در دانشگاه تهران و ورود به رشته داروسازی چگونه دستخوش تحول شد؟
ـ من از زمان دبیرستان همیشه یکی از اعضای ارکستر انجمن موسیقی بودم، بعد هم که وارد دانشگاه شدم به ارکستر دانشجویان دانشگاه با رهبری اسفندیار منفردزاده راه یافتم که در آنجا با فرم پیشرفته و حرفهای ارکستر آشنا شدم. ما هر هفته، پنجشنبهها به رادیو میرفتیم، یک هفته تمرین می کردیم، هفته بعد ضبط می کردیم که من بعضی از تکنوازیها را در فاصله بین دو ترانه انجام می دادم. این برنامه با حضور خوانندههای معروفی از قبیل ایرج، دلکش، الهه و مرضیه همراه بود. علاوه بر برنامههای رادیو، من در تلویزیون خصوصی، قبل از آن که تلویزیون ملی شود، برای اولین بار به صورت زنده تکنوازی ویولن میکردم.
فعالیت حرفهای شما بعد از انقلاب چه شد؟
ـ قبل از انقلاب ازدواج کردم و برای کار از تهران به مشهد نقل مکان کردم که مسئولیتهای خانوادگی فعالیتهای موسیقی من را محدود و محدودتر کرد تا جائی که فقط در جمعهای خانوادگی و خصوصی ویولن می نواختم و می نوازم.
از کار در زمینه نقاشی برایمان بگوئید؟
ـ وقتی در اراک تحصیل میکردم، در مدرسه یک ساعت نقاشی داشتیم ولی معلمی که اصول اولیه را به صورت صحیح به ما آموزش دهد نداشتیم. در کلاس از روی مدل نقاشی می کردیم. از همان موقع من ابتکارهایی در نقاشیهایم به کار می بردم که متوجه شدم در این زمینه هم میتونم پیشرفت کنم. ولی آنچنان پیشرفتی در این زمینه نکردم، تا این که در دانشگاه قبول شدم و به تهران آمدم. در تهران برای اولین بار نقاشیهای رنگ و روغن را دیدم و بسیار جذب آن شدم . تا آن زمان اصلا نمیدانستم رنگ و روغن چیست! بالاخره در تهران کلاس رفتم و از طراحی شروع کردم. طراحی را در آن زمان دوست داشتم، هنوز هم دوست دارم چون یک نقاش تا آخر عمرش باید طراحی کند. تا مدت زیادی طراحی کار میکردم هم با ذغال هم با مداد. بعد از آن رنگ روغن را شروع کردم. تا این که به مشهد نقل مکان کردیم در آنجا شش ماه نزد یک استاد خوب چهره ساز به نام آقای صادق پور کار کردم و بعد از آن خودم به کار در این زمینه ادامه دادم.
از نقاشی با آبرنگ بگوئید؟
ـ من آبرنگ را از دوران دبیرستان کار میکردم. اما تکنیک آبرنگ نبود! از مدیوم هایی که با آب به کار می روند میتوان به آبرنگ، گواش و اکلیریک اشاره کرد که البته من تا حالا با اکلیریک کار نکردم. گواش مانند رنگ و روغن است، جسمیت دارد. درحالی که آبرنگ روح دارد، آب خودش حرکت میکند و شما می توانید بافت کاغذ را از زیر و عبور نور را ببینید. من چند تا کار آبرنگ خوب در اصفهان دیدم، مخصوصا این که ارامنه اصفهان خیلی خوب آبرنگ کار می کردند، چند تا کار هم از آقای شهبازیان دیدم و به آبرنگ علاقه مند شدم. برای نقاشی با آبرنگ کلاس نرفتم، خودم با پرس و جو از دوستانی که در این زمینه چند قدم از من جلوتر بودند و نحوه اطلاع از تکنیکهای به کار رفته، آبرنگ را کار کردم.
موسیقی یا نقاشی، کدام یک؟
ـ هر دو را به یک اندازه دوست دارم. در نوجوانی به موسیقی گرایش بیشتری داشتم شاید به این دلیل که میل خودنمایی در من بیشتر بود. ولی الان علاقه من به نقاشی بیشتر می چربد، شاید به دلیل این که انسان با بالا رفتن سنش انزوا طلبی اش افزایش مییابد! ولی هیچ کدام را نمی توانم کنار بگذارم، برای این که این دو هنر با جان من درآمیختند!
در نقاشیهاتون بسیار منظره می بینیم، دلیل خاصی داره؟
ـ در درجه اول عشق و علاقه خودم به خلق این آثار بود. من برای منظره سازی به دل طبیعت می روم و مانند امپرسیونیستها و نقاشان قرن ۱۹ اروپا که جنبش مدرنیسم را شروع کردند و پایه کارشون بر اساس نور و رنگ بود، کار میکنم. خلق چنین آثاری در درجه دوم نوعی اعتراض به مادیات است. در واقع چیزی که همیشه من را در کشور خودمان زجر می دهد بی توجهی مردم به حفظ طبیعت است. من با خلق چنین آثاری می خواهم بگویم این درختهای زیبا، این آب روان زلال را حفظ کنیم و برای نگهداری طبیعت بکوشیم!