نگاهی به برنامه‌ی عمل «احمدی‌نژاد» در هشت سال ریاست جمهوری که از سال اول تا آخر مگر زوال هر روزه چیزی برای مردم ایران نداشت

 

بخش اول

 

هشت سال ریاست جمهوری و تکیه زدن بر اریکه‌ی قدرت کشوری که هنوز هم مردمان‌اش فکر می‌کنند هنر نزد آنان است و بس، نشان از بی‌فرهنگی کسانی دارد که کار و ساز را چنان مهیا کرده‌اند که دروغ‌پردازانی مانند احمدی‌نژاد و هیئت حاکمه ایرانی که امارت اسلامی را برقرار ساخته‌اند، بتوانند با بی‌فرهنگی، فرهنگ واقعی و حقیقی ملتی بزرگ را در گستره‌ی جهان به چالش بکشند. آنچه در زیر می‌آید تنها بررسی یکی از سخنرانی‌های احمدی نژاد است در سال  سوم ریاست جمهوری‌اش که در صحن سازمان ملل ایراد شد و در این هشت سال هم چیزی بیش از این نگفت و نکرد. به همین دلیل با بررسی همه‌جانبه این سخنرانی، او را به عدالت تاریخ می‌سپاریم و باشد که روزی چنین شود که او و همه‌ی سرکردگان امارت اسلامی، در ایران، پاسخ‌گوی نامردمی‌هاشان باشند.

اگر در این نوشته، گاه قید زمان به چند سال پیش برمی‌گردد به این خاطر است که این سخنرانی که برنامه‌ی عمل «احمدی‌نژاد» در دو دوره‌ی ریاست جمهوری‌اش بود، در سال‌های پیش انجام شده است. اکنون با رفتن ایشان از صحنه‌ی سیاسی ایران و انتخاب کسی دیگر با رضایت رهبرِ، امیدوار باشیم که همین گردونه باز هم تکرار نشود و کلیدی که ایشان در دست دارد، تنها قفل‌های رضایت رهبری را نگشاید.

 

 محمود احمدی‌نژاد شامگاه سه شنبه، بیست و پنجم سپتامبر به وقت نیویورک در شصت و دومین مجمع عمومی سازمان ملل متحد سخنرانی کرد. در این سخنرانی آقای احمدی نژاد زبان به اعتراض در مقابل معایبی گشود که هماره مدافعان حقوق بشر، خواهان اجرای آن در محدوده ی خاک ایران بوده و هستند و مهرورزان حاکم هماره با چوب و چماق؛ پیگرد و دستگیری، زندان و شکنجه، اعتراف گیری و بی آبرویی افراد در بند؛ پاسخ گوی حق خواهی آنها بوده اند.

آقای احمدی نژاد در همان ابتدای سخنان خود، خطاب به حاضران، از تهدیدها و تنش‌ها، ناتوانی قدرت‌های بزرگ در حل مشکلات جهانی، عدم امنیت در عرصه بین‌المللی و … سخن گفت.

در همین جا و قبل از ادامه سخنان ایشان، لازم به یادآوری است که هر کس که فقط درصد کمی از مسائل ایران را دنبال کرده باشد، با لبخندی تلخ بر لب مواجه می شود که این سخنان از دهان کسی خارج می شود که در محدوده سرزمینی که ایشان ریاست جمهورش را بر عهده دارد، هیچ کدام رعایت نمی شود. ایشان خود از حامیان دستگیری، شکنجه و اعدام هموطنانش بدون حکمی منصفانه در دادگاهی صالح هستند و مردم را خس و خاشاک لقب می‌دهند.

بگذارید که همپای آقای احمدی نژاد با نیم نگاهی به آنچه حضرتشان ایراد فرمودند حرکت کنیم.

ahmadi

در همان فراز اول آقای احمدی نژاد خطاب به حاضران می گوید: “از ضرورت اصلاح وضع موجود و چشم انداز امیدبخش و روشن آینده، دوران تجلی همه زیبایی‌ها، عشق‌ها و کرامت‌ها، برپایی عدالت و شکوفایی همه استعداد‌های الهی انسان و حاکمیت خداپرستی و تحقق وعده خداوند حکیم با شما سخن بگویم”.

اگر شنونده این سخنان، ایشان را نشناسد و از مهروزی ایشان با دانشجویان، معلم ها، کارگران، زنان و فعالان حقوق بشر خبر نداشته باشد، فکر می کند که سخنگو واقعا از هواداران سینه چاک حقوق انسانی است و حاضر است برای اجرای درست آن جان بدهد. این ظن موقعی قوی تر می شود که ایشان می گویند: “می‌دانید که بشریت، امروز با چالش‌های مهم، متعدد و متنوعی مواجه است که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنم”. آنچه که ایشان چالش در عرصه ی بین المللی می خوانند، پیش و بیش از هر جا در مرزهای سرزمین ایران جاری و ساری است که به ترتیب و همگام با ایشان به آنها خواهیم پرداخت.

آقای احمدی نژاد خانوده را مظهر پاک ترین عشق ها و محبت و محیط امن برای تربیت نسل های بشری و بستر شکوفایی عاطفه ها و استعدادها می خواند. آیا می شود به این سخنان شک کرد؟ بی تردید چنین است که ایشان می گویند. اما آیا هرآنچه ایشان در تریبون سازمان ملل به زبان می آورند، همانی است که در ایران و به وسیله همکاران ایشان اجرا می شود؟

لایحه ایشان به مجلس شورای اسلامی در مورد حفظ کیان خانواده، آیا نقطه مقابل سخنان ایشان نیست؟

چند همسری آیا مظهر پاک ترین عشق ها و محبت ها است؟

زن و منزلت او را فقط در حد همسر و مادر بودن، دانستن و چشم پوشی از سایر توانایی های او، آیا موجب شکوفایی استعدادها می شود؟

نسلی که در دامان زنانی بزرگ می شوند که هیچ انگیزه ای برای ادامه حیات خود در زندان بزرگ جمهوری اسلامی نمی بیند، حتما در بستر شکوفای ناکجا آباد سر در می آورد.

آقای احمدی نژاد در ادامه همین بخش از سخنان خود می گوید: “امروز شاهد یک هجمه سازمان‌یافته از ناحیه دشمنان انسانیت و چپاول‌گران اقتصادی برای فروپاشی این نهاد اصیل هستیم که با ترویج لاابالی‌گری و خشونت و شکستن حریم‌های عفت و پاکدامنی، درصدد انجام آن هستند”.

حالا کم کم بغض در گلو اجازه نفس کشیدن را هم نمی دهد. چرا که با شنیدن این سخنان، و با یادآوری گزارش های متعددی در مورد خرید و فروش دختران و زنان جوان ایرانی در کشورهای امارت متحده، پاکستان و اخیرا در ترکیه و یونان، پوچ بودن این سخنان و پز تبلیغی آن دل هر انسانی را به درد می آورد.

دستگاه های امنیتی و نیروهای غیبی امام زمان که هماره توانسته اند مخفی ترین باندهای موجود در کشور را کشف و سرکوب کنند، انگار که در این مورد کورند و یا اشتراک منافع اجازه دیدن نمی دهد.

ایشان نمی گویند که چه کسانی دختران فقیر ایرانی را برای امرار معاش و لقمه ای نان در آغوش هوسرانان داخلی و خارجی می اندازد.

ایشان نمی گویند که زنان بی سرپرست برای اداره و حفظ کیان خانواده مجبور به کاری می شوند که با اشک خون انجام می دهند. ایشان فراموش می کنند، زنانی که برای دفاع از حقوق حقه خود تنها در اندیشه آگاهی دادن به مردم هستند و اقدام به جمع آوری امضا کرده اند، با هجوم بی رحمانه نیروهای امنیتی دستگیر و زندانی می شوند و کانون عشق و محبت به زمهریر تبدیل می شود.

آقای احمدی نژاد در ادامه می گوید: “وجود ارزشمند زن به عنوان مظهر جمال الهی و نقطه جوشش محبت، عاطفه و پاکی، در دهه‌های اخیر دستخوش سوءاستفاده گسترده اصحاب قدرت، رسانه و ثروت شده است. در برخی از جوامع، این وجود عزیز را در حد ابزار تبلیغاتی ساقط کرده‌اند و همه پرده‌های عفت و حریم زیبایی‌ها و پاکی‌ها را شکسته‌اند. این یک خیانت بزرگ به جامعه بشری و نسل‌های متوالی و ضربه‌ای جبران‌ناپذیر به پایه انسجام اجتماعی یعنی خانواده است”.

ای کاش این سخنان از دهان کسی خارج می شد که منزلت زن و توانایی های او را در انجام کارهای بزرگ با نابرابر قرار دادن او با مرد انکار نمی کرد. آخر این موجودی که هم ارزشمند است و هم جمال الهی و نقطه جوشش محبت، چرا نباید حق داشته باشد در همه عرصه های کاری دوشادوش مردان که پدر، شوهر و یا برادر اویند کار کند؟

چرا از ارث باید نصف نیمه دیگر که مرد است بهره مند شود؟ چرا باید در دادگاه شهادت دو زن برابر یک مرد باشد حتی اگر این زن الهی باشد و مرد شیطانی؟

چرا علیرغم توانایی های علمی، اجتماعی و حتی سیاسی، در رقابت با هم جنسان خود در ایران باید همواره در مقابل زنانی که پوزه بر آستان درگاه ایشان و دستگاه های دولتی و غیردولتی می مالند و تملق گویند، متحمل شکست شوند؟ چرا در عین حالی که بیشتر دانشجویان دانشگاه های ایران را زنان و دختران تشکیل می دهند، در عرصه های کلیدی کشور مثل وزارت و قضاوت، جای ندارند؟

آقای احمدی نژاد فراموش می کند که این مظهر الهی با چشم پوشی ایشان و دستگاه های اداری و قضایی هر روز باید متحمل زور و جور کلیت فرهنگ مردسالار جامعه باشد و آنگاه که برای دفاع از حق خویش در حرکتی صلح جویانه پا از حریم محرم و باروی نامشهودی که در آن محاط شده است، بیرون می گذارد، همان هایی که حامیان لایحه زن ستیز دولت ایشان هستند با چوب و چماق بر سر و روی آنها می کوبند که با خون چهره آنها را بپوشانند که مبادا کیان خانواده از هم بپاشد.

آقای احمدی نژاد؛ زن ایرانی، موجودی بیچاره و بدبخت نیست. از شوربختی است شاید که در جایی از دنیا می زید که او را تنها وسیله زایش و عشق شبانه و روزانه مردان می دانند.

در جایی زندگی می کنند که با وجود تبلیغات گوش خراش دستگاه های دولتی، کوچکترین حقوقی برایش قایل نیستند.

در جایی ایام را پشت سر می گذارند که در هنگام جدایی حق نگهداری از کودک را ندارد. در کشوری حیاتش رو به مرگ است که صیغه اش می کنند و تا آنجا که لازم است از وجود جسمانی اش استفاده می شود و هر گاه که زنی دیگر با شرایطی بهتر پا بر عرصه عشق و محبت مردانه اسلامی بگذارد، او را بی هیچ حقوقی در برهوت زندگی رها می کنند.

آقای احمدی نژاد؛ هیچ می دانید چرا خانم شیرین عبادی، حقوق دان و فعال حقوق زنان و کودکان، جایزه صلح نوبل را به خود اختصاص داد؟ ایشان کار شق القمری نکرده بود. او از حقوق حقه مردم ایران و بویژه زنان و کودکان گفته بود. او از بی عدالتی در دستگاه های قضایی زبان به سخن گشوده بود. او هم از عطوفت اسلامی سخن گفت و از مهر و محبت اسلام.

اما انگار اسلام ایشان با اسلامی که شما مبلغ آن هستید، قرائتی گوناگون دارد و آنطور که من می فهمم، مهر و محبت اسلامی که ایشان مبلغ آن است با مهرورزی شما و همکارانتان طی دو سال گذشته کاملا متفاوت است.

عدالت حکام اسلامی چنان عرصه را بر فعالیت های قانونی و عرفی ایشان تنگ کرده است که در سخنانی اعلام کردند که برای دست یابی به حقوق موکلانش دست به دامن سازمان های بین‌المللی خواهد شد. ایشان مجبورند برای اعاده حیثیت موکلانش به مهرورزانی رو کند که نه مسلمان اند و نه از عدل اسلامی شما باخبرند.

آقای احمدی نژاد در ابتدای بند دوم سخنان خود چنین می گوید:

“متأسفانه حقوق بشر به طور وسیع توسط برخی قدرت‌ها به ویژه از ناحیه مدعیان انحصاری آن مورد تعرض قرار می‌گیرد. برپایی زندان‌های مخفی، ربایش افراد و محاکمه و مجازات مخفیانه و بدون رعایت معیار‌های دادرسی، شنود گسترده مکالمات، بازگشایی نامه‌ها و احضار‌های مکرر به مراکز پلیسی و امنیتی به امری عادی بدل شده است”.

طنین این واژه ها در گوش هر انسان حق طلبی که ذره ای هم انصاف داشته باشد و حضرت ایشان را هم نشناسد، حق را به سخنگو می دهد که وای بر مردم ایران که خبرنگاران بدون مرز کشورشان را بزرگترین زندان روزنامه نگاران نامیده است.

وای بر مردم ایران که روز روشن و در اتوبوس مسافربری، مسئول اتحادیه کارگران شرکت واحد، آقای اسانلو را در برابر چشمان دیگر مسافرین به جرم دزدی می ربایند و پس از چند روز معلوم می شود که در زندان مسئولین امنیتی کشور اسیر می باشد.

وای بر مردم ایران که خبرنگار ایرانی تبارش فقط به جرم گرفتن عکس در مقابل زندان اوین، دستگیر، شکنجه و کشته می شود و بعد می گویند که سرش به میله تخت خواب خورده است.

وای بر مردم ایران که نویسندگانش حتی در خانه خود هم حق تجمع ندارند و دستگاه های شنود در خانه بعضی از آنها گذاشته می شود، ربوده می شوند و بعد هم ناجوانمردانه کشته می شوند بی آن که کسی پاسخ گوی این حرکت نامردمی فتوادهندگان و اجراکنندگان باشد.

وای بر مردم ایران که مخالفانشان را در خانه خود با ضربات چاقو در داخل و با برنامه ریزی های آنچنانی در خارج از کشور، در رستوران میکونوس به رگبار می بندد.

وای بر مردم ایران که دانشجویانش به جرمی که هرگز انجام نداده اند، در زندان های مخفی دستگاه امنیتی ماه ها در سیاهچال های قرون وسطایی یکه و تنها در بند نگه داشته می شوند و رهایی زمانی امکان پذیر می شود که در همان مخفی گاه ها به جرم نکرده اعتراف کنند.

وای بر مردم ایران که زمانی که پس از سال ها هموطنانشان به دیار خویش باز می گردند، به جرم جاسوسی، و اقدام علیه امنیت ملی، دستگیر می شوند و تا زمانی که به ناچار در برابر دوربین های تلویزیون اقرار به گناه نکرده نکنند، رهایی امکان پذیر نمی شود.

وای بر مردم سرزمینی که مسئولانش حتی صحبت در مورد مسایلی که می تواند جامعه را علیه زورگویان قدرت مدار تحریک کند ممنوع می کنند. شوربختی است که مردم سرزمینی به جرم فساد و احیای ناامنی در اجتماع دستگیر می شوند و بعد از فقط چند روز با جرم اوباش و اراذل بودن، در ملاءعام به دار آویخته می شوند بی آنکه دادگاهی برایشان تشکیل شده باشد یا هیچ وکیلی از پرونده آنها دفاع کرده باشد و یا هیئت منصفه ای در کار باشد.

و باز فغان بر حال مردم کشوری که هنوز اگر عکسی یا مجله ای برایشان ارسال می شود، قبل از رسیدن به صاحبانشان، بازبینی و عکس های مثلا غیراخلاقی را که افراد خانواده در خارج از مرزهای کشور برای یادبود به دیارشان فرستاده اند را خط‌خطی می کنند.

و باز وای بر مردمی که در محدوده ی خاک وطنشان حتی از خویشتن هراس دارند و در خانواده هم احساس امنیت نمی کنند. اخیرا زنان را به جرم تجمع در خانه ای خصوصی و نه در مکانی عمومی به جرم ممنوع بودن اجتماع بیش از سه نفر دستگیر و روانه زندان کردند. و کمی پیشتر نویسندگان را از برگزاری جلسه در خانه یکی از اعضا برحذر داشتند.

صدا که خاموش می شود، شنونده که هی وای بر مردم ایران فرستاده متوجه می شود که سخنگو، خود ریاست جمهوری همان مردم را برعهده دارد و اکنون اشک در چشمانش جمع می شود و بغض راه گلو را می بندد که آقای احمدی نژاد، چرا؟

آقای احمدی نژاد هیچ می دانید که اکنون میلیون ها جوان تحصیل کرده ایرانی به خاطر همان چیزهایی که سینه تان را برای احقاق آن و برای دیگران چاک می دهید، زادبوم خود را ترک کرده اند و راهی دیاری شده اند که شما آنها را بانی بی فرهنگی می خوانیدشان؟

آقای احمدی نژاد هیچ می دانید که شما به عنوان نماینده مردم کدام کشور در سازمان ملل زبان به سخن گشودید؟ اگر در انتهای سخنان تان از انرژی هسته ای ایران صحبت نمی کردید، هر شنونده ای می توانست شما را نماینده مردم فلسطین، لبنان یا عراق بخواند. ضمن این که نمی دانم چرا ایشان در سخنان شان حتی یک کلام در مورد تجاوز به خاک افغانستان توسط نیروهای ناتو حرف نزد. انگار که همین نیروهای اهریمنی که در عراق و لبنان و فلسطین بلوا برپا می کنند در افغانستان حامل صلح و دوستی هستند و مورد تایید ایشان.

آقای احمدی نژاد در بخش پایانی قسمت دوم سخنان خویش می گوید:

“متأسفانه شاهد این واقعیت تلخ هستیم که برخی قدرت‌ها جز برای خود و حزب و گروهشان، برای هیچ انسان و ملتی ارزش قائل نیستند”.

ایشان فراموش می کنند که در کشور متبوع‌شان شورایی وجود دارد که قبل از هرگونه مثلا انتخاباتی به طور گزینه ای عده ای را برای مثلا انتخاب شدن در برابر مردم می گذارد و مجبورشان می کند که به یکی از همان هایی رای دهند که از دستگاه پالایش شورای نگهبان گذشته باشد. کدام منافع، کسانی را تایید و کسان دیگری را رد صلاحیت می کند؟

آقای احمدی نژاد، شما به عنوان ریاست جمهور ملتی در جایی سخن می گویید که چشمان میلیون ها نفر در جای جای کره خاکی به شما دوخته شده و این سخنان تان را با خواست شما برای نابودی کشور اسرائیل از کره زمین و نفی هولاکاست مقایسه می کند و آنگاه بر مردمی می خندد که شما، نماینده شان در سازمان ملل هستید.

در بند سوم از سخنان شان، آقای احمدی نژاد خطاب به شرکت کنندگان در جلسه مجمع عمومی سازمان ملل می گوید:

“فرهنگ، نماد هویت و رمز ماندگاری ملت‌ها و اساس تعامل آنان با دیگران است. در یک حرکت سازمان‌یافته، فرهنگ‌های بومی که پیام‌آور یکتاپرستی، عشق و برادری‌اند، مورد هجوم گسترده تخریبی قرار می‌گیرند؛ سنت‌ها و ارزش‌های ملی، تحقیر؛ و خودباوری و شخصیت ملت‌ها مورد توهین و تمسخر قرار می‌گیرد. هدف از این، ترویج روحیه تقلید، مصرف‌گرایی، دوری از خدا و ارزش‌های انسانی و شکستن مقاومت ملت‌ها و چپاول منابع آنان توسط قدرت‌های بزرگ است”.

آقای احمدی نژاد فراموش می کند که میلیون ها انسان در سراسر جهان به فرهنگی باور دارند که از نظر ایشان نه تنها منحط که بی شرافتی محض است. به فرهنگی باور دارند که هر ساله با همان فرهنگ هزاران پژوهشگر و محقق در زمینه های گوناگون به جامعه جهانی تحویل می دهند.

ایشان یادشان می رود که فردای روزی که در دفاع از فرهنگ یکتاپرستی مردم بومی جهان سخن می گویند، در دانشگاه تهران و به دعوت سپاه پاسداران، دختر چه­گوارا، آب پاکی را بر دستان همکارانشان می ریزد و از غیرمذهبی بودن خود، پدرش و میلیون ها انسان در سراسر جهان زبان به سخن می گشاید و در اعتراض به همکاران آقای احمدی نژاد، از ایشان می خواهد که منابع را تحریف نشده بخوانند که پدر ایشان مارکسیست لنینست است و تنها پیامبری که دیدار کرده است، فیدل کاسترو می باشد. آلیدا دختر چه­گوارا به حاج سعید که مهندس هم نیست و شاید به همین دلیل چه­گوارا را به خاطر حفظ ارزش های خدایی در جهان، مذهبی می خواند، می گوید: “لطفا همیشه سعی کنید اندیشه های چه را از روی کتاب های اصلی پیدا کنید و مطالعه کنید”.

آقای احمدی نژاد، انسان بودن و احترام به حقوق دیگران الزاما مذهبی بودن را نیازی نیست. سرشت انسان ها با بدی و پلشتی نهاده نشده است و همان طور که خود شما هم گفتید، منافع فردی یا جمعی کسانی موجب می شود که خصلت انسانی در بعضی ها رو به زوال بگذارد و رویه ناجوانمردی و فریب جایگزین آن شود.

در بند چهارم از گفتار خود، آقای احمدی نژاد به گستره فقر، بی‌سوادی و محرومیت از بهداشت و فاصله فقیر و غنی در جهان پرداخت و برای مدلل نشان دادن سخنانش از آمار و ارقامی استفاده کرد که هیچ کدام را در سایت های بین المللی مثل سازمان بهداشت جهانی، بانک جهانی و یا ارگان های غیردولتی پیدا نکردم. ایشان خطاب به حاضران در جلسه سالانه سازمان ملل می گوید:

“وضعیت فقر و محرومیت بسیار هشدار دهنده است”. و این سخنان به دل هر شنونده ای می نشیند، چرا که واقعا فقر در جهان بیداد می کند و شرایط مشخص آن را در دارفور می توان مشاهده کرد، اما آنچه سخنان ایشان را خنده دار می کند این است که چرا آقای احمدی نژاد، حتی یک کلمه در مورد وضعیت مصیبت بار مردمی که کشورشان بر دریایی از نفت و گاز لم داده است، و ایشان در سفرهای استانی شان میلیون ها نامه برای لقمه نانی دریافت کرده اند، حرف نمی زند.

ایشان چنان از فقر در کشورهای آسیایی و آفریقایی حرف می زند که انگار درآمد مردم فلاکت زده ایران چندین برابر آنان است.

انگار که خانواده های ایرانی برای امرار معاش مجبور نیستند که زن و مرد در چند شیفت کار کنند تا از عهده مخارج زندگی برآیند.

انگار کارگران خود را از بلندای ساختمانی به جهت شرمنده بودنشان در مقابل خواست فرزندان به پایین پرت نمی کنند.

انگار زنان تنهایی که سرپرستی خانواده را به عهده دارند برای تن ندادن به خودفروشی هر روزه در جای جای خاک ایران دست به خودسوزی به قصد خودکشی نمی زنند.

انگار که مردم ایران همه از همان چیزهایی برخوردارند که در کشورهای موسوم به رفاه در اسکاندیناوی.

سخنان آقای احمدی نژاد وقتی هر ایرانی را عصبانی می کند که او از آمار مرگ و میر، آموزش و فاصله طبقاتی در کشورهای دیگر حرف می زند. ایشان می گویند:

“روزانه حدود ۸۰۰ میلیون نفر گرسنه سر بر بالین می‌گذارند و حدود ۹۸۰ میلیون نفر در فقر مطلقند. یعنی روزانه کمتر از یک دلار قدرت خرید دارند”. اما نمی گویند که چند درصد همین آمار که درست هم می باشد، به مردم ایران مربوط می شود.

ایشان نمی گویند که مسئولان نظام جمهوری اسلامی بارها اعلام کرده اند؛ کسانی که درآمدشان کمتر از سیصد هزار تومان است زیر خط فقر قرار دارند و نمی گویند که چند درصد مردم ایران درآمدشان کمتر از این مبلغ است.

آقای احمدی نژاد نمی گویند که در کشورش درآمد سرانه نسبتا خوب است و بیش از یک دلار در هر روز است اما توزیع نابرابر و غیرعادلانه این درآمد موجب شکاف بزرگ بین غنی و فقیر در ایران شده است. هیچ جای سخنان ایشان نشانی از تفاوت سطح درآمد میلیون ها مردم عادی در ایران با درآمد درصد کمی که حتما کمتر از پنج درصد جمعیت می باشد و به آقازاده ها موسومند، نیست. ایشان نمی گویند، بعضی خانواده ها در ایران بدون قرص نانی سر بر بالین می گذارند در حالی که نزدیکان ایشان و همکارانشان از درآمدهای خارج از عرف مرسوم برخوردارند و سرمایه هایشان در دبی موجب رونق و شکوفایی کشوری می شود که حتی خلیج فارس را به این اسم به رسمیت نمی شناسد.

در فراز دیگری از سخنان آقای احمدی نژاد آمده است که:

“در بسیاری از کشورها، اکثریت مردم از آموزش و تعلیم و تربیت محرومند”.

ایشان اما نمی گوید که در آن کشورها علاوه بر جور و ستم کشورهای سلطه گر، از منابع غنی طبیعی مثل ایران برخوردار نیستند. وگرنه شاید اگر از درآمد مناسبی برخوردار بودند، چه بسا که سطح آموزش در آنجاها هم بهتر از آنی که هست می بود.

آقای احمدی نژاد اما نمی گوید که در حکومت اسلامی ایران که درآمد سرانه به حد کافی است و آموزش هم مجانی است، اولا خیلی از کودکان کم سن و سال برای امرار معاش مجبورند کار کنند و از تحصیل باز می مانند. ایشان از کودکان خیابانی ایران که از هرگونه آموزشی محروم هستند چیزی نمی گوید.

و در نهایت ایشان نمی گوید که در ایران آنهایی که با هزار بدبختی هزینه های سنگین آموزش را فراهم کرده و عزیزانشان را به مراکز آموزش می فرستند، اگر فقط یک کلمه علیه دستگاه پرجبروت ایشان و روحانیون لب به سخن بگشاید، خودشان از تحصیل علم و دانش محرومش می کنند.

انگار که ایشان یادشان رفته که قرار بود دانشجویان ستاره دار را درجه دار کند و لیست بالا بلند دانشجویان اخراجی که از آموزش محروم شده اند را ایشان به جهانیان ارائه نمی کند.

در قسمت پایانی آمار خود، آقای احمدی نژاد می گوید:

“یک سوم مرگ و میر در جهان، یعنی روزانه ۵۰ هزار نفر ناشی از عوامل مربوط به فقر است”.

آقای احمدی نژاد اما فراموش می کند یا به عمد اشاره ای به قیمت های سرسام آور درمان در ایران نمی کند. نمی گوید که کارگر، معلم، کارمند یا هر کشاورزی که مبتلا به بیماری شود، اگر به بیمارستان های ایران مراجعه کند، قبل از هر چیز مسئولان درمانی طلب وجهی می کنند که برابر حقوق چند ماه کارگر یا معلم مزبور است و به همین دلیل هم خیلی ها به خاطر فقری که ایشان نشان مرگ و میر می دانند، سر بر بالین مرگ می گذارند.

ادامه دارد

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.

Abbasshokri @gmail.com