قرن هاست دو اسطوره مذهبی در تمام مراسم عزاداری شیعیان تکرار می شود تا نشان داده شود که شیعه برحق است و خلفا، حق اهل بیت
جایگاه دین در جامعه
قرن هاست دو اسطوره مذهبی در تمام مراسم عزاداری شیعیان تکرار می شود تا نشان داده شود که شیعه برحق است و خلفا، حق اهل بیت پیامبر را به زور غصب کرده اند. جنبش سبز با استفاده بهینه از این دو اسطوره تمام ارکان اعتقادی حکومت جمهوری اسلامی را به لرزه انداخته و تخم شک و بدبینی نسبت به نظام را در دل همه شیعیان معتقد پراکنده است.
۱ـ اسطوره عاشورا
می دانیم که طبق روایات شیعه امام حسین با معدودی از یارانش در مقابل حکومت توانمند و جرار یزید ایستاد و آزادگی را در مقابل ذلتِ تسلیم به قدرت پذیرفت و لشکر یزید با نهایت خشونت تمام آنها را کشتند. جنبش سبز با گزینش عاشورا برای تظاهرات گسترده در مقابل حکومت، خود را در صف امام حسین و یارانش قرار داد تا لشکر یزید آنان را با خشونت تمام سرکوب کند.
نظام مستاصل از این تاکتیک سعی می کند جمعیت بی دفاع و توده های مردم را یزیدی بخواند و خود را حکومت حسین. اما اشکال این عکس العمل در آن است که امام حسین حکومتی نداشت و یزیدیان مردم بی اسلحه ای نبودند که در برابر حکومت به اعتراض برخاسته باشند. نظام چنان سر درگم شده که در شبکه خبر آن را به بهایی ها نسبت داده است.
۲ـ ستم بر اهل بیت پیامبر
باز طبق همین روایات شیعه، که هزاران هزار بار در منابر و هیات ها تکرار شده است، پس از دعوت پیامبر نیروهای نظامی که به دور خلفا جمع شده بودند حرمت حرم پیامبر را حفظ نکرده و به خانه حضرت علی عموزاده پیامبر و مدعی جانشین او حمله کردند و با انداختن ریسمان بر گردن او وی را کشان کشان برای گرفتن بیعت نزد خلیفه بردند، اما آنچه محکومیت این خلفا و حقانیت شیعه را غیرقابل تردید و تشکیک می کند آن است که آنان در این حمله به خانه ی حضرت فاطمه، همسر او و دختر پیامبر را کتک زدند و در خانه وی را بر پهلوی او شکستند و سبب سقط جنین بچه ی او شدند. بعد ها هم وارثان همین خلفا یعنی معاویه و یزید دو نوه پیامبر را کشتند. یعنی همین که حکومتی پاس احترام خانواده پیامبر، بنیانگزار دین اسلام را ندانستند، خود نشان می دهد آنان تا چه حد بیرحم و خونخوار و جاه طلب بودند که برای کسب قدرت حرمت هیچ کس حتی اولاد پیامبر را ندانستند.
در شب عاشورا یاسر نوه امام خمینی در جماران یا حسینیه امام خمینی، آقای محمد خاتمی را برای سخنرانی دعوت کرد و حکومتیان با حمله به خانه ی امام و نوه ی او آن مجلس را بر هم زدند که یعنی تکرار همان ماجرای حمله به خانه پیامبر، لذا رسانه های دولتی از سر استیصال و درماندگی نوشتند طرفداران میرحسین موسوی به این مجلس حمله کردند و با سوت و شعار مجلس را بر هم ریختند و در اثر مقاومت نیروهای مومن به حکومت از آنجا بیرون رانده شدند. به عبارتی یاران موسوی به سخنرانی آقای خاتمی حمله کردند و مانع صحبت او شدند ولی حکومتیان از آقای خاتمی حمایت کردند!
این استیصال و پراکنده گویی بسیار بدان سبب است که در شب های قدر در ماه رمضان نیز آقای حسن خمینی که تولیت آستانه پدر بزرگ را دارد از آقای خاتمی دعوت کرد که در مجلس شب قدر که هر ساله بر سر مقبره امام خمینی برگزار می شود سخنرانی کند که با تهدید دولتیان، آن مجلس تعطیل شد و بعد هم تنی چند از مقامات دولتی و نمایندگان طرفدار دولت اعلام کردند که در بیت امام انحراف شده و باید آن را اصلاح کرد. گفتنی ست که در جریان آتش زدن عکس آقای خمینی هم بیت امام یعنی همین اولاد ایشان به نفع سران جنبش سبز جناح گرفته و اتهام دولتیان را به آنان رد کردند و در عمل این گناه را بر گردن حکومتیان گذاشته و بار دیگر فریاد آقای خامنه ای و یارانش را بلند کردند.
به دیگر سخن، بار دیگر، تکرار ماجرای حمله به اهل بیت و حرمت شکنی به اهل بیت بنیانگزار جمهوری اسلامی برای حفظ قدرت، لذا حال نوحه خوان ها و روضه خوان ها در عمل شدیداً سر در گم شده اند و نمی دانند چگونه در مجالس خود این اسطوره ها را تکرار کنند و از مردم اشک بگیرند و در عین حال ذهن مومنان را نسبت به حکومت بدبین نکنند. گردانندگان حکومت دینی به خوبی می دانند که با گذر زمان هر روز ذهن مومنان بیشتر به قیاس به این مسائل می پردازد و هر بار تکرار این اسطوره ها ضربه ای سنگین بر ذهن سرسخت ترین طرفدار مومن آنها می زند و در نتیجه هر روز از یاران مومن حکومت کمتر می شود و نیاز حکومت به نیروهای مزدور بی ایمانش بیشتر می شود و هر حکومتگری می داند که این تکیه گاه چقدر سست است و این گونه جماعت با اولین احساس خطر از میدان می گریزند.
***
جایگاه دین در جامعه
به مناسبت درگذشت آیت اله منتظری
در مورد نقش مذهب در جامعه سه دیدگاه مطرح است که بسته به شرایط در طول این سی سال هر یک در زمانی قدرت گرفته اند و مقبولیت یافته اند.
۱ـ دین در حکومت
۲ـ دین امری شخصی
۳ـ دین در عرصه مدنی
فوت آیت اله منتظری پاسخ روشنی به این مسئله داد. در مراسم تشییع جنازه شاهد بودیم که جامعه دین حکومتی را رد کرده است، زیرا در تلفیق دین و حکومت برعکس نظر آیت اله خمینی و یارانش این دین نیست که با عطر معنویت و اخلاق حکومت را تلطیف می کند، بلکه این حکومت است که دین را ابزار قدرت می کند و حاکمان تنگ نظر انحصارگر از آن وسیله ای می سازند برای سرکوب هر چه بیشتر و بی رحمانه تر و تحمیق هر چه بیشتر مردم، لذا معلوم می شود چرا علمای دینی پیشین قرن ها به این نتیجه رسیده بودند که حکومت دینی اگر ممکن باشد به دست معصوم ممکن است که یعنی در جهان واقعیت تعویق به محال کردن یا به جهان اتیوپایی و آرمانی حوالت دادن و چرا اجماع همه علما بر ضد ولایت فقیه بود چه رسد به ولایت مطلقه فقیه.
اما این تشییع جنازه نشان داد کسانی که از راندن دین به عرصه شخصی حمایت می کنند، تا چه حد در خیالبافی و اراده گرایی روی دیگر سکه ولایت فقیه هستند. آنان در جهان یک جامعه را نمی توانند نشان بدهند که دین در عرصه ی اجتماعی و در نتیجه امور سیاسی نقشی موثر و توانمند نداشته باشد. آنان نمی توانند بگویند چگونه وقتی نمادی می تواند بخش وسیعی از مردم را بسیج کند، مردمی که در این راه از جان و مال خود مایه می گذارند با چه منطقی به آنان می توانند بگویند در عرصه اجتماع و سیاست فعال نباشند، زیرا این مردم وقتی بر آن باورند که ارزش های دینی آنان باعث سعادت اجتماعی شان می شود جز با زور سرکوب آیا می توان از آنان خواست که به پیروی از آن ارزش ها در جامعه فعالیت نکنند؟
اما اگر دین در قدرت، در عمل وسیله سرکوب می شود و ابزاری می شود برای اعمال نظر حاکمان تا با استفاده از ابزار حکومتی که متعلق به همه جامعه است، نظر یک بخش از جامعه را بر تمامی جامعه تحمیل کنند، و دین شخصی نه در عمل ممکن است و نه در نظر با اصول دمکراسی می خواند، دین مدنی نشان می دهد که پاسخ نهایی را دارد. دینی که مثل هر نهاد مدنی دیگر مستقل از دولت و ناظر بر دولت عمل کند و باز مثل هر نهاد مدنی در حد قدرت و نفوذ خود سهمی در راندن جامعه و قدرت سیاسی بیابد، زیرا سیاست واقعی یعنی صحنه دادوستد نیروهای اجتماعی، و حکومت سالم دموکرات یعنی برآیند همین نیروها. نیروهایی که قدرت خود را نه از ابزار حکومتی که متعلق به همه جامعه است، بلکه از قدرت نفوذ خود در جامعه و پذیرش مردمی به دست آورده باشند.
در این تشییع جنازه دیدیم دین حکومتی مطرود است و علمایی که جیره خوار حکومت هستند، در عمل همان می کنند که حکومتگران می کنند. آیت الله العظمی نوری همدانی خشمگین از توهین به آیت الله خامنه ای فریاد اعتراض برمی دارد، اما در برابر این همه دروغ و ریای حکومتی از جمله اعلام آن که پنج هزار در تشییع جنازه آیت الله منتظری شرکت کردند، سکوت می کند. اگر ایشان به جای مرجع تقلید استاندار یا وزیر می بودند، آیا حساسیتی غیر از این داشتند و برای ایشان تخلف از قدرت مهمتر از تخلف از آموزش های دینی نبود؟ و یا علمایی که از سر ترس یا منافع به اسم تقوا گوشه عزلت گزیده اند و در مقابل این همه فاجعه سکوت کرده اند، از نظر مردم محکوم نیستند؟
گویند سربازی یک بار از مقابل دشمن گریخت. در محاکمه گفت من انسانم و یک بار ضعف نشان داده ام. قاضی گفت عمری از بودجه ملت خرج تو و خانواده ات شده تا یک روز در مقابل دشمن بایستی، لذا تو تمام عمرت مال حرام خورده ای و این گناه شامل همه ی عمر تو می شود. این مراجع نیز باید بدانند که عمری مردم به آنها وجوهات شرعی داده اند و احترام گذاشته اند تا یک روز از منافع آنان دفاع کنند، و این محافظه کاری آنها یک صفت شخصی نیست، بلکه باعث سلب ایمان مردم از کل مرجعیت و روحانیت می شود.
به هر حال در تشییع جنازه این انسان بزرگ دیدیم که دین در عرصه مدنی بسیار مفید و کاری ست و مردم برای مراجعی چنین احترام قائلند و در تشییع جنازه ایشان با وجود تمام موانع، جمعیتی که آمد چندین برابر جمعیتی بود که در فوت بزرگترین مرجع تقلید قرن آیت الله العظمی بروجردی شرکت کردند، زیرا وی در عمل نشان داد که دین محدود به اصلاح اخلاقیات فردی و مسایل شرعی نیست، بلکه مبارزه با ظلم و مهمتر اعتراف به خطا و پذیرش مسئولیت ها جزو دین اوست. هم چنین نشان داد در جامعه ما دین مدنی بیشتر از هر نهاد اجتماعی قدرت بسیج همه اقشار مردم را دارد.