در یک رابطه ی عاشقانه، کیفیت نیازها و عمق و اعتبار عوامل پیوند دهنده ی بین دو، وضیعت دنیای عاطفی و هیجانی را  شکل داده

شهروند ۱۲۷۴ – پنجشنبه ۲۵ مارچ ۲۰۱۰

دکتر محمود صادقی

بخش دوم


 

… یکدیگر را دوست داشته باشید، اما از عشق، قید و بند نسازید.

بلکه بگذارید عشق چون دریایی در میان کرانه های روح شما در حرکت باشد. (خلیل جبران)


 

در یک رابطه ی عاشقانه، کیفیت نیازها و عمق و اعتبار عوامل پیوند دهنده ی بین دو، وضیعت دنیای عاطفی و هیجانی را شکل داده و نیز سمت و سوی واکنش های روانی را  تعیین می کند. این مهم برمیگردد به خاستگاه و عوامل انگیزشی عشق، که انواع روشهای عشق ورزی را ایجاد می کند.( در قسمت اول مقاله بدانها اشاره شد). توجه به سیستم ارزشی و نظام فرهنگی و اجتماعی که فرد در آن رشد کرده، در تبیین دقیق هر نوع رفتاری از جمله رفتار جنسی از اهمیت بالایی برخوردار است، به دلیل این که  رفتارهای عاشقانه و جنسی تا حدودی تحت تاثیر عوامل فرهنگی بوده و از تعاریف متفاوتی برخوردار است، اما نیاز جنسی، به ماهو نیاز جنسی خواست مشترک نوع بشر است و از منبع انگیزشی مشترکی برخوردار است، و عشق نماد متعالی و انسانی شده و تلطیف یافته آن است. این نوع گرایش با کیفیت انسانی آن و با جهت گیریهای خاص در هیچ جانداری مشاهده نشده و مختص جامعه ی انسانی است و زیربنایی ترین وجه مشخصه ی آن اختیار، انتخاب و آگاهی آدمی است. بدین معنی که رفتار جنسی در انسان الزاما به وسیله هورمونها کنترل نمی شود.

 هر چند که نیاز جنسی در حوزه ی نیازهای زیستی و غریزی تقسیم بندی می شود، اما تنها نیاز زیستی است که آمیختگی عمیقی با نیازهای روانی دارد و طبیعتا تئوریهای زیست شناختی و مکانیکال توان تعریف و تبیین آن را به تنهایی ندارند. در این نوشته به طور اختصار و به شکل اختصاصی تر به رابطه عشق و رفتار جنسی که بین زن و مرد اتفاق می افتد اشاره خواهد شد.

باید فوراً اشاره شود که مردان و زنان سالم کلا رابطه ی جنسی را به خاطر رابطه ی جنسی نمی خواهند و از پیوندهای جنسی صرف خشنود نمی شوند، درصد بالایی از آنها، در فقدان عشق ترجیح می دهند مطلقا رابطه ی جنسی نداشته باشند و شواهد فراوانی است که رابطه ی جنسی به دلیل فقدان عشق وانهاده و یا رد می شود. رابطه جنسی زمانی شکل انسانی می گیرد که عناصری از عشق در آنجا حضور داشته باشند. شوارترز در “روانشناسی جنسی” می نویسد، اگر چه انگیزهای جنسی و عشق طبایع مختلفی دارند لیکن مکمل یکدیگرند.

در یک انسان بالغ آمیختگی جدایی ناپذیر و عمیق انگیزه جنسی و عشق وجود دارد و این اساس هر روانشناسی جنسی است. اگر کسی به ارضای مطلقا فیزیکی قادر و تمرکز داشته باشد، برچسب بیمارگونه بودن رابطه جنسی را خواهد خورد. اگر عشق به معنای شور و اشتیاقی برای کامل شدن باشد، پس ارگاسم و اوج لذت جنسی همانطور که به وسیله ی افراد سالم اشاره میشود نیل بدان است. در این شرایط، روابط جنسی با ارضا سایر نیازهای عاطفی روانی به عنوان عاملی قوی در راستای رشد و سلامت روانی عمل می نماید.

اما متاسفانه با پیچیده تر شدن روابط افراد و ماشینی تر شدن روابط اجتماعی، عشق و وجود رابطه ی جنسی سالم را تحت الشعاع قرار داده و سمت و سوی آن را به یک معامله می کشاند. در چنین جوامع و جهت گیریهایی افراد توانایی درک عشق و رابطه ی عاشقانه سالم را از دست داده و به قول اریک فروم “بسته های شخصیت” خود را مبادله کرده و تنها به عنوان یک “تیم” عمل می کنند. که افراد وظایف خود را به خوبی می دانند و بدون اصطکاک با یکدیگر ارتباط دارند. مفهوم این ارتباط در واقع چیزی جز روابط بسته بندی شده در کاغذ کادو بین دو نفر نیست که تا آخر عمر به یکدیگر بیگانه می مانند و هرگز به یک “رابطه ی اصیل” نمی رسند اما با یکدیگر با احترام و ادب رفتار می کنند و می کوشند که یکدیگر را شاد و سر حال نگه دارند.

در این معنی عشق و رابطه ی جنسی، تنها برای فرار از احساس تنهایی که در حالت تجرد غیر قابل تحمل است با پناه آوردن به شخص دیگری به وجود می آید. در واقع این نوع رابطه ی عاشقانه و اتحاد بین دو نفر ابزاری برای کاهش اضطراب تنهایی که امکان رشد را شکل نداده و محتوم به شکست است.

وقتی روابط بین دو نفر بر پایه روابط جنسی استوار باشد، مسلما به یکدیگر به عنوان یک ابزار نگاه کرده و کلیت همدیگر را به عنوان یک انسان زیرپا می گذارند، و احترام و پذیرش بدون قید و شرط که اساس رابطه عاشقانه است از بین می رود. بدیهی است که چنین عشقی نه تنها نمی تواند عامل جوانه زدن رابطه ی جنسی سالم باشد، بلکه میل بنیادین آدمی برای خودشکوفایی و رشد و اعتلای روانی را نیز تحت الشعاع قرار می دهد. این در حالی است که عشق یک پدیده انسانی است و مسائل جنسی در نتیجه ی یک فرایند تکاملی به یک پدیده انسانی تبدیل می شود، به این معنی که محصول بلوغ پیش رونده است و صرفا در یک رابطه آلتی خلاصه نشده و الزاما برای تولید مثل نیز نمی باشد.

ویکتور فرانکل معتقد است که، مسائل جنسی انسان همواره بیش از مسائل جنسی صرف است تا آنجا که این عمل را بیان فیزیکی چیزی ماورای مسائل جنسی صرف است بیان می کند. مزلو حق داشته که خاطرنشان کند افرادی که نمی توانند عشق بورزند، نمی توانند همانند کسانی که می توانند عشق بورزند از روابط جنسی لذت ببرند. بر طبق اظهار نظر بیست هزار نفر از خوانندگان یک مجله ی روانشناسی که به پرسشنامه مربوط به این موضوع پاسخ داده بودند، مهمترین عامل تقویت کننده ناتوانی جنسی و نیز ارگاسم یا اوج لذت جنسی را مربوط به نگرش انسانگرایانه می دانستند یعنی چیزی که می توان گفت به عشق نزدیکتر است.

از مهمترین عناصری که ارگاسم و اوج لذت جنسی را دامن می زند احترام، صمیمیت و امنیت روانی است، بدین معنی وقتی طرفین از نظر روانی احساس خوشایند در کنار هم بودن را تجربه نمایند و آمادگی بیشتری برای ارتباط صمیمانه و همراه با اعتماد و پذیرش بی قید و شرطی را داشته باشند، بستر مناسبی برای ارضای نیازهای زیستی و روانی میسر شده و امکان رشد و سلامت روانی میسور می شود. هدف آمیزش کاهش تنش های جنسی است، در حالی که موضوع آمیزش جنسی، وجود شریک جنسی است. تنها یک شخص نورتیک است که می خواهد به هر طریقی نیازهای جنسی خود را ارضا کند، و نحوه و چگونگی آن برایشان مهم نیست. تا آنجا که مشخص است این امر فقط در مورد آمیزش شخص نوروتیک صادق است. در نظر یک شخص سالم و بالغ، همبستر به هیچ وجه شی نیست، بلکه شخص سالم، همبستر خویش را یک انسان در اوج انسانیتش می بیند. و اگر واقعا به همسر و با شریک جنسی اش عشق می ورزد، در وجود وی فردیت انحصاریش را می بیند. این فردی بودن تشخص یک انسان را تشکیل می دهد و این تنها عشق است که او را قادر می کند تا به این طریق دیگری را تصاحب کند.

یکی از اساسی ترین سئوالاتی که در این ارتباط خاص همیشه وجود داشته، این است که آیا محرومیت و عدم ارگاسم جنسی به طور اجتناب ناپذیری اثرات مخربی در بهداشت و سلامت روانی داشته و به عنوان تهدیدی علیه تمامیت و خودشکوفایی افراد تلقی می شود، یا اینکه نبود ارگاسم و اثرات آنرا می توان با رفتارهای جایگزینی تعدیل کرد. ضمن پذیرش قاطعانه، عدم تعمیم مسئله به همه، مطالعات بالینی افراد غیر روان نژند و سالم، این جواب را روشن می کند که محرومیت جنسی تنها هنگامی به مفهومی جدی بیماری زاست که فرد احساس کند این ناکامی بیانگر مطرود بودن از طرف جنس مخالف، حقارت، فقدان ارزش، فقدان احترام، انزوا و عدم پذیرش بی قید وشرط و … باشد. افرادی که محرومیت برای آنها همراه چنین استنباط هایی نباشد نسبتا می توانند آن را تحمل کنند.

آنچه که در خاتمه باید یادآوری شود، این است که در یک رابطه ی جنسی سالم و ارضا کننده، زمینه برای رشد و سلامت روانی شکل گرفته و انگیزش و توان لازم برای دست و پنجه نرم کردن با عوامل بازدارنده به وجود می آید، تا فرد با تجربه رضامندی از رابطه عاشقانه و درک ارگاسم، خودشکوفایی و یکپارچگی روانی را تجربه نماید. این مهم میسر نمی شود مگر در فهم و درک بهداشت روانی رابطه جنسی.


*دکتر محمود صادقی روانشناس بالینی و بنیانگذار سازمان بهداشت روانی آتنا است.