این که می گویند کلام الملوک، ملوک الکلام، بی خود نمی گویند. واقعا حرف هایی که بزرگان می زنند صد جور معنی می دهد. همین دو کلمه نرمش قهرمانانه ای که رهبر ایران به کار بردند، تا به حال چندین نوع معنی شده است.
مثلا آقای رفیق دوست فرموده اند: نرمش قهرمانانه یعنی تمکین دشمن در مقابل ما!
اما سایت “نکات پرس” نزدیک به محمود احمدی نژاد نوشته است: رهبر از موضع ضعف تاکتیک نرمش قهرمانانه را طرح کرد تا در آینده ذلیل نشود.
یکی از مفسرین صدای آمریکا هم در مورد نرمش قهرمانانه مثال جالبی زد و گفت وقتی آمریکایی ها در جنگ ویتنام گیر کرده بودند و نمی دانستند چه کنند، یکی از کارشناسان شان پیشنهاد کرد اعلام کنید ما پیروز شدیم و فرار کنید!
بگذریم و این مسائل را بگذاریم برای آنهایی که از سیاست سر درمی آورند. من می خواستم بگویم که این دوکلمه “نرمش قهرمانانه” اگر به طور صحیح و به موقع عملی شود، می تواند در زندگی من و شما نیز موثر واقع شود.
دوست جوانی که فقط دو سال است ازدواج کرده، اما تا همین هفته پیش با همسرش مشکلات و اختلافات فراوان داشت با خنده می گفت خدا پدر آقای خامنه ای را بیامرزد با این نرمش قهرمانانه ای که مطرح کردند و یاد مردم دادند. یکی از اختلافات من و زنم دیروز با همین نرمش حل شد.
با تعجب گفتم: هنوز مرکب قباله ازدواجتان خشک نشده اختلاف پیدا کرده اید؟
با پوزخند گفت وقتی آدم بیکار و خانه نشین باشد، همین است دیگر. بعد پکی به سیگارش زد و گفت نمی دانم خبر داری یا نه که من به دلیل تحریم ها و وضع خراب اقتصادی ورشکست شده ام؟ اما خدا را شکر خانمم همچنان در اداره ای که شاغل بود، مشغول کار است و به قول معروف نان آور خانواده است.
بابت همین مسئله روابط مان سرد است و اختلاف عقیده بسیاری داریم. او با هر خواسته کوچک من مخالفت می کند، اما از خریدهای بی مورد برای خودش دست برنمی دارد.
گفتم خب این مسئله چه ربطی به آن نرمش قهرمانانه دارد؟ با پوزخند گفت خانم مدتهاست یک گردنبند گرانقیمت دیده و هوس کرده بخرد، اما من موافق نیستم و می گویم با این وضع اقتصادی مملکت، و با حقوق نه چندان زیادی که تو می گیری، صحیح نیست که چنین پول بی موردی را خرج کنیم. زنم هنوز نخواسته رو در روی من بایستد و بگوید پول خودم است و هر جوری دلم می خواهد خرج می کنم، اما از راه های دیگری نارضایتی خودش را نشان می دهد و مثلا با هر چیز کوچکی که من لازم داشته باشم به نحوی مخالفت می کند.
دوستم پک دیگری به سیگارش زد و گفت به طور مثال دمپایی پلاستیکی که من در منزل می پوشم، مدتی است پاره شده و به پایم لخ لخ می کند اما خانم حاضر نیست پول بدهد من یک جفت دمپایی بخرم.
هفته پیش که آقای خامنه ای نرمش قهرمانانه را مطرح کردند من دیدم چه فکر خوبی است؟ آدم اگر جایی امتیاز بدهد، می تواند جای دیگری امتیاز بگیرد. اگر من کوتاه بیایم و موافقت کنم که او گردن بند گرانقیمتش را بخرد، او هم به یقین موافقت خواهد کرد که من دمپایی تازه ای بخرم.
آقا این نرمش قهرمانانه را به خرج دادم، صدایم را کلفت کردم که یعنی منم که همه کاره ام اما با نرمی گفتم برو گردن بندی را که می خواهی بخر و سگرمه هایت را بازکن.
این نرمش معجزه کرد. دیروز همسرم در حالی که گردن بند جدیدش به گردنش بود با یک جفت دمپایی نارنجی رنگ که رنگ مورد علاقه من است وارد منزل شد و لبخند زنان گفت: بفرمائید، این هم دمپایی که می خواستی.
دوستم سپس لبخند تلخ و تمسخرآمیزی زد و گفت: بله با این کلک ساده، و با این نرمش قهرمانانه! اختلافاتمان برطرف شد و هر دو به خواسته هایمان رسیدیم، او به گردنبند گرانقیمتش و من به دمپایی نارنجی رنگم!
انتخابات بدون درد و خونریزی!
سال ها پیش در مرند آذربایجان جمله ای را خواندم که هرگز از یادم نرفته و هفته پیش در ذهنم تکرار شد.
روی شیشه یک آرایشگاه با خطی درشت نوشته شده بود: اصلاح سر و صورت بدون درد و خونریزی.
یکشنبه گذشته که انتخابات آلمان بدون شعار و بزن و بزن و صندوق عوض کردن و انگشت توی شیشه جوهر کردن برگزار شد، یاد آن جمله افتادم و به خودم گفتم اگر من سردبیر یکی از روزنامه های آلمان بودم، روز بعد از انتخابات تیتر می زدم: انتخابات بدون درد و خونریزی برگزار شد!
آمریکائی های زبان نفهم!
گرچه با کوتاه آمدن آقای خامنه ای و به قدرت رسیدن حسن روحانی امیدهایی برای حل مسئله هسته ای ایران پیدا شده، ولی اصل مسئله (آن طور که در ظاهر اعلام می شود) همان قضیه ول کن تا ول کنم است.
امریکا می گوید شما غنی سازی تان را متوقف کنید تا تحریم ها برطرف شود و ایران می گوید شما تحریم ها را برطرف کنید تا ما غنی سازی را متوقف کنیم!
آقای روحانی قبل از سفر به نیویورک فرمودند ما آماده مذاکره هستیم اما بدون پیش شرط، و آقای محمد حسن آصفری عضو کمیسیون امنیت مجلس هم فرموده اند اگر آمریکایی ها واقعن آماده مذاکره هستند تحریم ها را کنار بگذارند.
این که آمریکایی های زبان نفهم حرف به این سادگی ما را نمی فهمند، من را یاد یک داستان بامزه و کمی قدیمی انداخت:
زمانی که انگلیس ها در پالایشگاه آبادان کار می کردند، یک مهندس انگلیسی که برای انجام کارهای لازم بالای دکل رفته بود، با یک کارگر ایرانی که پائین دکل بود و با او کار می کرد، با هم مسئله پیدا کرده بودند.
کارگر ایرانی از پائین فریاد می زد: مهندس، اون طنابو بنداز پائین ….و مهندس انگلیسی از آن بالا با فریاد می پرسید: وات؟
کارگرِ خواسته ی خودش را با صدایی بلندتر تکرار می کرد و مهندس انگلیسی هم که حرف او را نمی فهمید، با صدایی بلندتر می پرسید: چی؟
بالاخره کارگر ایرانی به فکرش رسید از یک جمله انگلیسی که یاد گرفته استفاده کند شاید مشکل حل شود. این بود که با فریاد از مهندس انگلیسی پرسید: کن یو اسپیک انگلیش؟ (می تونی انگلیسی حرف بزنی؟) و مهندس انگلیسی که از این سئوال خنده اش گرفته بود، با لبخند تمسخر و با فریاد جواب داد: البته. کارگرِ که همین یک جمله را یاد گرفته بود، با فریاد و به فارسی تکرار کرد: د بابا اون طناب صاحاب مرده را بنداز پائین!
ادب مرد
روزی که آقای احمدی نژاد فرمودند “آب را باید ریخت آنجایی که می سوزه” معلوم شد ضرب المثل “ادب مرد به ز دولت اوست” را برای چنین دولت هایی ساخته اند!
یک کمی
هفته گذشته ترکیه یکی از هلی کوپترهای سوریه را که وارد مرز هوایی ترکیه شده بود ساقط کرد.
دولت سوریه در اعتراض به این درگیری و سقوط هلی کوپترش گفت که هلی کوپتر سوری فقط یک کمی از مرز هوایی ترکیه عبور کرده بود.
دولت ترکیه هم جواب داد ما هم به همین دلیل یک کمی آن را ساقط کردیم!
به کجای این شب تیره ….
میگن پرزیدنت اسد پس از آن که شنید اوباما قصد حمله به سوریه را دارد غش غش خندید وگفت آخه مرد حسابی، به قول اخوان ثالث، به کجای این شب تیره می خواهی قبای ژنده خود را آویزان کنی؟ منظورم اینه که به کجای سوریه می خواهی حمله کنی و خرابش کنی؟ من که دیگر جای سالمی باقی نگذاشته ام!
* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.
شعر به کجای این شب تیره….. از نیما ست نه اخوان.