من هم مانند بسیاری، گاهی اوقات فراغت خود را در مراکز ورزشی می گذرانم. برحسب تصادف با هموطنی آشنا شدم که به علت تخصص نسبتا بالایی که دارد  …


شهروند ۱۲۴۱  پنجشنبه ۶ آگوست  ۲۰۰۹


 

من هم مانند بسیاری، گاهی اوقات فراغت خود را در مراکز ورزشی می گذرانم. برحسب تصادف با هموطنی آشنا شدم که به علت تخصص نسبتا بالایی که دارد در یکی از شرکتهای بزرگ کانادایی کار می کند. ظاهرا یکی از رشته هایی که این شرکت در آن فعال است اتوماتیک کردن خطوط مترو و قطارهای سریع السیر می باشد. بالطبع بحث ما به متروی تهران کشیده شد و اینکه اتوماتیک کردن این خطوط تا چه اندازه به بالا بردن راندمان و سرعت حمل و نقل مسافر کمک می کند و تاسف می خورد که الان باید متروی تهران اتوماتیک باشد. پرسیدم چطور؟ گفت شش سال پیش پیشنهاد مناسبی از طرف این شرکت به متروی تهران برای اتوماتیک شدن آن ارائه شد که متاسفانه مورد موافقت قرار نگرفت. و در پاسخ من که علت چه بود خیلی راحت گفت مانع اصلی آقای محسن رفسنجانی بود بدین علت که به حق و حقوق ویژه ایشان در این طرح توجه نشده بود. غمگین شدم.

به خانه که رسیدم شماره جدید شهروند را که دیدم مشغول مطالعه شدم ناگهان چشمانم روی عکسهای صفحه ۲۶ و ۲۷ شماره ۱۲۳۹ میخکوب شد. عجب عکس های گویایی. چاپ این دو عکس را نمی دانم به عمد بوده یا به سهو، اما گویی همه آنچه را که من می خواستم طی جریانات اخیر عنوان کنم بی هیچ کم و کاستی نشان داده است. این عکسها با خود رازی دارند، بهتر است به آنها دقیق تر بنگریم.

سالهاست که می شنویم خانواده مذکور دارای تعلقاتی در گوشه و کنار ایران و جهان هستند که گاه بعضی از این روایات چنان افسانه ای هستند که انسان از تشخیص صحت و سقم آنها باز می ماند. در فضای اقتصادی ایران به هر سو که می نگرید جای پای رانت و رانت خواری را مشاهده می کنید. پروژه های نان و آب دار، قراردادهای آنچنانی و پر منفعت تنها در دست خواص هستند. پر زدن در آسمان عرصه های معیشتی غیرممکن است. بازار کار و فعالیت در ایران بسیار غیررقابتی و غیرشفاف است. خصلت انحصاری و غیررقابتی بازار به یک قاعده تبدیل شده و چنانچه استثنایی مانند شرکت حمل و نقل ایران مارین سرویس (حتی اگر برای اقتصاد ملی درآمدزا باشد) در چشم بهم زدنی صاحبش با دلایل غیرقابل باور به کنج زندان فرستاده می شود و اموالش تاراج.

طبیعی است که در این اوضاع غیرمتعارف، خواص صاحب ثروت های افسانه ای شوند. حرص و ولع رانت خواران سیری ناپذیر شود و هر زمان قطبی شدن جامعه جدی تر شود. قطبی شدن جامعه و اقتصاد آن نشانه روشنی از بی عدالتی معیشتی است و این بی عدالتی در جامعه ایران عیان و آشکار است.

وقتی از تجارت شکر صحبت می کنیم، وقتی از مالکیت کارخانجات تولید لاستیک و مواد لبنی حرفی در میان است، تسلط رانت خواران را مشاهده می کنیم. اگر به قوانین بازرگانی و صنعتی کشور نظر بیندازیم حفظ منافع آنان را مشاهده می کنیم. تسلط بر قوانین و مقررات آنچنان بی محاباست که گاه در میان بهت و ناباوری می بینیم وضع فلان ماده و یا تبصره فقط به قامت فلان آقازاده می خورد. ایشان توسط عوامل خود در اندام های قانونی کشور اعمال نفوذ می کند و بدون توجه به منافع کلان کشور حقیرانه منافع مادی خود را جستجو می کند. مردم به عینه این تبعیض ها، بی عدالتی ها و اعمال نفوذ را می بینند. تجار و سرمایه داران ملی که می خواهند معیشتی آبرومند داشته باشند و به جایی وابسته نیستند، عملا به درون این دایره راهی ندارند. چه بسیار جوانانی که با شور و پشتکار به دنبال پیاده کردن اندیشه ها و طرح های مفید و سازنده ای بوده اند که با بی مهری روبرو شده و پس از چندین مرتبه تلاش برای به راه اندازی یک فعالیت اقتصادی سالم با چنان سدهایی روبرو شده اند که ناچار و ناامیدانه جلای وطن کرده اند.

این روابط غیرعادلانه اقتصادی یک روزه و یک شبه ایجاد نشده اند. از برپا شدن چنین کاخ ظلم و ستمی سالها می گذرد. افراد و بنیادهایی که در معماری این بنای نفرت انگیز دست داشته اند شناخته شده هستند. از طرف دیگر زخم کهنه و عمیق این بی عدالتی بر پیکره جامعه ایران آشکار و غیرقابل انکار است.

بی عدالتی اجتماعی در ایران همچون خوره مشغول ضایع کردن حیات اقتصادی ایران است و عجیب آنکه همه از وجود چنین بیماری باخبرند و نسبت به آن حساس هستند. بی جهت نبود که حریف انتخاباتی آقای موسوی از برندگی این شمشیر خبر داشت و بی تابانه و در همان لحظات ابتدای مناظره حریف را از دم آن گذراند. چشم میلیونها بیننده تحقیر شده ناگهان برقی زد، گوش ها تیز شد، گمشده ی خود را یافته بودند و با اینکه بارها کلماتی مانند مافیای نفتی و بی عدالتی اجتماعی را شنیده بودند، اما حکایت آن نشانه رفتن اتهام در شب مناظره به عقده های ناگشوده سالها نیشتر زد. بیش از چهار سال است که آقای احمدی نژاد دکان دو نبش را مقابل آن کاخ گشوده و هر روز با حیله و ترفندی بازار شیادی خود را گرم نگه می دارد. و دور از چشم مردمی که تاکنون توانسته آنها را منتظر و مشتاق نگه دارد پستوی آن دکان را عرصه باندبازی و ثروت اندوزی حامیان خود کرده است.

ایشان همواره از پرونده های فساد آقازاده ها صحبت می کند، ثروت های بادآورده را به چالش می کشد که واقعا وجود دارند، از قانون شکنی ها و وجود فساد در وزارت نفت و صنایع و گمرک و غیره صحبت می کند، اما هرگز اقدامی برای رفع تبعیض و بی عدالتی نکرده است. او تاکنون یک پرونده فساد اقتصادی را به قوه قضائیه معرفی نکرده و اینها همه شعبده است و این شعبده بازی بازار او را همچنان گرم نگه داشته، این بازار باید تخته شود. این شعبده بازی باید تمام شود.

جنبش کنونی ملت ایران دارای دو وجه است:

۱ـ جنبشی است دمکراتیک و آزادی خواهانه برای دست یابی به دمکراسی واقعی؛

۲ـ جنبشی است عدالت جویانه و مخالف انحصارات دولتی.

برای نیل به اهداف فوق بایستی به هر دو وجه این جنبش توجه شود. غفلت از هر کدام این خواستها و آرزوها پیروزی را دچار مشکل خواهد کرد.

بدون هراس و اغماض باید این جنبش را نقد کرد. یکی از وجوهی که حرکت ۲۲ خرداد را از بهمن ۱۳۵۷ متمایز می کند عنصر شناخت و آگاهی است. فرصتهای تاریخی بسیار کم به دست می آیند و نباید به سادگی آنها را از دست داد. وجوه ذکر شده فوق مانند دو دم قیچی هستند که با همکاری هم می توانند شر دیکتاتوری و بی عدالتی را کوتاه کنند. جنبش سبز تاکنون توانسته اقشار عظیمی از جامعه را حول محور آزادی خواهی بسیج کند، اما اگر تصور کند که می تواند همه اقشار جامعه را تحت شعار آزادی خواهی بسیج کند، دچار اشتباه مهلکی شده. خوب است به جغرافیای تجمعات در تهران و شهرستانها توجه شود و با جغرافیای تجمعات انقلاب بهمن ۱۳۵۷ مقایسه شود. جای جوادیه، شهرری، محمدشهر، ورامین و … در این تحرکات خالی است.


 



 

می توان واقعیت را انکار کرد و چشم به روی آنها بست و یا دچار فرافکنی شد و نویسنده را متهم به یاوه گویی کرد، اما اینها هیچکدام باعث نمی شوند تا توده های محروم و عدالت خواه جامعه که فعلا عطر خوش واریز سود سهام عدالت در مشام دارند وارد این کارزار شوند.

آقای موسوی و سران جنبش اخیر ایران باید وارد عرصه خواستهای اقتصادی شوند. تحقق عدالت اجتماعی و فرصت های اقتصادی برابر برای همه شعاری است که میلیونها انسان تشنه ی آن را، همراه با آزادیخواهان زیر یک چتر جمع خواهد کرد.

نحوه ی ورود آقای موسوی به عرصه ی مسائل اقتصادی تعجب برانگیز است. ایشان با گام هایی لرزان به این وادی قدم می گذارد و آشکارا دچار لکنت زبان است. آنجا که در پاسخ مجری مناظره تلویزیونی در باب برنامه اقتصادی خود درمانده می شود و به جای اینکه با زبانی ساده و روشن برای مردم توضیح دهد، خیل عظیم بینندگان مشتاق را به بازدید از سایت اینترنتی خود حواله می دهد. به راستی چند درصد مردم ایران کاربر اینترنتی هستند؟ اصولا چند درصد مردم ایران روزنامه می خوانند؟ مخاطب آقای موسوی چه اقشاری از جامعه هستند؟

نزدیک به ۳۳ درصد جامعه ایران در جوامع روستایی زندگی می کنند و ۵۶ درصد مردم ایران در روستاها و شهرهایی با جمعیت کمتر از ۲۰۰ هزار نفر زندگی می کنند. شاید ایشان مردم ایران را همان جمعیت ساکن تهران در نظر گرفته و آن هم تهرانیانی که بالاتر از میدان ولی عصر زندگی می کنند.

ایشان که بنابه ادعای خود گذشته ی اقتصادی سالمی دارند، چرا با پر رنگ کردن شعار برقراری عدالت اجتماعی و مبارزه با رانت خواران توده های عظیم تری را به گرد خود جمع نمی کند؟

آنچه را که توده های محروم جامعه علاقه داشتند از زبان جنبش سبز بشنوند به گوش آنها نرسید. باید محافظه کاران را به چالش جدی طلبید، نزدیک به ۳۰۰ میلیارد دلار درآمد ارزی ایران طی این دوره چهارساله بوده، این مبلغ کجا و چگونه هزینه شده است؟ این یک سئوال حیاتی و جدی است که نباید از آن پرهیز کرد. آنچه که مردم عادی روزانه با آن سروکار دارند، و لمس می کنند گرانی، بیکاری و نداشتن امکانات مناسب آموزشی و درمانی است. موارد فوق از اهمیت فوق العاده ای برخوردارند و بایست روی آنها انگشت گذاشت و ترفندهای حقیرانه ای که محافظه کاران به کار برده اند را رسوا ساخت. آنان دلارهای نفتی را به ریال تبدیل می کنند و قسمتی از آن را بین توده های محروم توزیع می کنند تا باری به هرجهت خود را در قدرت نگه دارند در حالی که این شیوه ی گداپروری ست. این شیوه شایسته ی مردم ایران نیست.

بی اختیار انسان به یاد آن مثل معروف می افتد که اگر می خواهی انسانی را برای یک روز سیر کنی یک ماهی به او بده، اما اگر می خواهی برای همه عمر او را سیر کنی بهتر است ماهی گیری را به او یاد دهی.

این که رهبران کنونی جنبش ایران تا چه اندازه به این فلسفه اعتقاد داشته باشند، بسیار اهمیت دارد و برای تبدیل شدن عدالت اجتماعی به عنوان یکی از شعارهای محوری توان کمتری از جنبش خواهد گرفت، اما عدم همراهی آنان با تثبیت شعار عدالت اجتماعی و اقتصادی به عنوان یک درخواست بر حق به معنی فراموش شدن این شعار و عدم پی گیری آن نخواهد بود. همانگونه که ذکر شد جنبش کنونی مردم ایران یک جنبش آگاهانه و پر فراز و نشیب خواهد بود که باید استوار و شکیبا ضمن استفاده از پتانسیل کلیه افراد و گروهها تا پیروزی نهایی آن را دنبال کرد.