دیشب یکی از دوستانم به من زنگ زد و پرسید: ـ تا به حال مجله سپید و سیاه را خوانده ای؟ ـ راستش نه. ـ میدونی این چه نوع مجله ای است؟

شهروند ۱۲۴۶  پنجشنبه ۱۰ سپتامبر  ۲۰۰۹


 


 

دیشب یکی از دوستانم به من زنگ زد و پرسید:

ـ تا به حال مجله سپید و سیاه را خوانده ای؟

ـ راستش نه.

ـ میدونی این چه نوع مجله ای است؟

ـ من تنها یک بار در یک میهمانی راجع به آن شنیدم که گفتند موضوعاتش بیشتر در رابطه با مسائل زنان و مردان و روابط جنسی و عاطفی می باشد. اتفاقاً وقتی از من پرسیدند نظرت در این مورد چیست گفتم بستگی به نحوه مطرح کردن این مسائل دارد. اگر به شکلی آموزشی و از زاویه زنانه و مردانه هر دو به طور مساوی به آن بپردازند، خوب هم هست، چرا که این مسائل در جامعه ما بسیار شکل تبو پیدا کرده است.

اینجا دوستم بلافاصله جواب می دهد:

ـ دقیقاً من هم با نظرات تو موافقم. اما امروز وقتی مجله را ورق می زدم بیشتر تصاویری را دیدم که معلوم بود از مجلات پورنوگرافی کپی شده و زنانی را نشان می دهد که بیشتر ژست های فیزیکی شان برای فروختن سکس شان گرفته شده. علاوه بر آن بیشتر مقالات هم فقط برای اینکه زنها چطوری باید خوشگل و خوش هیکل و جوان بمانند تمرکز می کنند.

راستش خنده ام می گیرد. چرا که این چیز جدیدی نیست و فکر میکنم به این همه فشار که فقط روی زنان است. برای همین است که شکاف عمیقی در کامیونیتی ما بین زنان و مردان از نظر ظاهر دیده می شود.  زنان ایرانی نسبت به ظاهر خود به اندازه کافی آگاه هستند و به آن می پردازند. شاید بهتر باشد این مجله کمی هم به مردها از این نظر توجه بورزد. چرا که بعضی از مردان حتی به اضافه وزنشان که می تواند از نظر سلامت برایشان خطرناک باشد، با این فکر که مرد هستند و اشکالی ندارد، توجه نمی کنند و متاسفانه بعضی وقتها هم حتی بهداشت اولیه را از خود دریغ می کنند، در حالی که در این جامعه نمی توانند دسترسی نداشتن به صابون و محصولات ضدعرق را بهانه کنند.

جالب اینجاست در ایران از خانمی که بر روی سکوی انتظار قطار زیرزمینی ایستاده بود پرسیدم چرا سوار کوپه مردانه که نسبتا خالی هم بود نمی شود. جواب داد خانوم تا حالا سوار شدی ببینی چه بوی گند عرق و پایی می دهد. حداقل در کوپه بانوان آدم می تواند نفس بکشد. لطفا در مورد اینجانب قضاوت نکنید و مرا فردی سطحی نشمارید اینها را گفتم که بدانیم سوراخ دعا را گم کرده ایم و بهتر است آموزش و تمرکز را بیشتر روی کسانی که به این آموزشها ممکن است احتیاج داشته باشند بگذاریم.

خوب رشته کلام از دستم رفت چون حرف حرف میاره.

به دوستم گفتم به نظر من می باید زنگ بزنی و نظر خودت را به عنوان یک خواننده بگویی. گفت اتفاقاً زنگ زدم.

ـ خب چی گفتند؟

ـ تا دهانم را باز کردم شخصی که پشت تلفن بود با لحنی بسیار توهین آمیز گفت که اول اسم و شماره ام را به او بدهم.

ـ اما تو فقط به عنوان یک خواننده زنگ زده ای، خوب بعد چی گفتی؟

ـ گفتم شما اجازه ندارید اینطور با من صحبت کنید و او بدترین فحش را نثارم کرد و گوشی را قطع کرد. من هم که خیلی عصبی بودم زنگ زدم و همان فحشها را به خودش برگرداندم، ولی زود متوجه اشتباه خود شدم و پشیمان شدم. می دانم خود را در سطح او پایین آوردم.

ـ به هر حال گذشته است و حالا مهم نیست.

به او می گویم من باید خودم مجله را ببینم که بتوانم قضاوت کنم. پس از گرفتن مجله شماره ۵۲ از بقال سر کوچه، متوجه عکس روی جلد می شوم که بیشتر شبیه به تبلیغات آخر شب فروش سکس در تلویزیونها است که زمان و مکان خودشان را دارند. بعد از ورق زدن عکسها یکی بعد از دیگری باز هم زنان را نشان می دهد که عکسهایشان بیشتر در مجلات مخصوص پورنوگرافی می باشند که معلوم نیست از کجا قانونی یا غیرقانونی کپی کرده اند و واقعاً حتی ارتباطی هم به مقاله ها ندارند. بعضی از این سرمقاله ها و عکسهای انتخاب شده آنقدر به هم بی ربط هستند که مضحک و خنده دار شده اند.

نکته مشترک دیگر تمرکز بیشتر این مقالات  ـ همانطور که قبلا اشاره شد ـ تماما بر اینکه زنها چگونه زیبا، خوش هیکل، و جوان بمانند، است. آیا تمامی موجودیت زنان همین است؟ با دیدن این وجوه مشترک فکر می کنم راستی تفاوت اینها با نگرش جوامعی مثل دولت ایران که زن را وسیله ای جنسی می بیند و برای همین هم با هزاران قوانین پوسیده به زیر چادر و چاقچور می کند، چیست؟ این دو نگرش در نهایت یکی هستند و از یک باده می نوشند و فقط پیاله هایشان متفاوت است، یکی می پوشاند و دیگری عریان می کند.

با خود فکر می کنم:

راستی آیا وجود چنین مجله هایی تاثیری در جامعه ایرانی ما در تورنتو دارد و حتی ارزش وقت تلف کردن هم دارند؟ یکی از ارگانهای جامعه که قادر به فرهنگ سازی و تولید و بازتولید ارزشها است، مطبوعات و رسانه های جمعی آن کامیونیتی است، آیا معنای دمکراسی و آزادی، تحقیر کردن و بازتولید ارزشهایی است که نیمی از جامعه انسانی را تقلیل به یک شئی می کند؟ نه باید خود را تصحیح نمایم و بگویم تمامی جامعه را، چرا که این نوع نگرش محدود برای بسیاری از مردان ما هم که عمیقاً بر این باورند که یک جامعه انسانی، جامعه ای است که تمام اعضای آن از نژاد، رنگ، طبقه و جنسیت باید از حرمت مساوی برخوردار شوند، قابل قبول نیست.

آیا این آزادی به معنای آن است که ما نسبت به رفتار، گفتار و کردار خود بی مسئولانه برخورد کنیم و برای بالا بردن تیراژ خود به هر در و دیواری بزنیم. مردم جامعه ما آنقدر هشیار هستند که احتیاجی به چنین عکس های بی ربط و مسخره نداشته باشند تا مطلبی را در خصوص روابط زن و مرد بخوانند.

این مسئولیت ما در این مقطع تاریخی، حتی از همیشه بیشتر می شود. زنان ما در ایران هر روز تا پای جان خود می روند که این نگاه ضد انسانی را به چالش بکشند و موجودیت خود را نه به عنوان وسیله ای جنسی که به عنوان موجودی متفکر، خلاق، تولیدکننده و شایسته رفتار انسانی به ثبوت برسانند. در یکی از کنفرانس های اخیر تورنتو در دانشگاه یورک، یکی از فاکتورهای عمده حرکتهای اخیر ایران را به زنان اتلاق کردند و مردانی که شانه به شانه شان از این حرکتها حمایت می نمایند و ما در تورنتو در شهری که حداقل امکان بحث و گفت وگو در این زمینه را داریم، سکوت می کنیم.

وقتی به اواخر مجله می رسم چند مقاله توجهم را جلب می کند که به نظر نسبتاً جالب می آیند و بازکننده پیچیدگی و آموزشهایی در زمینه شناخت بیشتر خواسته های زن و مرد از یکدیگر . با خود می اندیشم:

آیا این مجله پتانسیل تغییر را دارد؟ آیا می تواند از مجله مجانی جذاب پورنوگرافی برای بعضی از آقایان میانسال محروم جنسی به مجله ای که بتواند هم جالب و هم جوابگوی کمبودها و کاستی های ما در این زمینه بشود و طیف وسیعتری را در برگیرد، تبدیل شود؟