از وقتی که آقای روحانی از آمریکا برگشته و آقای خامنه ای از کار ایشان در تماس با اوباما انتقاد کرده اند این بحث پیش آمده که مگر قرار نبود اقای روحانی اختیار تام داشته باشند و هرکاری که صلاح باشد انجام بدهند؟
عیب ما ایرانی ها این است که همیشه یک روی سکه یا یک روی اسکناس را می بینیم. مثلا وقتی اسکناس هزار تومانی را از جیب مان درمی آوریم که به گدا بدهیم، اصلا کاری نداریم که پشت اسکناسه چی نوشته شده. همان چهار تا صفر روی اسکناس را که دیدیم و مطمئن شدیم ده هزار تومنی نیست، برایمان کافیست.
اسکناس را می دهیم به گدا، و قبل از اینکه او شروع کند به لُغُز خواندن و بد وبیراه گفتن که: مرد حسابی، خجالت نمی کشی با این مثلا کمک کردنت؟… راهمان را می گیریم و به سرعت دور می شویم. بی توجه به اینکه همین جمله مرد حسابی که از دهن گداهه درآمد، معانی مختلف دارد.
مرد حسابی در حالت عادی به مردان شریف، با وجدان، درستکار و با احساس مسئولیت گفته می شود اما وقتی ما از دست کسی به دلایلی عصبانی می شویم و برافروخته به او می گوئیم:
بسه دیگه مرد حسابی …
بدیهی است این مرد حسابی که از روی عصبانیت گفته می شود، از صد تا فحش بدتر است.
با این استدلال می بینید که معنی کلمات در مواقع مختلف تغییر می کند.
وقتی آقای خامنه ای هم به آقای روحانی اختیار تام دادند، منظورشان راستی راستی این نبوده است که طرف هرکاری دلش می خواهد بکند و هرجوری دلش خواست ببرد و بدوزد.
به او اختیار تام داده اند که از هر تلفنی که امن تر تشخیص می دهد تلفن کند و بپرسد اجازه دارم فلان حرف را بزنم یا نه و اختیار تام دارم اگر گلویم خشک شد یک ذره آب بخورم یا خیر؟!
از خدا برگشته!
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، ۶۰ ایرانی که جعلی بودن ویزای آنها در فرودگاه جده مشخص شده بود، پس از گذراندن دو روز معطلی در فرودگاه جده، به کشور بازگردانده شدند.
خرید جنس ارزان در عربستان و فروش آن به چندین برابر قیمت در ایران چنان اشتیاقی به دیدار خانه خدا در بعضی ها ایجاد می کند که بارها از خدا پرسیده اند آخدا، نمیشه یک کاری بکنی که مراسم حج به جای سالی یکبار، ماهی یک بار انجام شود؟!
حافظ بیهوده نسروده است که:
در هواپیما به شوق کعبه چون گشتی سوار
پاسپورتت هم اگر جعلی است جانا غم مخور!
اجازه می خواهم داستان واقعی را که برای دوستی پیش آمده و قبلا هم نوشته ام تکرار کنم:
توی اصفهان حاج آقایی که از مکه برگشته بود، داشت خاطرات سفرش را برای حاضران تعریف می کرد.
می گفت: آقا نیمی دونین چه غلغله ای بود ….فرودگا نبود که …کاروانسرا بود. اگه من نجنبیده بودم و یه اسکناسی درشت نذاشته بودم کفی دستی یکی از کارکنای اونجا و جای یکی دیگه را به من نداده بود، حالا حالا ها می باس دکون بسّه باشد و بنده هم علاف تو فرودگا…
یکی از جوون های مجلس برافروخته گفت: حج آقا شوما رفته بودین زیارتی خونه خدا. این درست بودس که رشوه بدین و جای یه حج آقای دیگه را بسونین؟
حج آقا یکه ای خورد، لحظاتی فکر کرد و بعد انگارکه هیچ اتفاقی نیفتاده جعبه گز را برداشت گرفت جلوی همون جوون و گفت: آ چرا گز نیمی فرمائین؟!
آپارتمان های با نمک!
شما هم مثل من خیال کردید عملیات برف روبی یا جاده سازیست؟ اشتباه کرده اید قربان. اینجا یک وقتی دریاچه بود و اسمش هم دریاچه اورمیه. حالا دارند نمک های ته آنرا برداشت می کنند و انشااله! به زودی عملیات آپارتمان سازی در آن آغاز می شود.
آپارتمان های با نمکی می شود، نه؟!
نقش حافظ در میهمانی ها …!
مشغول خواندن کتاب ارزشمند ” نگاهی به شاه ” نوشته دکتر عباس میلانی هستم. وقتی رسیدم به آنجا که خواندم دکتر اقبال، سیاستمدار برجسته ایرانی هم برای بسیاری از کارهایش با تسبیحی که همیشه در جیب داشته استخاره می کرده، به خودم گفتم بابا پس سوسن خانم دوست خانوادگی ما، حق دارد که برای انتخاب غذا برای میهمانی هایش از حافظ نظرخواهی می کند!
قبل از اسم بردن از غذاهایی که این دوست برای میهمانی اش انتخاب کرده بود، در گوگل عنوان فالگیری در ایران را تایپ و جستجوکردم. دیدم وضع خراب تر از این حرفهاست که بنده تصورش را می کنم. فال ورق و قهوه و حافظ که قابلی ندارد با شمع و ماسه هم فال می گیرند. و بعد یاد یکی از دوستان افتادم که پزشکی است متخصص و آدمی است مدرن و تحصیلکرده که سی سال است در آمریکا زندگی می کند و با چراغ قرمز سر چهارراه منزل شان فال می گیرد!
وقتی فال گرفتن با چراغ قرمز را به من توصیه می کرد گفت پسر این فال شک ندارد! برای من شرح می داد که: نیت می کنم، کفش هایم را می پوشم و راه می افتم. اگر وقتی به چهارراه رسیدم، چراغ سبز بود که معلوم می شود نیتم خوب است، قرمز بود که بد است. زرد هم بود که یعنی باید با احتیاط عمل کرد. این شخصیت تحصیلکرده معتقد است اگر به محض این که چشمت افتاد به چراغ قرمز و چراغ سبز شد، باید آن را چشمک خداوند تلقی کنی. یعنی چی؟ یعنی اینکه خدا میگه معطلش نکن!
برگردیم به ماجرای میهمانی که در بالا اشاره کردم. یکی از دوستان خانوادگی که هفته گذشته میهمان شان بودیم، گفت این غذاها را پس از مشورت با حافظ پخته ام! بخورید و کیف کنید.
می گفت چون دلم می خواهد غذایی را که می پزم میهمان هایم دوست داشته باشند، هی رفتم توی آشپزخانه، هی آمدم… فکرکردم باقالاپلو با مرغ درست کنم و لازانیا؟ شوهرم گفت عباس آقا لازانیا دوست ندارد، یک چیز دیگر درست کن.
فکرکردم سبزی پلو درست کنم با ماهی، شوهرم گفت سبزی پلو مال شب عیده، چه ربطی داره به حالا؟ گفتم چطوره قورمه سبزی درست کنم با کشک و بادنجان؟ شوهرم گفت دو تا غذای نفاخ با هم؟ پدر خودمون و میهمانها درمیاد از دل درد ….گفتم می دونی چیه؟ با حافظ فال می گیرم. هرکاری حافظ گفت بکن، همان کار را می کنیم .
دیوان حافظ را آوردم و گفتم یا خواجه حافظ شیرازی، تو کاشف هر رازی، من برای شنبه این هفته قورمه سبزی درست کنم با کشک و بادنجان، طوری میشه؟ میهمانها خوششان میاد یا نه …؟
چشم هایم را بستم وکتاب را بازکردم ، این شعر آمد که:
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد…
شوهرم حرفم را قطع کرد وگفت نگفتم این غذا ها نفاخه و باد داره؟ بفرما !
گفتم بذار بقیه اش را بخونم …
برکش ای مرغ سحر نغمه داودی باز ….
شوهرم باز حرفم را قطع کرد وگفت دیدی؟ میگه صبح سحر برو تو صف مرغ، دو تا دونه مرغ بگیر توی شکمشون را با آلو و پیاز داغ و مغز گردو پرکن و خیال خودت را راحت کن …!
وقتی بیت سوم را خواندم که حافظ می گوید:
عارفی کو که کند فهم زبان سوسن ….ازخوشحالی از جا پریدم وگفتم دیدی …؟ دیدی حالا؟ حافظ اسم من را هم توی شعرش آورده و میگه کیه که قدر سوسن را بدونه و حرفش را بفهمه؟ بنا براین همه اونهایی را که گفتی فراموش کن. همان کشک و بادنجان درست می کنم با قورمه سبزی ….تو اگه معده ات ر ا اذیت می کنه فقط یک نوعش را بخور!
آدم روانی می شود
خبرآنلاین گزارش کرده است که ۴۶ درصد بیماران روانی به خاطر هزینه های بالا، درمان خود را رها می کنند.
خبرنگار ما از یکی از این بیماران پرسید قربان جنابعالی چرا درمان خود را نیمه کاره رها کرده اید؟
بیمار مورد بحث در حالی که نخودی می خندید گفت قربانت گردم هزینه های درمان چنان بالاست که هرآدم سالمی را هم دیوانه می کند. من که دیوانه هستم چه لزومی دارد پول خرج کنم که دیوانه شوم؟!
* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.