این نامه در پاسخ به آقای پیروز صادقی از خوانندگان شهروند است که از مراکز ایرانی اسلامی در کانادا پرسش هایی را مطرح کرده بود و اینکه 

شهروند ۱۲۶۰ ـ پنجشنبه ۱۷ دسامبر ۲۰۰۹     


 

اشاره:

این نامه در پاسخ به آقای پیروز صادقی از خوانندگان شهروند است که از مراکز ایرانی اسلامی در کانادا پرسش هایی را مطرح کرده بود و اینکه "آیا به قتل رساندن و یا مورد ضرب و شتم قرار دادن جوان های معترض در ایران مطابق با احکام و دستورات اسلام است؟". نویسنده نامه ی خود را از بازداشتگاهی در انتاریو ارسال کرده است.


 

***

این حقیر غلامرضا عاملی در پی مطالعه مطلبی در هفته نامه شهروند بر خود لازم دانستم علی رغم کمبود وسایل ارتباطی و نیز شرایط سختی که گرفتار آن هستم، پاسخی هر چند کوتاه به سئوال مربوطه که جناب آقای پیروز صادقی در شماره ۱۲۵۵ به تاریخ ۲۶ نوامبر ۲۰۰۹  در آن هفته نامه مطرح فرموده بودند بدهم، و البته در شماره قبل از آن نیز سئوال مشابه دیگری مطرح شده بود که جناب آقای پیروز صادقی، از مراکز ایرانی اسلامی فعال در کانادا پرسیده بودند. این حقیر در این پاسخ علی رغم کمبود شدید امکانات یعنی عدم امکان استفاده از منابع و کتب دلخواهم که می توانست پشتوانه محکمی برای این پاسخ نامه باشد، یک جمع بندی کلی را ارائه خواهم داد و امیدوارم اساتید محترم و اهل فن، خوانندگان گرامی و جناب استاد پیروز صادقی مرا در قصور و کاستی های این نوشتار ببخشایند.

جناب پیروز صادقی سئوال فرموده بودند: آیا به قتل رساندن و یا مورد ضرب و شتم قرار دادن جوان های معترض در ایران مطابق با احکام و دستورات اسلام است؟

برای پاسخ به این سئوال ابتدا مروری می کنیم بر اصل حکومت اسلامی ایران، حکومتی که به نظر اکثر کارشناسان و اهل فن از هر آن چه خودش ادعا می کند که پیرو آن است فاصله دارد، از عدالت، صداقت و کرامت انسانی صدها فرسنگ فاصله دارد، اساس و بنیانش بر خفقان، ظلم و دروغگویی است، حکومتی که بر همه فسادهای دستگاه های مختلف خود پوششی از آیات قرآن، احادیث پیامبر اکرم(ص) و روایات اسلامی می گذارد، بدون این که اجازه تحلیل و موشکافی این جریان تلخ را به کسی حتی به بالاترین کارشناسان دینی بدهد. امام اول شیعه علی (ع) در مورد علائم دوره آخرالزمان می فرمایند: "آنگاه گروهی بر شما غلبه می کنند که هیچ ارزشی ندارند، آنها به نام پسرم مهدی (عج) بر شما حکومت می کنند در حالی که خود از او بیزار هستند"(منبع: غیبت نعمانی ـ  بحارالانوار جلد ۵۲ ـ بشارت الاسلام ـ الزام الناصب در بخش علائم ظهور).

بدیهی است این حدیث صرفا در مورد حکومت شیعه ای است که در آخرالزمان می آید چرا که به نظر اکثر کارشناسان دینی تنها این کشور ایران است که حکومت آن ادعای ولایت امام مهدی (عج) را داشته و نیز شیعیان بسیار غلیظ تر از اهل تسنن به مهدویت باور دارند. (رجوع شود به مقاله مهدویت اثر  Scott Peterson  و Daniel Pieps که درCapitalism Magazine به تاریخ ۱۵ ژانویه ۲۰۰۷ چاپ شد، و نیز رجوع کنید به کتاب "عصر ظهور" از علی کورانی و کتاب "روزگار رهایی" اثر کامل سلیمان.)

در این مورد می توان به ادعای پیروی مهدویت که توسط آقای احمدی نژاد و دیگر سران نظام مطرح می شود اشاره کرد. همچنین نظریه ولایت فقیه که حدود ۳۰ سال است توسط نظام ایران تبلیغ می شود در همین راستا می تواند مورد بررسی قرار گیرد. نتیجه این که اشاره امام علی (ع) به احتمال قریب به یقین می تواند به همین نظام باشد. بدیهی ست که هیچ کدام از کشورهای اسلامی چنین ادعایی را حتی در طول ۱۰۰۰ سال گذشته نداشته اند. سئوال بسیار مهمی که نسل جدید بعد از انقلاب مطرح می کند این است که: آیا این همه بی عدالتی، ظلم و پایمال کردن حقوق اولیه انسان ها دستور دین اسلام است؟ و اگر نیست پس چرا مراکز و شخصیت های اسلامی آن را تائید کرده و یا بر آن عبای سکوت می افکنند؟

بهتر است اکنون نظری بیافکنیم به اصل نظام حکومتی ایران. آیت الله بروجردی (مرجع عالی شیعه در قبل از انقلاب) درباره آقای خمینی می گوید که او کافر است و هر گاه او و پسرش مصطفی خمینی از لیوان آب می نوشند دیگران باید آن لیوان را آب بکشند(رجوع شود به جلد ۱۸ـ احتمالاـ از کتاب صحیفه ی نور ـ سخنان و نوشته های آقای خمینی ـ و نیز وصیتنامه ایشان).  آقای خمینی در وصیت نامه اش می نویسد: ما را کافر می دانستند(منظور آیت اله بروجردی یعنی عالی ترین مرجع شیعه در آن زمان است). همچنین درجه اجتهاد آقای خمینی یعنی این که او آیت الله باشد، در یک حرکت سیاسی و برای جلوگیری از کشته شدن او توسط رژیم شاه، و به وسیله تعدادی از مراجع تقلید آن زمان و به صورت یک شبه به وی اعطا شد. آقای خمینی با راه اندازی نظریه ولایت فقیه، نظریه خام و خالی از پشتوانه آخوند خراسانی را به مرحله ی عمل کشید. طبق این نظریه در غیبت امام زمان مهدی (عج) همه ی قدرت و اختیارات او به یک آیت الله زرنگ که بتواند اداره امور مملکت را به دست بگیرد می رسد و این قدرت بسیار فراتر از اختیارات سنتی یک مرجع تقلید شیعه است. خمینی در کتاب ولایت فقیه خود که چند سال قبل از انقلاب چاپ شده می گوید: به نظرم اکنون که امام زمان غایب است همه اختیارات او و همه وسعت اختیارات پیامبر اکرم (ص) که به او رسیده است یعنی اداره حکومت، قضاوت، کنترل سیاست و قدرت جهانی مثال زدنی او به فقیه یعنی مجتهد عادل آگاه می رسد. خمینی با این نظریه که اساسا هیچ پشتوانه حدیثی ـ روایی یا قرآنی ندارد یک سنت شکنی آشکار را پیشه کرد و البته اساس این نظریه کلام خاص شخصی به نام آخوند خراسانی است که مدت ها قبل چنین نهالی را جهت انحراف از اصول شیعه کاشته بود. دلایل بی مایه و خنده آوری که در این کتاب از سوی آقای خمینی مطرح می شود باعث شده که این کتاب از اوائل انقلاب نایاب گشته و چاپ، تکثیر و حتی خواندن آن جرم محسوب گردد. (نظریه ولایت فقیه می تواند اثبات کند که منظور از حدیث نقل شده در بالا همان حکومت ایران و نظام اسلامی ایران است.)

در آن کتاب آقای خمینی از شاه و حکومتش بسیار ایراد می گیرد و به طور مثال می گوید: این حکومت ایران فاسد و جنایتکار است چرا این ها قاچاقچی هروئین را اعدام می کنند، دستگاه قضایی آنها فاسد است، رسیدگی به یک پرونده ماهها و سالها طول می کشد و چه و چه و چه…

آقای خمینی از منظر بسیاری از مراجع بزرگ تقلید شیعه یک مرد منحرف، دروغگو و تابع هوای نفس خود بوده است. شخصیت های برجسته و اسوه های تقوا و طهارتی چون: آیت الله بروجردی، خویی، سیستانی، قمی، سیدمحمد شیرازی، سید محمد میلانی، منتظری، شریعتمداری (رجوع کنید به مقالات عماد الدین باقی در این زمینه).


 

یکی از سنت شکنی های آقای خمینی حلال کردن احکام حرام و حرام کردن احکام حلال به صرف خواست و تشخیص سردمداران و قدرت طلبان حکومت وی است. همچنین سبک شمردن خونریزی که به سادگی ایشان و شاگردانش دستور قتل می دهند. بی شک شما می دانید که در دین اسلام احکام محرز و محکمی به شکل حلال و حرام وجود دارد که مبنای آن ها قرآن و احادیث نبوی (ص) و احادیث و سیره امامان در شیعه است. در این مورد حدیث بسیار مشهوری از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که هم شیعه و هم سنی آن را قبول دارند. پیامبر اکرم (ص) می فرماید: حلال من تا روز قیامت حلال است و حرام من تا روز قیامت حرام است و هر کس آن را عوض کند (یعنی حلال را حرام یا حرامی را حلال کند) ملعون است ملعون است ملعون است (یعنی مورد لعن خدا و رسولش بوده و اهل جهنم است). (رجوع شود به خطبه غدیر خم یا همان خطبه الوداع در کتاب الغدیر اثر علامه امینی، همچنین کتاب "راه یافته" اثر دکتر محمد تیجانی سماوی.)

 



 

بد نیست بدانید که آقای خمینی که به نظر خودش اسلام ناب محمدی را راه اندازی کرده و به وسیله آن حکومتی سراسر جنایت را بر پا نموده است بسیاری از احکام حلال را حرام و بسیاری از کارهای حرام الهی را حلال دانسته است تا جایی که می گوید: اگر حکومت اسلامی صلاح بداند نماز و روزه را نیز می تواند تعطیل کند(رجوع شود به سخنان آقای سیدحسن خمینی، نوه ایشان در جمع طلاب حوزه علمیه دارالشفاء در قم در سال ۱۳۷۶ که این مطلب از قول او و توسط آقای هاشمی رفسنجانی نیز نقل شد و در روزنامه کیهان و همشهری همان ایام چاپ گردید- لطفا رجوع کنید به مقالاتی از استاد محمدرضا حکیمی در روزنامه ایران در سال های ۱۳۷۹ و ۱۳۸۰ درباره نماز).

انحرافات آقای خمینی و شاگردانش به همین چند نکته محدود نمی شود و نتایج وحشتناکی که تغییر حلال و حرام و صدور فتاوی ضد انسانی از سوی او پیش می آورد در همه زمینه های اعمال قدرت از سوی نظام به فساد و تباهی گسترده ای که اکنون شاهد آن هستیم و نیز بیشتر و بیشتر خواهد شد، منجر شده است. حکم مصادره اموال شاه دوستان یا هر فرد غیرخودی یا ریش تراشیده و پولدار که هیچ ربطی به اسلام و احکام حقوقی آن ندارد، صدور حکم شکنجه زندانیان به صلاحدید مسئولان نظام، حکم زندانی نامحدود بدهکاران مالی که کاملا برعکس آیات قرآن صادر شده است و توسط آیت الله دکتر بهشتی ارائه و با تائید خمینی تاکنون جان و زندگی و آبروی صدها هزار کاسب و پیشه ور و معلم بدهکار بی گناه را به نابودی کشانده است، حکم قتل هر مخالف عقیدتی و سیاسی در ۳۰ سال گذشته از جمله نویسندگان و اعضای گروه های مخالف و به طور مثال قتل ده ها هزار زندانی و بازداشتی بی گناه بعد از عملیات چلچراغ، چپاول و دزدی، رشوه خواری و حلال کردن ربا که آیات صریح قرآن آن را حرام دانسته است، حکم ازدواج اجباری با دختران مسلمان جهت اعدام آن ها و حتی فجایع جنگ و خون ریزی های بی دلیل در جنگ ۸ ساله بین ایران و عراق ثمره ی مستقیم انحرافات خمینی و شاگردانش از دین اسلام است. (در این مورد می توانید رجوع کنید به کتاب "برانگیخته" و کتاب "فرار به سوی خورشید" اثر غلامرضا عاملی ـ این حقیر ـ و نیز مقالات متعددی که توسط عمادالدین باقی و استاد محمدرضا حکیمی چاپ شده است). رسول اکرم(ص) در حدیث معروفی می فرماید: اگر عالِمی فاسد شد عالَم را فاسد می کند.

همچنین یکی دیگر از جنایت های واضح و کثیف ایشان صدور حکم عملیات انتحاری یا به اصطلاح خود ایشان "شهادت طلبانه است" که به شکل صددرصد مخالف آیات صریح قرآن و سیره نبوی (ص) است. و این یکی از موارد تبدیل حرام به حلال می باشد و جنایت آشکار و فراگیری را باعث شده است. اول بار خمینی و علامه فضل الله از لبنان و سپس شیخ احمد یاسین از فلسطین این فتوا را صادر نمودند که مشخصاً با مخالفت تمامی علمای شیعه خصوصاً مراکز اصلی تشیع یعنی نجف، کربلا و قم (فقط بخش غیر دولتی آن) روبرو شده است. البته می دانید که واکنش آیات عظام کافی نبوده و اکثرا همان سکوت سنتی را حفظ کرده اند که به "تقیه" معروف است.

آقای خمینی خود به انحرافات درونی و فکری اش اعتراف می کند و این اعتراف واضح در کتاب صحیفه ی نور(تمام گفته ها و نوشته های او) ثبت گردیده است. او به عروس خود توصیه می کند که: به دنبال فلسفه نرو که دام شیطان است و دینت را می سوزاند من رفتم و منحرف شدم. از فلسفه ی عربی (محی الدین عربی) پرهیز کن که باعث انحراف عظیم می شود و چه و چه و چه…(کتاب صحیفه ی نور ـ نامه به عروس خود فاطی ـ فاطمه ـ).

اما باید آشکار کنیم که اساس و بنیان فقه بعضی از حوزات علمیه قم نظیر مدرسه حقانی که خط فکری و فلسفی عربی و ولایت فقیه را تدریس می کنند و آنها زمینه ی اصلی پرورش ملاهای منحرف حکومتی هستند اساس و بنیانی خراب است، که به طور مثال اکثر آخوندهای موجود در سیستم، همچنین قضات دادگاه های انقلاب، ائمه جمعه و امامان اکثر مساجد کشور، نمایندگان ولی فقیه در همه جا و نیز طیف وسیعی از جامعه ی روحانیون و روحانیت مبارز از آن جمله اند که تفکر آنها بر سنگ فکری فلسفه ای خارج از فقه اصیل شیعه بنیان نهاده شده است. در این جریان فکری منحرف، به طور کلی ساز جداگانه ای برای خود می نوازند جدای از راه امامان شیعه که همان فرهنگ و سیره پیامبر اکرم(ص) است و در واقع این ملاها هر چه دلشان می خواهد به نام دین به خورد مردم بیچاره می دهند. می توان در یک کلام گفت راه آنان چیزی متضاد با تشیع سرخ علوی است که دلچسب مردان آزاده ای همچون دکتر علی شریعتی، اکبر گنجی و سعیدی سیرجانی و شهریار شاعر بلندآوازه ی ما بوده است و نتیجتاً در موارد بسیاری احکام حدود و قصاص فقه شیعه در حوزه های نجف که مرکز اصلی و قدیمی و بنیادین آن است با همان احکام در حوزه های علمیه قم در ایران مخالفت آشکار دارد. به طور مثال در جایی که محور اصلی اجرای احکام حدود و قصاص (که حکم سنگسار- شلاق ـ اعدام و غیره) توسط شیخ مرتضی انصاری به این شکل متوقف می گردد که می گوید: ما نمی توانیم و نباید آنها را اجرا کنیم، چرا که اولاً امام معصوم غایب است و ثانیاً شرایط اجرای آن غیرقابل انجام و غیرممکن است، تا جایی که امام علی (ع) نیز یا آنها را اجرا نکرد یا همواره می ترسید که اجرا کند و نیمه کاره عفو را نصیب شخص می کرد، چون شرایطی دارد که اجرای آن را تقریباً غیرممکن می نماید. همچنین شیخ و سایر بزرگان فقه شیعه متفق القول هستند که بسیاری از احکام حدود و قصاص فقط در یک تاریخ کوتاه در گذشته دور، شرایط اجرا را داشته است و اکنون منسوخ شده است و نباید اجرا شود.

همه این دلایل و اضافه بر آن دلایل مستند بسیاری نشان می دهد که آقای خمینی از خود، دینِ ترسناک و سراسر جنایتی را اختراع کرده که با هیچ یک از اصول اساسی اسلام و انسانیت و مذهب حقه ی اسلام یعنی تشیع همخوانی ندارد. او نام دین خفن خودش را اسلام ناب محمدی می گذارد.

و چه دردناک است سکوت حقوق بگیران دین، در هر کجای زمین که باشند، در ایران یا در کانادا، در نجف یا در قم، و این که آنها سکوت می کنند نشانه بی غیرتی و ترس و تائید آنان است. من بسیاری از مراجع، روحانیون و خورندگان گوشت دین را از نزدیک دیده ام و آراء و عقایدشان را و سخنانشان را و طرز تفکرشان را می دانم. در اسلام پیامبر اکرم (ص)  همکاری با ظالم به هر نحوی که باشد معصیت خدا، و حرام الهی است که ذلت ابدی و عذاب خدا را به دنبال دارد و همه ی آنان که خود را مبلّغ دین معرفی می کنند و خود را حافظان دین می دانند، مسئول هستند و باید به اندازه ی وسعشان از سکوت بپرهیزند.

 



 

امام علی(ع) در مورد علائم دوره ی آخرالزمان می فرماید: وقتی مردم نماز را بمیرانند و دروغ گفتن را حلال بدانند و ربا خورند و رشوه بگیرند و ریختن خون های ناحق را سبک بشمارند و ستمگری را فخر بدانند و اهل فسق و فجور بر آنها سلطنت کنند و رؤسا خیانتکار گردند و خطبه خوانان و قاریان و سخنوران فاسق باشند و قرآن ها و کتاب ها زیور داده شود و احکام فقه را برای غیر دین یاد بگیرند و پوست های گوسفندان را بر دل های چون گرگشان بپوشند، روی های آنها چهره های آدمیان است و دل های آنها شیاطین است. پس ایشان تلخ تر هستند از صبر (گیاهی بسیار تلخ و ناگوار) و گندیده ترند از مردار، و چسبنده ترند از جَرَب (یک بیماری پوستی زشت)، آنها نهی از منکر را قبول نمی کنند و ربا را حلال می دانند، فقیر در میان ایشان خوار و مومن ناتوان و پست است. قضات ایشان رشوه را می پذیرند، احکام الهی باطل و ناچیز می شود و دولت شریران ظاهر می شود و ستمگری و ستم پیشگی در همه شهرها حلال می شود و داوری کند بر ایشان پادشاهی ستمکار و در مساجد سازها نوازها بزنند و فقهای ایشان هر طور دلشان بخواهد فتوا می دهند و حلال را حرام می کنند. (منبع: وافی، جلد سوم، کتاب روضه، صفحه ۱۱۸ و نوائب الدهور صفحه ۵۵ تا ۵۷).

شاید شنیده باشید که روحانیون و علمای تراز بالا از کلمه ای به نام تقیّـه استفاده می کنند تا سکوتشان را توجیه نمایند، و این معنا در دنیای امروز و در عصری که ما در آن هستیم دیگر نه اثر دارد و نه منطقی است، چرا که تقیه از منظر علمای سلف، در جهت حفظ دین و تداوم تبلیغ برای دین صورت می گرفت. اکنون و خصوصاً در دنیای آزاد خارج از ایران این معنا دیگر نقش و رنگی ندارد و کاملا برعکس عمل می کند. در این مورد شیخ مفید دقیقاً روشن می سازد که تقیه باید جهت حفظ دین باشد (و نه حفظ قدرت حکومت). رجوع کنید به بحث تقیه شیخ مفید در کتاب الاعتقادات و نیز مقالات محمدرضا حکیمی در این مورد. این است که دکتر علی شریعتی می گوید:"آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدیند."

سکوت گروهها، مراکز و شخصیت های مذهبی خصوصاً زمانی که از آنها در مورد این فجایع سئوال می شود، در واقع شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتی خطیر است که آنان به خاطرش نان می خورند، مورد عزت و احترام هستند، وجهه و آبرو جمع کرده اند، به لطف آن دین سال ها در مقام های گوناگون چرخ زده اند و اکنون که روز دفاع از آبروی همان دین و همان کتاب و همان پیامبر و همان فقه است می ترسند، یا دوست ندارند، یا احتمال می دهند اندکی از منافعشان، اندکی از وجوهاتی که می آید یا کمی از عزت و شرفشان که از لابلای آیات قرآن به دستش آورده اند، کم شود.

البته منکر این نیستم که قدم گزاردن در راه دفاع از آبروی پیامبر اکرم(ص) و علی(ع) و اولادش امروزه بسیار پر خطر است، بویژه که ستمگران گوناگونی در ایران و در کشورهای دیگر به نام دین و فرهنگ اسلام جنایت می کنند و بر فجایعی که انجام می دهند نام اسلام را نهاده اند. من منکر این نیستم که اگر کسی بخواهد روشنگری کند و زوایای تاریک حکومت فعلی ایران را از منظر دین اسلام و احکام آن آشکار سازد به موانع سختی برخواهد خورد و حرمان عظیمی به او روی می آورد و زندان، انواع تهمت های ناروا و سخت ترین شکنجه های روحی و جسمی نصیبش خواهد شد، اما این موضوع در کشوری مثل کانادا مصداق ندارد، نوشتن و سخن گفتن در این جا آزاد است، پس معنای سکوت این مراکز و اشخاص چیست؟

حدیث: پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: در دوره ی آخرالزمان از قرآن نمی ماند مگر اسمی و از اسلام نمی ماند مگر رسمی. (رجوع کنید به علائم ظهور در کتب: "غیبت نعمانی ـ مهدی موعود" اثر علی دوانی، "عصر ظهور" اثرعلی کورانی، "روزگار رهایی" اثر کامل سلیمان)

نمی دانم آن دوران اکنون است یا خیر، ولی می دانم که اکنون می توان به درستی مصادیق این حدیث را در همه جا یافت. این است که از منظر محققان و مردان شایسته و با ورعی همچون آیت اله قمی، سیستانی، منتظری، طاهری، عمادالدین باقی، مرحوم بازرگان، استاد محمدرضا حکیمی، مرحوم آیت اله شریعتمداری، مرحوم سعیدی سیرجانی و بسیاری دیگر که آنان سنگ محک ما بودند و مؤمنان و محققان شایسته ای در سایر کشورها، حکومتیان ایران، خمینی و شاگردانش به دور از تقوا و طهارت نفس، از دین خدا فقط به عنوان پوششی برای کارهای خلاف خود استفاده می کنند، از سوی دیگر سکوت مراکز اسلامی در خارج از ایران البته به غیر از تعدادی از آنها، به چند دلیل می تواند باشد:

اول از همه آنها معتقد هستند چون رژیم ایران تنها حکومت اسلامی شیعی در دنیا است نباید به دست مسلمانان تضعیف شود،

دوم این که در صورت انتقادهای شدید از سوی مراکز اسلامی مثلا در کانادا از رژیم ایران این امر باعث خوشحالی سیستم ها و جریانات فکری مخالف اسلام شده و همچنین یک شکاف بزرگ یا همان تفرقه بین مسلمانان پدید خواهد آورد چیزی که از منظر آنان تنها خوشایند امپریالیسم خواهد بود،

سوماً مراکز اسلامی در کانادا یا آمریکای شمالی حداقل در بن و اساس وابستگی فکری و اعتقادی با حکومت ایران دارند، که البته گاهی می تواند از این حداقل بیشتر هم باشد، از سویی اگر حتی این اشتراک اعتقادی با طیف خارج از سیاست روحانیون و علمای ایران و مراکز مذهبی بزرگی همچون قم و مشهد هم باشد، باز هم همان مشی سکوت قم و همان دلایل برای ایشان کافی است که هیچ نگویند،

چهارم و مهمتر از همه این که اکثر مراکز اسلامی در آمریکای شمالی دین را از سیاست جدا می دانند و این بهانه ای سطحی برای سکوت آنان در برابر جنایات رژیم ایران است. در حالی که هنوز به این ظرافت نرسیده اند و یا نمی خواهند برسند که مشخص کنند این سیاست نیست که به آنان دستور می دهد سکوت خود را بشکنند، بلکه این دستور دین اسلام است. چرا که به نظر می رسد شکستن این سکوت برای آن ها هزینه زیادی نخواهد داشت.

مولا علی (ع) می فرماید: خداوند از مردان جهان پیمان گرفته است که در مقابل ظلم ظالم و فریاد مظلوم سکوت نکنند(نهج البلاغه). و نیز می توانید رجوع کنید به خطبه امام حسن (ع) در روز عاشورا و بالاخره در یک کلام می توان بیان داشت که به قتل رساندن و ضرب و شتم جوانان معترض کاملا مخالف با احکام اسلام و خصوصا تشیع علوی است و مسئولیت کامل آن به عهده حکومت ایران و آمران و عاملان این جنایات است. امیدوارم مراکز و شخصیت های اسلامی در داخل و خارج از ایران با حس مسئولیت انسانی و دینی و شکستن سکوت خود و محکوم کردن رژیم ایران در این رابطه دامن مقدسات دین و فقه شیعه و فرهنگ پیامبر اکرم(ص) و علی (ع) و اولادش را از این ننگ پاک گردانند و نیز با این حرکت دست رژیم ایران را برای جنایات بیشتر کوتاه کنند.

در پایان از جناب آقای پیروز صادقی، همه ی نویسندگان محترم شهروند و خوانندگان گرامی به خاطر نقص در نوشتارم پوزش می طلبم و امیدوارم عذر مرا بپذیرند چرا که سال ها است در زندانم و گاهی ذهنم مرا یاری نمی کند. 

۹ دسامبر ۲۰۰۹