انگیزه نوشتن این مقاله برنهادن دیدگاه دیگری است در تقابل با تفسیر خبری دوست عزیز آرش عزیزی با این سر نوشته "نمایندگان جمهوری اسلامی جایی در کنفرانس 

 

شهروند ۱۲۷۱ – پنجشنبه ۴ مارچ ۲۰۱۰


 

انگیزه نوشتن این مقاله برنهادن دیدگاه دیگری است در تقابل با تفسیر خبری دوست عزیز آرش عزیزی با این سر نوشته "نمایندگان جمهوری اسلامی جایی در کنفرانس دانشجویی یورک ندارند" در هفته نامه شهروند ١٢۶٨، در تاریخ پنجشنبه، ٢٢ بهمن ١٣٨٨.

ایشان می نویسند "ماجرای بحث برانگیزی این کنفرانس از وقتی شروع شده که دانشجویان (که هیچ کدام ایرانی تبار نیستند) تصمیم داشتند به رسم همیشگی خود نمایندگان سفارت کشور موضوع، یعنی جمهوری اسلامی، را هم به این سمپوزیوم دعوت کنند. این اقدام باعث شده چهره هایی همچون سعید رهنما، هایده مغیثی، رامین جهانبگلو، شهرزاد مجاب و … دعوت به شرکت در کنفرانس را رد کنند. انجمن دانشجویان حقوق بشر دانشگاه یورک(تاسیس شده بوسیله دانشجویان ایرانی تبار) نیز به تصمیم دعوت از نمایندگان جمهوری اسلامی اعتراض کرده و تهدید به تحریم این سمپوزیوم کرده است. نهایتاً پس از فشارهای بسیار پیروزی دیگری برای دانشجویان و اساتید ایرانی پیش آمده و برگزارکنندگان قبول کرده اند از دعوت نمایندگان سفارت جمهوری اسلامی خودداری کنند."

ایشان به این موضوع یا "تنها نکته" اشاره می کنند که"… فرصت تبدیل این کنفرانس به مجمعی با حضور اساتید سرشناس ایرانی شهر از بین رفته و دیگر فرصت شرکت هیچ یک از چهره های اصلی نیست."

فرصت از دست رفته دیگری که به ذهن ایشان نیامده، همانا عدم حضور نمایندگان جمهوری اسلامی در این سمپوزیوم است. چرا؟… ادامه تلاشی برای ارایه منشى متفاوت از برخورد با این گونه نشست ها، دلایل و پاسخگویی به این چراست. صحت و ثقم ادعای اعتراض "اساتید سرشناس ایرانی" را متوجه گزارشگر محترم  این سمپوزیوم دانسته و امید است ایشان ارزش های روزنامه نگاری را مراعات کرده باشند.

آنچه که بر سرتاسر این شکل از برخوردها قابل تعمیم است سفید و سیاه دیدن مسایل است. نگرشى که یا دوست می بیند یا دشمن، یا خودى یا غیر خودى، یک رژیم یا سرتاسر مردمى و دمکراتیک است یا از سر تا پا استبدادى و فاسد. همچنین هستند تمام دست اندرکاران یک نظام سیاسى و غیرو.

از آن جا که پایه ارزیابى افراد و سازمان ها بر رفتار آن ها شایسته است نه شخصیت و جایگاه آن ها در قدرت، دست کم بر اساس تجربه شخصى و همراهان، سفارت ایران در اتاوا برخوردى معقول و مسئولانه با گروه دوچرخه سوارى سى.اچ.آر.آى در تابستان ٢٠٠٩ داشته اند. پذیرش گروه به درون سفارت و دریافت پتیشن سازمان عفو بین الملل و متعاقباً ارسال آن به تهران را شاهد بوده ایم. انعکاس درست آرا و آمار انتخابات ریاست جمهورى در همان سال از این حوزه ى انتخاباتى نیز نشانى دیگر از کارکردهاى صحیح این مجموعه است.

شاهد اخیر دیگر بر حضور افرادى سالم و مردمى در دستگاه سیاسى حاضر کشور آقاى محمدرضا حیدرى کنسول سابق جمهورى اسلامى ایران در اسلو ـ نروژ است (که در همان شماره ى شهروند مصاحبه ى آقاى عباس شکرى با ایشان درج شده است).

با هیچ معیار معقولى پذیرفته و صحیح نیست که افراد را به صرف وابستگى به ساختار قدرت محکوم کنیم. هرچند این رویه ی بسیار مخرب (حتا در میان روشنفکران ما) ، روش جاری، در قبل و بعد از انقلاب ۵٧ بوده و هست. بخصوص بخش هاى سیاسى کشور ما، گرفتار این آفت هست. کم نیستند افراد فرهیخته اى که به جاى واگذارى پست هاى کشورى به ناکارامدان، فرصت طلبان و خودباختگان قدرت، پا پیش نهاده و با نیت خیر و خدمت پا به عرصه میدان مى گذارند. اگر سیاست را بى پدر و مادر مى بینیم یا مى دانیم، کوتاهى از ما بوده و هست. تا زمانی که مدیریت، کشور و کشوردارى هست، سیاست و سیاست ورزى هم هست. بایستى سیاستمدارانمان را مسئولیت پذیر بار بیاوریم. بهترین هایمان را به عرصه بفرستیم و از هر فرصتى براى آشنایى آنان با مسایل روز کشورمان و دنیا استقبال کنیم.

اگر تعامل و گفت وگو را به عنوان اصل پایه اى براى دموکراسى قبول داشته باشیم، اگر ما از رویه دولت فعلی که همان یک طرفانه قضاوت کردن و حذف بیان طرز تفکر گروه های دیگر است انتقاد مى کنیم، چطور است که خودمان در به کار بردن آن ابایى نداریم؟ حذف کردن افراد به شکل اعتراض منافى این اصل است. ما آگاهانه براى تمرین دمکراسى تلاش مى کنیم غافل از آن که با این شیوه های اعتراضى، پایه و نیاز دموکراسى، که همان آزادى بیان است، را نادیده مى گیریم. اگر ما در جامعه هاى باز که به راحتى توانایى و فرصت براى تمرین دموکراسى را داریم این گونه برخوردهاى قهرآمیز و حذف را به جاى گفت و گو به کار بریم، چطور توقعى براى رسیدن به آزادى و دموکراسى در کشور خود داریم؟ دمکراسى از خود ما، از درون ما و با اعمال ما شروع و پرورش داده مى شود و نه با شعار دادن.

دیپلمات هاى ایرانى خارج از کشور، سرمایه اى از نیروى انسانى ایران هستند و اگر ما در آنها پرورش، لیاقت، وسعت دانش و نظرى درخور وظایفشان در قبال مردم ایران نمى بینیم چاره چیست؟ یک راه حل مى تواند دعوت از آن ها براى شنیدن آراء و نظرات دیگرى باشد که به زعم ما به واقع و ثواب نزدیک ترند. چرا باید به طور آگاهانه چنین فرصت آموزشى و یادگیرى را از آنها سلب کنیم؟ مگر این که با ایده هاى "انقلابى"  قصد دور ریختن همه آن چه تاکنون داشته ایم را داریم و بدین فکر مى کنیم که دولتمردان کنونى را نیز به صفوف جمعیت های حذف و فراموش شده کشورمان تبعید کنیم و دیپلمات هاى سرتاسر مردمى و "خودى" تربیت کرده به جاى کارداران فعلى به کار گیریم. این طرز فکرها شبیه همان حال و هواى فکرى سالیان اول انقلاب است که تنها "تقوا" و "نیت خیر"  افراد را شرط لازم و کافى براى هر پست و مقامى در نظام سیاسى ـ ادارى ـ اجرایى کشور مى دانست.

به نظر من اگر کسانى باید در هراس و مخالفت با شرکت این افراد در این گونه گفت و گوها باشند، آن بخش حاکمیتٍ اقتدارطلب و فاسد کنونى است، و نه اساتید و دانشجویان ایرانى. آن هایى که از هرگونه تلاش براى شستشوى مغزى این افراد و تبدیل آن ها به ابزارهاى استمرار خودکامگى خودشان استفاده کرده و مشوق بسته نگه داشتن دیدگاه های این افراد هستند.

 همانطور که ذکر شد نمى توان و نمى بایست همه را به یک چوب راند. از خود راندن جملگی آن ها نه تنها براى ما منفعتى ندارد، بلکه به زیان ماست.  هر روز شکاف بین ما و آن ها را زیادتر کرده و آن ها را منزوی تر مى کند و البته که این گونه کار ما به سامان نخواهد رسید.  از کجا معلوم که نتوان گفتگویى با این افراد ترتیب داد؟ مگر این که از پیش فرض گرفته باشیم که نمایندگان جمهورى اسلامى همگى پنبه در گوش در این سمپوزیم شرکت خواهند کرد. و الا غیر ممکن است که فردى یا گروهى در این گونه نشست ها شرکت کند و تاثیرى هر چند اندک، نپذیرد.


 


این که خودمان را بر حق بدانیم و دائماً به دنبال تایید خود و سرزنش و تکفیر همه ى بخش هاى نظام باشیم  ممکن است به طور لحظه اى "دل ما را خنک کند"  اما در بلند مدت، جناح هاى مختلف حاکم را نیز، منسجم تر مى کند. واقع گرایانه که بنگریم جذب کردن بخشهایى از نظام که در بردارنده ى نیروهاى سالم و مردمى اند، از بایسته هاست. تحول در گرو ریزش در درون نیروها و دولتمردان نظام  و پیوستن به جنبش مردمى است.

هر یک از ما بخشى از حقیقت را در اختیار داریم و حقیقت همگانى نزد همگان است نه من (و گروه های تایید کننده افکار من). تنوع افکار و آرا و خواسته ها نه تنها یکى از خصوصیات جنبش مدنى حاضر ایران است که مى بایستى آنچه باشد که آگاهانه پیگیرى شود. ترس و انزجار با گفتگو سر سازگارى ندارد. گفتگوها و نشست ها با حضور نیروها و بخش هاى متفاوت جامعه امید و همدلى را زنده نگه داشته و مى توان به همکارى و دوستی آینده بهتر دل بست. تجربه ى جامعه ى ما حاوى درس ها و عبرت هاست که مى بایستى به آن ها رجوع کنیم. خشونت فعلى نظام برگرفته از خشونت فکرى و رفتارى ماست و این شکل برخورد قهرى و حذفى حریف نمونه اى از این خشونت فکری ست. استبدادى که حاکم است استبدادى بومى است و از خارج بر ما اعمال نشده است. حال که دانسته ایم و براى محصور و ممنوع کردن این خشونتٍ استبداد تلاش مى کنیم سلاح ما آگاهى بخشیدن و آگاهى جستن به همراه مهر و عطوفتى است که برخاسته از نیازى درونى براى دفع خشونت است. این آگاهى با گفتگو و تعامل و محکوم کردن هرگونه خشونت فیزیکى و فکرى حاصل مى شود. بخششى که شامل گروهى خاص و شرایطى خاص شود بخشش نیست. مهر و عطوفتى که خودى و غیر خودى کند هنوز بالغ نشده است. ایران از آن تمام ایرانیان است و کارداران سفارت هم ایرانى هستند و هم از ما. آنها را اگر به خود نمى خوانیم از خود نرانیم.

                                                                                                                                                                              تورنتو، نوامبر ٢٠١٠

saman.keshavarz@yahoo.com