“جل المخلوق! همه چی شنیده بودیم جز تقلب در آئین گشایش یک المپیک بین المللی پر طمطراق (ببخش منو که این واژه قلنبه رو به کار بردم. پندارم منظورمو بهتر می رسونه). شما شنیده بودی؟ ما که نشنیده بودیم. عجب روزگاری شده!”
شماره ۱۱۹۲ ـ ۲۸ آگوست ۲۰۰۸
راستی که عجب روزگاری شده!
“جل المخلوق! همه چی شنیده بودیم جز تقلب در آئین گشایش یک المپیک بین المللی پر طمطراق (ببخش منو که این واژه قلنبه رو به کار بردم. پندارم منظورمو بهتر می رسونه). شما شنیده بودی؟ ما که نشنیده بودیم. عجب روزگاری شده!”
این سخنان افتتاحیه آقای نکته پرداز بود درباره افتتاحیه المپیک در دیدار اخیرمان، که با چشمان و چهره ای حاکی از تعجب فراوان، بر زبان می آورد.
فدوی اگرچه از موضوع خبر داشت، ولی برای آنکه هیجان آقای نکته پرداز فروکش نکند و حیرتش از دور نیفتد به روی خود نیاوردم. فقط گفتم: “خب دیگه آقای نکته پرداز، در دنیایی که از خودِ آدمیزاد گرفته تا سگ و حیوان و تخم مرغ های زبان بسته، تقلبی اش تولید میشه، چرا از تقلب در گشایش المپیک تعجب می کنید؟ این هم کار مخلوق دوپاست دیگر(ببخشید توهین نشه، منظورم کانگورو نیست). یادش گرامی اون بابایی که گفت: از این دم بریده هر چی بگی برمیاد.”
“آخه این یکی سابقه نداشته . . .”
“همه چی اول بار که اتفاق می افته، بی سابقه ست ـ شاید هم سابقه داشته و ما خبر نشدیم. حالا بفرمایید جریان چیه؟”
“تو چطور خبر نداری، بوش دنیا رو ورداشته!”
“اگه منظورتون آقای بوش رئیس جمهوره که نگران نباشید، دنیا رو ورداشته بود ولی خوشبختانه اندک اندک با رسوایی از روی اجبار، داره زمین می ذاره. . .”
“نه بابا، تو هم انگار پرتی از مرحله . . . منظورم بوی تقلب در آیین گشایش المپیک چینی هاست. موضوع اینه که برگزارکننده های مراسم، و طبیعتا خود دولت چین، مرتکب چند تقلب شده اند.”
“آقا، چین گنده ست و زورمند و هر کاری آدم گردن کلفت بکنه حق داره، چون زور داره، گله حرف اون مرحوم یادتون رفته که گفت، حرف حساب از دهنه لوله توپ در میاد؟ بگذریم، اصل مطلبو بفرمایید.”
“عرضم به حضور انورتون؛ اولیش این که دختر ملوس و زیبایی که با پیراهن سرخ و کفش سفید و آراسته، سرود “غزلی برای سرزمین مادری ام” رو می خوند، اون هم با صدایی لطیف و دلپذیر که قلب صدها هزار شنونده رو در سراسر جهان تسخیر کرد، با صدای یه دختر دیگه آواز می خوند. به عبارت دیگه، او جلو دیدگان حیرتزده میلیونها بیننده تلویزیونی و غیرتلویزیونی و شنونده رادیویی فقط به اصطلاح، لب می زد، و صدای دختر خردسال دیگه ای پخش می شد.”
“خب، منظور . . . مگه لب زدن عیبی داره؟ شما که می دونید تو فیلم و نمایش خیلی ها این کارو می کنند و ایرادی هم وارد نیست . . .”
آقای نکته پرداز با بی حوصلگی از خنگ نمایی من جواب داد:
“تو چرا تازگی ها دوزاریت دیر می افته؟ نکته همین جاست جان من! دختر هفت و نیم ساله ای که از بین هزاران نفر به دلیل صدای فوق العاده اش برای خواندن ترانه برگزیده بودند، مورد پسند نماینده پولیت بورو (هیئت رئیسه حزب حاکم) که نظارت بر مراسم را به عهده داشته، واقع نمیشه . . . می دونی چرا؟ چون به نظر ایشون، صاحب صدا خوشگل نبوده . . . گفته این دختر صداش خیلی خوبه ولی زیبا و تو دل برو نیست، و بهتره، لابد برای حفظ منافع ملی چین، یه دختر زیبای دیگه رو بیارین جلو چشم ها لب بزنه ولی صدای دلپذیر اون یکی پخش بشه ـ از توی استودیو . . .”
“درسته من شنیدم که صدا به قدری دل انگیز بوده و بر دل های شنونده ها چنان اثری گذاشته که دختره یکشبه تبدیل شده به … چی می گن؟ . . . بله، سوپراستار ـ ببخشید، ابَرستاره!”
آقای نکته پرداز به تایید سر تکان داد و دنباله حرفش را گرفت: “یکی نیست، به این آقایون بگه چرا جلو چشم میلیونها آدم تقلب می کنید؟ مگه اگه دختر خوش صدا خودش جلو مردم ظاهر می شد و برنامه رو اجرا می کرد، به پرستیژ دولت چین برمی خورد؟ آخه، خوشگلی مهمتره یا هنر؟ تازه من عکس این دختر رو هم دیدم؛ زشت که نبود، هیچ، خیلی هم مامانی و نازنین بود.”
“چی دارم بگم، جز این که باید از هنر شرم بدارند و فدای سیاستش نکنند. جدا از این، مثل اینکه خبرای دیگه ای هم بوده که این خبرنگارهای کنجکاو و فضول (ما) یکی یکی اونا رو، رو کردند . . .”
“بله، می دونم، همه رو می دونم. یکی دیگه ش این بوده که مقداری از آتش بازی های خیره کننده و شکوهمند افتتاحیه، تقلبی بوده؛ یعنی آتش بازی زنده نبوده و توسط متخصصان کامپیوتر بازی در استودیوها تصویرپردازی شده و از طریق شبکه های تلویزیونی، به عنوان برنامه زنده به خورد چشم های مشتاق بینندگان تلویزیون ها در سراسر جهان داده شده؛ زنده نبوده، ساختگی بوده!”
“بابا دست خوش!”
“چی چی رو دستخوش . . . این یه تقلبه، یه دروغ بزرگه.”
از آن همه جدی برخورد کردن آقای نکته پرداز خنده ام گرفت ولی جلو خودمو گرفتم.
“منظورم دست خوش به کامپیوتره.”
“می خواستن به مردم دنیا بگن ما بهترین آتش بازی رو داریم ولی مردم دنیا فهمیدن که کشور مخترع آتش بازی حالا به آتش بازی کامپیوتری رو آورده. میگن آماده کردن آتش بازی کامپیوتری یک سال طول کشیده.”
“که اینطور! پس اون که ما در تلویزیون دیدیم، مقداریش واقعی نبوده و لابلای تکه های زنده و واقعی جا زده اند، حالا تق اش درآمده . . .”
آقای نکته پرداز نیم خیز شد، صورتش را آورد نزدیک صورت من و خیلی جدی گفت:
“حالا فهمیدی دوست باستانی، که خودش اینجا نیست ولی یادش هست، چرا تکیه کلامش شده بود: “جل المخلوق؟ برای اینکه پروردگار عالم هم از عجایب و غرایب کارهای این مخلوق دو پا حیرت می کنه!”
به زحمت جلو خنده ام را گرفتم و گفتم:
“آقا، اگه این جوری به قضیه نگاه کنیم، مخلوق دو پا هم با همه ریزه کاریهایش، کار خودشه. شما هم بهتره همه حیرتتون رو اینجا مصرف نکنید چون که بازم هست . . .”
با تعجب، پرسید:
“دیگه چی؟”
“عرضم به حضورتون، از مدتها پیش با بوق و کرنا سازمان برگزارکننده اعلام کرده بود که تمام بلیت های بازی ها پیش فروش شده، یعنی ۶۸۰۰۰۰۰ عدد. در حالی که همون هفته اول بازیها در کمیته بین المللی المپیک از کمیته المپیک چین گله کرده که بیشتر صندلی های استادیوم های بازیها خالی مونده و بهتره اجازه بدهند مردم داخل استادیوم ها بشن، حالا چرا همه بلیت ها رو نفروختند و مردم هم پشت در استادیوم ها موندند شاید از جمعیت انبوه و احتمال تظاهرات بیم داشته اند، یعنی به دلایل امنیتی! . . . باز هم بگم؟”
“دیگه چی؟”
“جونم براتون بگه؛ معلوم شده که بیشتر از ۱۵۰۰۰ نفری که اجرای نمایش های روز گشایش را به عهده داشته اند از افراد ارتش و شبه نظامی بودند. در حالی که قبلا اعلام کرده بودند که همه از داوطلبان مردمی هستند … مطمئن نیستم ولی شاید باز هم به دلایل امنیتی و بیم از خیلی چیزها. اگر از اول می گفتن آنها افراد ارتش هستند، سنگین تر بودند. . . گویا دو نفر جیمناست را هم که سنشان زیر ۱۶ بوده، بالای ۱۶ جا زده اند به دلیل آنکه شانس قهرمانی زیر ۱۶ ساله ها زیاد بوده، ولی قانون المپیک اجازه نمی دهد زیر ۱۶ ساله ها وارد مسابقه شوند.”
“راستی که عجب روزگاری شده!”
ایمیل نویسنده:
Kzayyani@yahoo.ca