شماره ۱۱۹۲ ـ ۲۸ آگوست ۲۰۰۸
انتخابات میان دوره ای برای سه حوزه انتخاباتی گلف (انتاریو)، وست مانت ویله ماری ( کبک) و سنت لامبرت (مونترال) در ۸ سپتامبر و حوزه دان ولی غربی در ۲۲ سپتامبر از سوی استفان هارپر اعلام شد.
در سه حوزه حزب لیبرال و در حوزه سنت لامبرت حزب کبک در پارلمان فدرال نماینده داشت. حوزه دان ولی غربی که از سال ۱۹۹۳ توسط جان گادفری وزیر کابینه نمایندگی می شد، با اعلام بازنشستگی او در نوامبر ۲۰۰۷ خالی می شد، گرچه او تا روز اول آگوست هم به عنوان نماینده باقی مانده بود تا برای جلوگیری از هزینه انتخابات در این حوزه به لیبرال ها کمک کند.
در ۶ اگوست ۲۰۰۸ اداره انتخابات کانادا به رهبر حزب لیبرال ـ استفان دیان و دیگر نامزدهای انتخاباتی لیبرال تا آخر سال ۲۰۰۸ فرصت داد که مبلغ ۱.۷ میلیون دلار بدهی های مربوط به هزینه های انتخاباتی خود را پرداخت کنند و در حقیقت به آنها مهلت بیشتری برای بازپرداخت داد. دیان مبلغ ۲۵۰ هزار دلار به افراد و بانک بدهکار است.
طبق قانونی که محافظه کاران از مجلس گذرانیدند انتخابات برای پنج سال و در سال ۲۰۰۹ برگزار می شود، مگر اینکه دولت بر اساس رای عدم اعتماد سقوط کند.
استفان دیان همچنان در وحدت داخلی حزب مشکل دارد. برنده شدن باب ری از حوزه تورنتو مرکزی که باعث پیروزی دیان در مقابل رقیب اصلی و نامزد عمده حزب”مایکل ایگناتیف” شد به دیان کمک کرده و حضور وی کمک زیادی به حزب در اتاوا کرده است، ولی پررنگ شدن باب ری به معنی کم رنگ شدن مایکل ایگناتیف که معاون حزب و رهبر اصلی در پارلمان بود، شد.
هارپر که به خوبی به ضعف لیبرال ها و دیان آگاه است می داند که دیان و لیبرال ها امکان و شهامت وارد شدن به انتخابات را ندارند، زیرا در صورت باخت دیان، حزب باید دوباره هزینه های زیاد انتخابات رهبر جدید را تقبل کند و بدهی های قبلی دست حزب را بسته است.
به عنوان نمونه در حالی که سربازان کانادائی قرار بود که در سال ۲۰۰۹ از افغانستان خارج شوند ولی بدلیل ضعف لیبرالها و فشار هارپر مجبور شدند که ماموریت نیروها را تا سال۱۱ ۲۰ تمدید کنند، زیرا عدم تصویب این طرح و نیز رای عدم اعتماد به بودجه که در آن محافظه کاران تغییرات در لایحه مهاجرت را به عنوان یک مجموعه گنجانده بودند، به معنی رای عدم انتخاب و برگزاری انتخابات جدید بود .
در نظرخواهی ها دو حزب لیبرال و محافظه کار برابر هستند و هارپر برنامه وسیعی را برای جلب آرای مهاجرین انتاریو که کلید اصلی برنده شدن هر حزبی ست، در پیش گرفته است.
اعلام کمک ۸/۷ میلیارد دلاری برای نوسازی تاسیسات زیربنائی انتاریو در ۲۵ جولای و کمک ۵/۱ میلیارد دلاری برای بهبود حمل و نقل شهری و ۹۶۰ میلیون دلار برای بهبود حمل و نقل تورنتو در مارچ ۲۰۰۷ از جمله برنامه های انتخاباتی برای جذب آرای انتاریو برای محافظه کاران است.
لیبرال ها و محافظه کاران و منافع جامعه ایرانی کانادائی
قبل از هر چیز لازم به توضیح است که اگر وضع اقتصادی آمریکا خوب باشد منافع آن و اثرات آن در اقتصاد کانادا و زندگی مردم کانادا تاثیر مستقیم دارد و بالعکس هم صادق است. البته چند ماهی طول می کشد تا اثرات منفی و یا مثبت اقتصاد آمریکا که بزرگترین وارد کننده از کاناداست مشخص شود. بنابر این از نظر اقتصادی چندان تفاوت جدی بین دو حزب نیست.
تفاوت عمده بین لیبرال ها و محافظه کاران از نظر سیاسی ست که شاید بشود آن را مانند تفاوت دمکرات ها و جمهوری خواهان آمریکا دانست. این سیاست با رهبری حزب لیبرال و وابستگی سیاسی به آمریکا، شدت و ضعف پیدا می کند. حزب محافظه کار عموما در راستای سیاست های آمریکا حرکت می کند. برایان مالرونی و هارپر دو نمونه ی روشن محافظه کار و ژان کریتین و پل مارتین و پیر ترودو نمونه های لیبرال با گرایشهای مختلف در حزب لیبرال هستند.
محافظه کاران اخیرا سعی کرده اند که به اقلیتها برسند بر عکس لیبرال ها که با مهارت تمام به اقلیتها رسیده اند ولی در عمل هیچ کدام حاضر نیستند که اقلیتها را در سیاست های تصمیم گیری کلان مشارکت واقعی بدهند. مشارکت اقلیتها بر اساس فشارهای اقتصادی و سیاسی آنها بر روی احزاب به وجود آمده است.
بد نیست در مورد حزب نیو دمکرات (ان. دی .پی) هم اشاره کنم که پایگاه آن بیشتر سفیدهای متوسط درآمد است. حتی کارگرانی هم که متحد این حزب بودند مانند اتوموبیل سازی ـ که البته سال گذشته از حزب انشعاب کردند ـ نیز به این گروه بندی اجتماعی وابسته هستند نیودموکراتها اصولا فرصت طلبانه شعار مخالفت را سر می دهند، زیرا بنا به تجربه ی تاریخی می دانند که امکان به دست گرفتن قدرت در سطح فدرال را ندارند.
در این موارد بایستی جداگانه با ذکر دلایل نوشت که فعلا از آن صرف نظر کرده و به نقش جامعه ایرانی و دیده شدن آنها در صحنه سیاسی می پردازم .
در حوزه دولت های استانی (بریتیش کلمبیا و انتاریو) وزرای هندی و چینی تبار داریم، ولی در سطح کشوری در کابینه پل مارتین لیبرال یک وزیر هندی تبار که از ان دی پی به لیبرال پیوسته بود، حضور داشت. این در حالی است که نیمی از ساکنان کانادا و نیمی از تورنتو را مهاجران مخصوصا آسیائی ها تشکیل می دهند.
البته وزرای اروپائی غربی تبار زیاد هستند.
ایرانیها و حزب لیبرال
بنابر شنیده ها ایرانیان بزرگترین کمک کنندگان حزب لیبرال هستند، ولی در ازای این کمک ها پاسخ شایسته عمومی نگرفته اند. در یک مورد من اطلاعاتی را با یکی از ایرانی های فعال که ارتباط و نفوذ زیادی هم در حزب لیبرال دارد در میان گذاشتم ولی او گفت متاسفانه رهبران حزب لیبرال حرف های ما و تجارب ما را جدی نمی گیرند. او که نمایندگی یک جریان ایرانیان لیبرال را دارد به خوبی به این آگاه است که رشد و اعتبار جامعه ایرانی به اعتبار همه می افزاید و در این راستا از هزینه کردن مالی برای این اعتبار کوتاهی نمی کند. در حالی که عده ای فرصت طلب هم بوده اند که در عدم حضور تمامی جامعه ایرانی خود را به عنوان نماینده ایرانیان به نمایندگان احزاب سیاسی جا زده و از این راه برای خود اعتبار ساخته بودند. نمونه آن هم دریافت کمک از دولت استانی برای ساختن کامیونیتی بود ولی بعد از گذشت دو سال همچنان به کسی پاسخگو نمی باشند. آنها حتی از این کمک دولتی هم استفاده نکرده اند و حاضر هم نیستند که اقلا مانند جناح دیگر ایرانیان لیبرال از سرمایه خود هزینه کنند و هم خود اعتبار بیشتر و منافع بهتری پیدا کنند و هم جامعه ایرانی امکان و اعتبار بیشتری به دست بیاورد.
یک جریان سوم لیبرالی هم هست که به تازگی تشکیلاتی را علنی و سازماندهی کرده اند. تعدادی از این جریان، سال گذشته در نامه ای به برخی از نمایندگان مجلس ( سوزان کدیس نماینده مجلس از تورن هیل) به گفته شاهد قید کرده بودند که در مورد مسائل سیاسی ایرانی ها، آنها نماینده ایرانیها هستند. این در حالی بود که این تشکیلات در حال نوشتن اساسنامه ی خود بود و هنوز رسمیت پیدا نکرده بود.
اینها که ادعا دارند قرار است برای ایرانیها کار کنند زمانی که دانشجویان ایرانی را در دانشگاه تورنتو دستگیر می کنند، کاری نمی کنند. کسی که از این دانشجویان دفاع نکند آیا توان و شهامت دفاع از منافع جامعه ایرانی را دارد؟ زمان ثابت خواهد کرد که عکس گرفتن با نمایندگان و کار پیدا کردن در بخش دولتی دکانی شده است یا نه.
در دوران انتخابات گذشته، ایرانیان به طور منفرد به احزاب مختلف و بویژه لیبرال ها رای داده اند ولی در ازای این رای دادن ها چیزی که به درد خور باشد نگرفته اند. اینکه نوروز به عنوان روز رسمی شناخته شد کار خوبی است ولی دردی از مشکلات سیاسی و اقتصادی و تبعیض های شدید علیه نیروهای متخصص که در ایران با تبلیغات غیر واقعی کانادا به عنوان مهاجر وارد کانادا شده و سالها بایستی برای تایید مدارک خود تلاش کنند، نیست.
موج جدید مهاجران ایرانی سیاسی نیستند که برای پناهندگی و اقامت مدیون کانادا باشند. آنها تحصیلات و دانش خود را به کانادا به قیمت بسیار نازلی عرضه می کنند در حالی که کشورهای صنعتی دیگری هم هستند که می توانند شرایط بهتری را برای آنان فراهم کنند.
در کانادا رای به کسی داده نمی شود مگر اینکه رای دهنده به روشنی منافع خود و یا گروه خود را در آن ببیند و بسته به طرز تفکر سیاسی و اجتماعی و اقتصادی به حزبی رای می دهد. ما بسیار شنیده ایم که ایرانیها به دلیل اینکه دوستی آنها را معرفی می کند و یا به دم خانه ما می آیند و با ما دو کلام فارسی هم صحبت می کنند در رودربایستی مانده و به آنها رای می دهیم.
در انتخابات بعدی که به نظر می آید سراسری باشد( زیرا خبرهایی از انحلال پارلمان به گوش می رسد) جامعه ما بایستی به نماینده ای رای بدهد که قول بدهد در مجلس خواهد ایستاد و از بدرفتاری سفارت کانادا در تهران و تبعیض و رد کردن های فله ای به بهانه های قانونی در صحن پارلمان سخن بگوید.
این حداقل خواسته ای است که می شود داشت و کمتر سیاستمداری است که به این خواسته تن ندهد. در دنیای سیاست اگر رای بدون شرط دادید دیگر نمی توانید ادعائی داشته باشید.
یک بار بر اساس منافع دسته جمعی جامعه ایرانی رای بدهیم آنوقت همه سیاستمداران و دولتمردان ما را جدی می گیرند.
تلافی جویی سفارت کانادا در تهران
به گفته مسئول جشنواره تیرگان تعداد زیادی از هنرمندان ایرانی دعوت شده از طرف سفارت کانادا رد شدند. خسرو سینائی به دلیل بی احترامی لقای آمدن به کانادا را به عطایش بخشید.
به گفته مدیر کنفرانس ایران شناسی به ۹۰% اساتید و صاحب نظران که برای این کنفرانس مقاله فرستاده و پذیرفته شده بودند ویزا داده نشد.
ادعای سفارت کانادا این است که آنها ممکن است کانادا را ترک نکنند.
به راستی اگر هنرمندی به کانادا بیاید، آیا می تواند انحصار هنری را که در دست گروه بخصوصی است بشکند؟ مگر سعید راد و بهروز وثوقی توانستند کاری در این زمینه پیدا کنند که دل بقیه هنرمندان از حسرت بازی نکردن در هالیوود بلرزد .
مگر غیر از این است که بسیاری از استادانی که به کانادا آمده اند و اگر توانسته اند کاری در بخش دانشگاهی پیدا کنند حقوقشان به مراتب کمتر از استادان رنگ نژاد برتر بوده است که حالا افسوس سفر به کانادا و اقامت در آن را داشته باشند.
همانگونه که حق کانادا می دانیم که مقرارت روادید برای شهروندان خارجی را وضع کند، ولی آنها نمی توانند به هموطنان ما بی احترامی کنند و آنها را ساعتها در صف های طولانی نگه دارند در حالی که به راحتی می توانند تدبیری برای از بین رفتن این صف های طولانی بیندیشند.
در این رابطه من با برایان ویلفرت نماینده لیبرال از ریچموندهیل گفتگو کردم. او گفت که در این مورد شنیده است و دفتر وی برای این افراد نامه هایی فرستاده است، ولی از سوی دیگر گفت که او در تهران نیست و واقعا شرایط را نمی داند.
از دیوید امرسون وزیر امور خارجه جدید از طریق ای میل سئوال کردم وی نیز همزمان با ارسال سئوال من به وزیر مهاجرت، همان حرفهای تکراری وزارت امور خارجه را تکرار کرد که در کانادا وزارتخانه مهاجرت مسئول ویزاهاست و الی آخر. یعنی هر وزیری پاسخ را به دیگری حواله می کند. و این داستان ادامه دارد. البته افراد دیگری هم به صورت انفرادی نامه نوشته و امضا جمع کرده اند ولی به جائی نمیرسد، زیرا سیاستمداران در این مورد ساکت هستند و دلیلی هم برای دخالت نمی بینند.
زمانی که دولت بوش در صدد باز کردن دفتر منافع در تهران برای تسهیلات صدور ویزا برای ایرانیان است، هارپر کاسه داغتر از آش شده و از آنجا که در مقابل دولت جمهوری اسلامی کم آورده است، دست به اقدامات تلافی جویانه علیه شهروندان عادی ایرانی که هنرمند و یا استاد و یا مادر و خواهر و همسر دانشجوئی است زده است که عملی غیر اخلاقی و نقض قوانین حقوق بشر و اصول کانادا است.