گرچه سینمای ایران را بعد از پیروزی های جهانی اش باید احیاء شده تلقی کرد، اما خوشبختانه در چند سال اخیر توانسته موجی درون موجی که جوایز متعددی را در جشنواره ها درو می کند پدید بیاورد که اگرنه در مرکز ثقل این تحول پیش می رود ولی در حاشیه هم نیست. هرچند این نوع سینما هنوز در ایران و برای تماشاگر عادی ثقیل است، اما وجود دارد و به حیات خود ادامه می دهد.
یکی از این فیلم ها، “پرویز” ساخته ی دوم “مجید برزگر” است که داستان مرد پنجاه ساله ای است که هنوز در خانه ی پدرش زندگی می کند. گرچه هر دو در خانه تنها زندگی می کنند، اما پدر “پرویز” روزی تصمیم می گیرد بعد از سال ها همسری اختیار کند و به خاطر همین جای مجزایی برای “پرویز” می گیرد تا با آمدن همسر جدید از خانه بیرون برود و یا به قول”پرویز” او را از خانه اخراج می کند. این عمل یک سلسله حوادث گوناگون را ناشی می شود به طوری که نقاب از چهره ی ساده ی مردی که پنجاه سال هنوز پدرش مخارج او را می دهد، بردارد. مردی که اکثرا تصور می کردند کاری از او ساخته نیست و تنبلی اش که از چهره ی فربه و سنگین او مشخص است، ناگهان به دیو پلیدی مبدل می شود که قادر است به هر عملی به منظور انتقام جویی دست بزند.
“لوون هفتوان” کاراکتر “پرویز” را چنان خلق می کند که در ابتدا به خاطر چهره ی مظلوم و ظلمی که به خاطر بیرون انداختن او از خانه می شود حس ترحم را در تماشاچی برمی انگیزد، اما بعد که داستان به جلو می رود، این حس ترحم تبدیل به خشم و انگیزه ای می شود که منتظر اقدام بعدی او برای یک عمل خلاف دیگر بماند.
اوج فیلم، صحنه ی نهایی فیلم است که او وقتی بعد از خلاف کاری های بسیار، پیروزمندانه به خانه ی پدری بازمی گردد، اینکه که قدرت را در دست دارد و از هیچ عملی هم روی گردان نیست، چرا که چیزی را از دست نخواهد داد، روی صندلی ای می نشیند که سال ها متعلق به پدرش بوده و روی همین صندلی سال ها پدرش او را مورد تحقیر و شماتت قرار می داده است. اینجا حتی اوست که پدرش را مورد مؤاخذه قرار می دهد و او را مجبور می کند به جای او، سر همان میزی که سال ها مورد انتقاد قرار می گرفت، بنشیند.
تاکنون در سینمای ایران چنین شخصیتی وجود نداشت و این کاراکتر منفی که تمامی فیلم را به خود اختصاص می دهد، چنان قوی است که با روح و روان تماشاچی هم بازی می کند و او را دایم در یک حالت نگرانی که قربانی بعدی کیست در سراسر فیلم معلق نگه می دارد.
بازی لوون هفتوان در نقش “پرویز” یکی از بازی های ارزنده و به یادماندنی سینمای ایران است. او نقش محوله را مثل شخصیت دوگانه ی “جکیل” و “هاید” که با یکدیگر در تضاد هستند به خوبی ایفا می کند و در تمامی فیلم تماشاچی را شیفته و منفور از این دو نقش با خود به پیش می برد.
فضای فیلم در اینجا تازه است و “برزگر” داستانش را از محیط های شناخته شده ی رایج به فضای جدیدی سوق می دهد که همین به زیبایی و بدعت داستان و فیلم می افزاید. همچنین، برزگر، در طول فیلم سعی نمی کند از نمای نزدیک برای پیش درآمد شناخت شخصیت “پرویز” استفاده کند، بلکه با نماهای باز می کوشد تا تماشاچی بتواند شخصا با شخصیت “پرویز” آشنا شود بی آن که بیش از اندازه به او نزدیک شود. این نگه داشتن فاصله در شناخت این شخصیت و رابطه اش با آدم های داستان مهم است و برزگر می کوشد هیچگونه پلی میان تماشاچی و شخصیت دوگانه “پرویز” ایجاد نکند جز آن چه که روی پرده می بیند.
“پرویز” گرچه خصوصیات روانی فیلم های “هیچکاک” را دارد، اما با پیچ و قوس های داستانی، بدعت تازه ای را در سینمای ایران می گشاید که پیشتر نه مرسوم بود و نه فیلمسازی به سوی آن رفته بود.