شماره ۱۲۱۱
موجودات پیچیده ای هستیم ما آدمها. عدد چهاررقمی را در پنج رقمی ضرب می کنیم و جوابش را با هر بدبختی که شده به دست می آوریم، اما در فهم مسائل ساده زندگی، چهارچنگولی می مانیم
خود من از بچگی شنیده بودم که جواب های، هوی است، اما معنی اش را نمی دانستم. وقتی حماس یک موشک انداخت توی بیابانهای اسرائیل و اسرائیل با بمب جواب حماس را داد و ۱۵۰ نفر را کشت، فهمیدم موشکی که حماس انداخته “های” معنی می داده و بمبی که اسرائیل پرتاب کرده “هوی”!
همچنین سالها شنیده بودم که اسرائیل یک دموکراسی واقعی است، اما حالی ام نشده بود که دموکراسی واقعی یعنی چی؟
دیشب بالاخره زنگ زدم به نخست وزیر اسرائیل! طفلک خواب آلود گوشی را برداشت و گفت بعله. گفتم قربان برای من دو تا سئوال پیش آمده. گفت نصف شبی؟ گفتم نه از دیروز تا حالا، ولی از هرکس می پرسم، میگه از خود اهوت المرت بپرس.
با بی حوصلگی گفت خب بپرس. گفتم قربان مگر نمی گن که جواب های هوی است؟ گفت چرا. گفتم مگه نمی گین که اسرائیل یک دموکراسی واقعی است؟ گفت هست، چه جور هم هست. گفتم مگر درکشورهای دموکراسی آدم ها با هم برابر نیستند؟ گفت چرا. گفتم پس چرا در مقابل چهار تا از همشهریان خودتان، چهارصد و پنجاه تا فلسطینی را کشته اید؟
احساس کردم خواب از سرش پرید و از صدای جرق و جورقی که آمد، فهمیدم پاشد نشست روی تختش. گفت آقا جان هر کشوری یک سیستمی داره و هر آدمی یک اخلاقی. مگر خود تو نگفتی دو تا سئوال دارم؟ گفتم چرا. گفت پس وقتی می گوئی دو تا سئوال دارم اما چهار تا سئوال می کنی، معنی اش این است که در حرف و عمل یکسان نیستی.
شمردم دیدم بیچاره راست میگه، ناخودآگاه چهار تا سئوال کرده ام. گفتم حق با شماست، توی صورتحسابم چهار تا بنویسین، هرچی هم هزینه اش بشه می پردازم!
با لبخند جواب داد نمی خواد ولخرجی کنی ولی می بینی که آدمیزاد حرفش با عملش فرق می کند و قبول می کنی که ما هم آدمیم؟!
آقای المرت سپس خمیازه ای کشید و گفت: حضرت آقا، در کشور ما چنان دموکراسی ای حاکم است که نه تنها آدمها با هم برابرند، بلکه اعداد نیز با هم برابرند! در اینجا عدد چهار، با چهارصد و پنجاه فرقی ندارد. و چون به قول خودتان جواب های هوی است، جواب چهار، می تواند چهارصد و پنجاه باشد! حتی می تواند چهارهزار و پانصد باشد، کم و زیادش بستگی دارد به کَرَم مان!
نخست وزیر اسرائیل که خواب از سرش پریده بود سپس سیستم محاسبه خودشان را برای من توصیف کرد و گفت حسابداری ما حسابداری خاصی است، ما عدد صفر را داخل آدم حساب نمی کنیم، اما بقیه اعداد را مثل افراد بشر، یکسان به حساب می آوریم! اینجا یک با شیش و هفت با چهارده فرقی نمی کند. اینجوری اعصاب آدم راحت تر است و لطفش در این است که اگر به طور مثال نخست وزیری ده میلیون دلار رشوه گرفت، صفرهایش را که قابل عرض و داخل آدم به حساب نمی آیند، به او می بخشیم و همان عدد یک، یعنی همان یک دلارش را پس می گیریم!
اینجوری هم نخست وزیری که رشوه گرفته است از دموکراسی لذت می برد هم اعداد با هم احساس همبستگی بیشتری می کنند چون می بینند که یک با ده میلیون فرقی ندارد و چهارصد وپنجاه جواب چهار است و باور می کنند که همه اعداد چه در برابر قانون و چه در برابر بی قانونی مساوی هستند!
رئیس جمهور فی البداهه!
من هروقت سارکوزی، بوش، مرکل، اوباما و سایر سردمداران جهان را می بینم خدا را شکر می کنم رئیس جمهوری نصیبمان کرده است که یک سروگردن از همه آنها بلندتر است. بدیهی است قد و قواره ظاهری ایشان منظورم نیست. عقل و درایت و مهارت های شخصی رئیس جمهورمان را می گویم.
هر رئیس جمهوری را که می بینی برای آنکه یک آمار جزئی به مردم بدهد و مثلا میزان ذخیره ارزی یا بودجه کشور را اعلام کند یا حتی بخواهد بگوید تعداد معتادان کشور چقدر افزایش یافته یا چه میزان کمتر شده، به ده تا حسابدار و مشاور اقتصادی نیازمند است.
ده جورکامپیوتر و صد جور ماشین حساب لازم دارد، ولی ما رئیس جمهوری داریم که یک عالمه عدد و رقم توی ذهنش حاضر و آماده دارد و هرکدام را هرچقدرکه دلش خواست بالا و پائین می برد. ذخیره ارزی و بودجه را مثل آب خوردن کم و زیاد می کند، آمارهائی می دهد که همه چهارچنگولی توی آن می مانند و حرفهائی می زند که هر کلمه اش قیمت هر بشکه نفت را ده دلار پائین می برد!
او مبتکر و استاد رشته آمار فی البداهه است. آمار فی البداهه به آماری می گویند که فکر و اندیشه و مطالعه و بررسی پشتش نباشد. آماری که هیچ درصد توش هست و ۷۶۴ درصد هم توش پیدا میشه!
زمان های قدیم هر پادشاهی یک ملک الشعرای بدیهه سرا و حاضر جواب در دربارش داشت که به هر مناسبتی شعری سرهم می کرد و صله و انعامی می گرفت. حالا رئیس جمهوری داریم که خودش بدیهه سراست و در بدیهه سرائی بخصوص در آمار فی البداهه، چهل تا ملک الشعرا را می گذارد توی جیبش!
یک خبر بودار…
به گزارش سایت تابناک، یک نماینده مجلس که قصد پرواز از اصفهان به تهران را داشته است، وقتی به محل سوارشدن می رسد، می بیند که هواپیما درهایش را بسته و قصد پرواز دارد.
به گزارش نماینده تابناک این نماینده خود را به جلوی هواپیما می رساند و می گوید تا مرا سوار نکنید، اجازه پرواز به هواپیما نخواهم داد.
گرچه آقای نماینده که باعث دو ساعت تاخیر هواپیما شده توضیحات دیگری داده است که باید خواند، اما در خبر آمده که نماینده مورد بحث در توالت فرودگاه گرفتار بوده و دیر به هواپیما رسیده است.
اگر یادتان باشد یکی دو هفته پیش برایتان یکی از سخنان جالب مائو را نقل کردم که اینجا مصداق پیدا کرده است. مائوتسه تونگ گفته است کسی که یبوست دارد حق ندارد توالت را اشغال کند. ملاحظه می فرمائید که پربیراه نگفته است!
همه جا ذکر خیر دولت است!
من معمولا همه جور ایمیلی را برای دوستان داخل ایران نمی فرستم. ملاحظه می کنم و می گویم نکند خدای ناکرده عکس ها و فیلم های بزن بزن و بگیر و ببندی که تلویزیون های خارج نشان می دهند، درست باشد و کاردست دوستانم بدهم.
اما ایمیل هائی که همین دوستان از داخل برای من می فرستند خیلی تند و تیزتر از آن چیزهای آبکی است که من برای آنها می فرستم.
امروز یکی از دوستان بالاخره صدایش درآمد و برایم نوشت اخوی چرا اینقدر باملاحظه حرف می زنی؟ مگر دولت کانادا محدودیتی برایت فراهم کرده است؟! اینجا خدا را شکر آزادی کامل برقرار است و مردم صبح تا شب، بدون واهمه و در تاکسی و اتوبوس، راجع به دولت و بستگانش حرف هائی می زنند که ادب اجازه نقل آنها را نمی دهد!
دوستم نوشته است: البته همین مردم وقتی هم که انتخابات می شود/هرگونه انتخاباتی که باشد فرق نمی کند/ آزادانه! می روند و به نفع همان دولت که همه جا ذکرخیرش است، رای می دهند. نترس و هرچه دلت خواست بنویس و بفرست…
و چند نکته کوتاه
ـ در نظرسنجی که تلویزیون روسیه ظرف ۶ ماه از۵۰ میلیون نفر از اهالی روسیه انجام داد، استالین سومین شخصیت محبوب مردم این کشور شناخته شد.
می گویند در جهنم مارهائی هست که مردم از ترس آنها به اژدها پناه می برند؟!
ـ جناب کروبی، یکی از نامزد های ریاست جمهوری فرموده اند من از وضع مملکت اطلاع زیادی ندارم، چون آمارهائی که داده اند اکثراً غلط از آب درآمده است.
مشاوران ایشان گفته اند قربانت گردم اداره مملکت پررویی می خواهد نه اطلاعات، چرا آیه یأس می خوانید؟!
ـ عجب دردسری شده است این جایزه صلح نوبل برای ما مردم. جایزه اش را یکی دیگرگرفته است، گرفتاری اش مال ماست.
دفتر خانم شیرین عبادی را بسته اند و به منزلش حمله کرده اند، روزی صد دفعه تلویزیونهای خارجی و نهادهای مدافع حقوق بشر این خبر را مثل چماق می کوبند توی مغز مردم. مگر قرار است هرکس جایزه صلح نوبل را گرفت نگیرندش و دفترش را نبندند؟
شما که می گوئید افراد بشر باید در مقابل قانون یکسان باشند، چرا نمی گوئید که در مقابل بی قانونی هم باید برابر باشند؟!
ـ به محض درگیری میان اسرائیل و حماس، سران کشورهای مختلف با انواع و اقسام اعلامیه های رنگی به کمک مردم فلسطین شتافتند جوری که فلسطینی ها دیگر هیچ کمبودی احساس نمی کنند!
پاورقی جدید شهروند: عروسی آدم وحوا (۶)
حوا به خاطر ثروت آدم با او ازدواج کرد؟
در شماره های گذشته از اخراج آدم و حوا از بهشت آنهم در روز جهانی حقوق بشر سخن گفتیم، عکس های مستندی! از غار دو اتاق خوابه آنها را منتشر کردیم، از جاده سازی آدم و روزنامه نویسی حوا سخن گفتیم…و اینک دنباله ماجرا:
نحوه و محل آشنائی آدم و حوا نیز برخی از اندیشمندان جهان را خل کرده است. مهمترین سئوالی که ذهن این اندیشمندان را اشغال کرده این است که آیا این دو نفر توی بهشت باهم آشنا بوده اند و با هم به این دنیا پرتاب شده اند یا دادگاهشان زنانه و مردانه بوده و یکی یکی بابت تخلفشان محاکمه و به کره خاکی تبعید شده اند؟
آنچه تا به حال و در شماره های گذشته نوشته ایم براساس این فرضیه بوده است که آدم و حوا با هم از بهشت اخراج و به این دنیا آمده اند، اما هستند دانشمندانی که معتقدند این دو نفر تک تک به کره خاکی آمده اند و در اینجا همدیگر را دیده اند و عاشق هم شده اند.
برخی از محققان که می گویند اصولا عشقی درکار نبوده و این دو نفر از ناچاری با هم ازدواج کرده اند: لنگه کفش در بیابان …!
عده ای می پرسند آیا حوا به خاطر چشمداشت به ثروت آدم با او ازدواج کرده است؟ (همان الاغ مردنی که پیدا کرده بود و سوارش می شد؟!)
و عده ای دیگر سئوال می کنند آیا زناشوئی آنها، مثل بسیاری از ازدواجهای امروزی روی صلاح و مصلحت روزگار بوده است؟ دختر نوزده ساله را می دهند به یک پیرمرد ۸۰ ساله فقط برای اینکه از ایران بیرون بیاید و به اروپا یا آمریکا برود.
اگر آدم و حوا اینترنت داشتند قبول می کردیم که یکی شان در جنگل های آریزونا وارد این جهان شده است و یکی شان درکوه های میمند کرمان، از طریق چت کردن با هم آشنا شده اند و سواره و پیاده خود را به هم رسانده اند، ولی محققان در مورد اینکه دویست میلیون سال پیش کامپیوتر و لب تاپ وجود داشته اظهار تردید می کنند!
عده ای از افراد کنجکاو که دلشان می خواهد از هر چیزی سر در بیاورند، می خواهند بدانند که اصولا محققان از کجا فهمیده اند که آدم و حوا دویست میلیون سال پیش به کره زمین آمده اند؟
بلیت هواپیما که نداشته اند که بتوان از روی شماره پرواز و شماره صندلی آنها به روز و تاریخ پروازشان پی برد؟ این عده نمی دانند که محققان راهکارهائی بلدند که به عقل جن هم نمی رسد.
مثلا یکی از محققان که توی جنگل های هندوستان دنبال جای پای آدم و حوا می گشت، یک پوست نارگیل پیدا کرد که یک گوشه اش رنگی (ماتیکی ؟) بود. محقق مذکور به ذهنش رسید که حتمأ یک خانم جوان و زیبا توی آن آب خورده است. آقا پوست نارگیله را دست گرفت و پیاده راه افتاد دور دنیا . به هر خانم جوانی که رسید پرسید: خانم این پوست نارگیل مال شماست؟ شما توی این آب خورده اید؟ بدیهی است که خانم ها جواب داده اند برو بابا دلت خوشه. در نهایت محقق مذکور نتیجه گرفت که چون هیچ خانمی مالکیت آن را نمی پذیرد، بنابراین حتماً متعلق به حوا بوده است!
شاید آنتیک فروش ها هم روی همین شیوه است که هرچه به دستشان می رسد قدمت آن را تا زمان آدم و حوا عقب می برند؟
آنتیک فروش هائی که کارشان گرفته است، کارگاه هائی برای ساختن لوازم زندگی آدم و حوا ساخته اند، امضای آدم و حوا را هم جعل کرده اند و روی اجناسشان نقش می کنند!
این کارگاه ها یک دست میز و صندلی دست دوم و ارزان قیمت را می خرند، بعد می افتند به جانش و شروع می کنند به آنتیک کردن آن. اول از همه هرچه به دستشان رسید می مالند به آن که رنگ اصلی اش از بین برود، بعد مرحله تاریخ سازی برای آن را آغاز می کنند.
به اولین پیرزن ثروتمندی که وارد مغازه شد می گویند این میز و صندلی ها مال زمان ناصرالدین شاه است، گذاشته اینجا براش بفروشیم. بعد نگاه می کنند به قیافه طرف، اگر دیدند باورش شده می گویند البته خود ناصرالدین شاه این را از آغا محمد خان خریده بوده ها… اگر طرف باز هم باورکرد، می گویند در تاریخ مسعودی نوشته که آغامحمد خان در حمله به آمریکا این صندلی را از چنگ آبراهام لینکلن درآورده … و خلاصه چنان پیرزن بدبخت را می پیچانند که پول میز و صندلی را هول هولکی می دهد، آنها را کول می کند و می برد…
کار این تاریخ سازی ها به آنجا رسیده که اخیراً غار آدم و حوا در دویست میلیون سال پیش نیز کشف شده و صاحب پیدا کرده!
اطلاع دارید که در میمند کرمان، غارهائی وجود دارد که اسکندر در حمله به ایران از آنها به عنوان زندان استفاده کرد؟ این غارها را که عکس هایش را در چند هفته اخیر در این مطلب دیده اید اکنون عده ای از اهالی میمند تصاحب کرده و در آنها زندگی می کنند و معتقدند از کارتن خوابی بهتر است. این عده برای اینکه همین غارها را هم از دستشان نگیرند، مثل انسان های اولیه زندگی می کنند و ادعا می کنند که”آدم”هستند!
اینکه آدم و حوا درکجای این کره خاکی زندگی می کرده اند نیز از مسائل مورد بحث این دانشمندان است.
روسها که دریای مازندران ما را شوخی شوخی بالا کشیدند و حالا هم برای گازمان برنامه دارند، معتقدند آدم و حوا روس بوده اند و در قصرکرملین زندگی می کرده اند و همسایه آقای پوتین بوده اند!
کسانی که دارند تلاش می کنند تا ابن سینا و رازی و خیام و مولوی را از ما بگیرند، آدم وحوا را هم از خودشان می دانند و می گویند قبول ندارید بروید از خود آدم و حوا بپرسید! بدیهی است که مردم عادی هم دلشان می خواهد بدانند بالاخره آدم و حوا در کدام گوشه این کره خاکی زندگی می کرده اند؟ در میمند کرمان؟ در هندوستان؟ در آمریکای جنوبی یا در روسیه شمالی؟
جواب این عده خیلی واضح است. دویست میلیون سال پیش که کره زمین به این بزرگی نبود. تمامش قد یک دهکده بود. آدم های زبل زمین هائی را که بیکار و بیعار افتاده بود توی بیابان های این دهکده، تصاحب کردند، وسطش اتوبان کشیدند، توی آن شهر و شهرک ساختند و به قیمت خون پدرشان به مردم فروختند و بعد این شهرها را هی بردند عقب تر و عقب تر، قاره درست کردند و دنیا را هی کش دادند و بزرگ تر کردند تا رسیدند به امروز. و بعید نیست که به زودی قاره ششمی را هم کشف و تصاحب کنند!
ایمیل نویسنده :
mirzataghikhan@yahoo.ca