روزی که آقای احمدی نژاد گفت جمعیت ایران باید به ۱۵۰ میلیون نفر برسد، مردم کلی خندیدند و از آن جوک ها ساختند که : جنابعالی قاچ زین را بچسب، اسب سواری پیش کش ات. شکم همین ۷۵ میلیون نفر را سیرکن، بعد ما برای دو برابرکردن جمعیت یک فکری می کنیم.
هفته گذشته که رهبر ایران نیز این نکته را تائید و تاکید کردند که جمعیت ایران باید به ۱۵۰ میلیون نفر برسد و هر خانوار باید بطور متوسط سه فرزند داشته باشد، مردم فهمیدند که قضیه جدی است و این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست.
بدیهی است خیلی ها طبق دستور، همان شب اقدامات لازم را انجام دادند و اکنون منتظر نتیجه اش هستند.
اینها می گویند خب، حکم حکومتی بود و ما هم اطاعت کردیم، اما کاش دلیلش را هم بهمان می گفتند، در آنصورت بیشتر می چسبید و می پرسند آخر برای چی؟ مملکتی که میلیون ها بیکار دارد و ۴۰ میلیون آدم زیر خط فقر، با این تورم و تحریم و این وضع فلاکت بار اقتصادی، چرا باید جمعیت را دو برابر کرد؟
براساس ضرب المثل معروف تو مو می بینی و من رنگ مو را، باید گفت لابد یک حکمتی توی کار هست دیگه …مثلا الان که بازار فروش کلیه داغ است و هرکلیه میلیونها تومان خرید و فروش می شود، اگر جمعیت ایران به ۱۵۰ میلیون نفر برسد، ما می توانیم بازار فروش کلیه را در دنیا در دست های پرتوان خود بگیریم و همچنان که آمریکا به تمام دنیا گندم صادر می کند، ما نیز به تمام دنیا کلیه صادر خواهیم کرد.
البته برخی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در همین مورد سئوالاتی کرده اند که احتیاج به پاسخ ندارد چون حتی یک بچه ده ساله هم جوابش را می داند.
مثلا همین آقای عزت اله یوسفیان خودمان! پرسیده اند چرا باید درکشوری که سومین ذخیره گاز دنیا را دارد و روی اقیانوسی از نفت بنا شده، خانواده ها به خاطر فقر و نداری بروند و کلیه خود را بفروشند؟
یعنی در مجلس به آن بزرگی یک نفر عقلش نرسیده از ایشان بپرسد پس بروند چی چی خود را بفروشند؟ آدمیزاد یک دانه کبد که بیشتر ندارد، بنابراین آن را نمی تواند بفروشد. ریه گر چه دو تا داریم ولی چون معمولا دود زده و سیاه شده و پر از گرد و خاک است، مجانی هم به کسی بدهی قبول نمی کند.
قلب که همین یک دانه را خدا بیشتر بهمان نداده و نمی شود فروخت. تازه قلب های امروزی به خاطرتیر عشق های یکروزه ای که از چپ و راست می خورد، مثل آبکش سوراخ سوراخ است و مشتری ندارد.
می ماند دو تا دست و دوتا پا که آدم با یک دست باید کلاهش را نگاهدارد که برندارند و با دست دیگر باید در جیبش را بگیرد که دزد نزند. دو تا پا هم که برای دنبال یک لقمه نان دویدن، حداقل چیزی است که آدمیزاد لازم دارد. بنابراین ملاحظه می فرمایید تنها جنسی که آدم دارد و می تواند یکی اش را بفروشد همان کلیه است.
با این توضیحات، اگر جمعیت کشور را به ۱۵۰ میلیون نفر برسانیم و بازار جهانی کلیه را به دست بگیریم، خواهیم توانست تمام مشکلات اقتصادی خود را برطرف کنیم. چون کلیه مثل نفت و گاز نیست که بگوئیم عربستان هم دارد و قطر هم دارد و ونزوئلا هم دارد…. درست است، آنها هم کلیه دارند اما آنقدر ندید بدید و خسیس هستند که حاضر نیستند مثل ما بگویند دست خدا درد نکند که برایمان دو تا کلیه گذاشته است و یکیش را بفروشند وکارشان را راه بیندازند!
هنوز هم ….؟!
به نوشته ایسنا حدود ۱۰۰ نفر از طرفداران آقای احمدی نژاد سابق! جلوی منزل ایشان اجتماع کردند و ۵۷ سالگی ایشان را تبریک گفتند.
من هرجا جشن تولدی، چیزی، برگزار می شود، فورا یاد کیک و شیرینی و اینجور چیزها می افتم. اما نمی دانم چرا این بار یاد شعر رهی معیری افتادم!
لابد فکر می کنید توی شعر آن مرحوم هم از کیک و شیرینی و آجیل و نون خامه ای صحبت شده؟ نه به خدا، صحبت از دل سوختن و فریب و اینجور چیزهاست. کاشکی خود رهی زنده بود و توضیح می داد به چه مناسبت برای تولد آقای احمدی نژاد چنین شعری سروده؟!
به هرحال یک بیت از شعری که رهی سی چهل سال قبل از رئیس جمهور شدن آقای احمدی نژاد برای ایشان سروده این است: گفتم که با وجود آنهمه دل ها که سوختی/ کس می خورد فریب تو؟ گفتا هنوز هم!
نوبت ما که شد ریال با ارزش شد؟
به گزارش خبرگزاری فارس، سازمان بازرسی کل کشور از سوءاستفاده ۵۲۱۵۰۰۰۰۰۰ ریالی مدیرعامل وقت شرکت پتروشیمی ایلام خبر داد.
آنطوری که در خبر آمده، جناب مدیر عامل این پنج میلیارد و خرده ای را از پیمانکاران طرف قرارداد گرفته و در جهت منافع شخصی اش خرج کرده است.
مدیر عامل مورد بحث که خیلی بی حوصله و عصبانی بود به خبرنگار ما گفت آدم از دست شما خبرنگارها دیوونه میشه. بابا جان این سود استفاده! به ریال بوده نه دلار. خودتان می نویسید که ریال ارزش خودش را از دست داده، حالا به محض اینکه من چند تا گونی از این پول بی ارزش را ریختم به حساب خودم، با ارزش شد؟!
نکته
به گزارش روزنامه شرق، نقش سه نماینده مجلس در اختلاس سه هزار میلیارد تومانی محرز شده است.
یکی از این نمایندگان می گفت کار دیگری که از دستمان ساخته نبود، گفتیم بگذار اینجوری یک کاری برای مردم کرده باشیم!
۷۰ سال پس از جنگ …
به گزارش بی بی سی، سه ماه پس از پایان دولت احمدینژاد، یک مصوبه دیگر دولت او مغایر با قانون شناخته شد.
این خبر آدم را یاد بمب های عمل نکرده جنگ بین الملل دوم می اندازد که پس از هفتاد سال، هنوز هم کم و بیش در آلمان کشف می شود؟!
در حسرت زمین های بادآورده
آتش سوزی زودهنگام وگسترده در استرالیا، موجب حسادت و حسرت برخی از بساز و بفروش های ایران شد!
یکی از این بساز و بفروش ها در حالی که آه می کشید و آسمان را نگاه می کرد، می گفت: بخشکی شانس. ما اینجا با بدبختی باید جنگلی را آتش بزنیم یا درخت هایش را قطع کنیم تا زمین مناسبی را برای ساختن یک برج یا یک سری آپارتمان در یک منطقه خوب آماده کنیم، آنوقت بساز و بفروش های استرالیا همینطور الکی، الکی و به خاطر گرمای هوا و وزش باد، زمین برایشان می رسد. پس کجاست آن عدالتی که خداوند وعده اش را داده؟!
فقر بیشتر، مغز کوچکتر
باورتان می شود که بسیاری از مشکلات امروز بشر را دانشمندان به وجود می آورند؟ باورتان نمی شود؟ بفرمائید خبر را بخوانید تا باور کنید.
آقایان کشف کرده اند که فقر، مغز را کوچکتر می کند.
خب کوچکتر می کند که بکند. مغز بزرگ را می خواهیم چکارش کنیم؟ چرا ما را یاد ناداشته هایمان می اندازید و خون به جگرمان می کنید؟
بشر قرن بیست و یکم اصولا سعی می کند جمع و جورتر زندگی کند. به جای چهارتا زن که حق مسلم اوست! با همان یک دانه زن می سوزد و می سازد و صدایش در نمی آید.
اتوموبیلش را کوچکتر کرده است که جای کمتری بخواهد و بنزین کمتری مصرف کند. آپارتمانش را کوچکتر کرده است که هم جارو کردنش راحت تر باشد، هم میهمان کمتری جا بگیرد!
ماشین های کوچک تر، خانه های کوچکتر مغزهای کوچکترهم می طلبد. وقتی مغز کوچک باشد آدم حرف های گنده تر از دهانش نمی زند و برای خودش دردسر درست نمی کند. هی سئوال نمی کند آن ۴۲ میلیارد دلاری که در زمان آقای احمدی نژاد به هیجده تا از بانک ها داده شده چی شد؟ (این سئوال را آقای عزت اله یوسفیان نماینده مجلس کرده است. بنده با مغز کوچکم عقلم به این چیزها و به این عدد و رقم ها نمی رسد)
باورکنید اگر دانشمندان ولمان کنند به حال خودمان، با همین مغز نیم وجبی مان می سازیم و یارانه مان را که گرفتیم، همانجا جلوی بانک شروع می کنیم به قر دادن و عربی رقصیدن و به جان مخترع آن دعا کردن!
* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.