شهروند ۱۲۴۵

نمی دانم چرا “سریال دادگاه” که تا به حال چهار قسمت آن پخش شده است، مرا یاد ضرب المثل “ظلم بالسویه، عدل است” می اندازد؟ شاید به این دلیل که اینهمه آدم یکجا محاکمه می شوند و شرایطی یکسان بر دادگاه و بر آنها حکمفرماست؟ (بدیهی است تا آنجائی که نشان می دهند و ما می بینیم)

و سه روز است دارم فکر می کنم که ضرب المثل فوق را چه کسانی اختراع کرده اند؟ آیا شرایطی مثل شرایط امروز زندگی ما بر آنها حاکم بوده است که معتقد بوده اند حتی اگر ظلم بدون تبعیض و یکسان صورت گیرد، عدالت اجرا شده است؟

از اینهمه کلمه عربی که در این ضرب المثل نیم وجبی به کار رفته، حدس می زنم که باید در زمان تسلط اعراب بر ایران اختراع شده باشد؟ آخر آن وقتها هم کلمات عربی مثل امروز مفت و مجانی و مثل نقل و نبات زیردست و پا ریخته بود!

تاریخ اختراع این ضرب المثل از این نظر برای من جالب است که دلم می خواهد بدانم چه دورانی بوده و چه به روز مردم آن زمان آمده بوده است که به اصل ظلم اعتراضی نداشته اند، فقط دلشان می خواسته است به طور مساوی تقسیم شود و معتقد بوده اند اگر همه بدون تبعیض مورد ظلم واقع شوند، عدالت برقرار شده است!


شاید شرایط همشهریان کرمانی مان را داشته اند؟:

بعد از ستمی که آقا محمدخان بر مردم کرمان روا داشت و دستور داد بیست هزار جفت چشم از مردم این استان درآورند، چنان ترس و وحشتی بر اهالی منطقه مستولی شد که سالهای سال اگر یک مامور دولت به یک کرمانی می گفت فلان فلان شده الان می برم صد تا شلاقت می زنم، طرف نمی پرسید برای چه یا مگرچه کرده ام؟ فقط التماس می کرد که ترا به خدا پنجاه تا بیشتر نزن!

مگر”ظلم بالسویه عدل است” معنائی غیر از این دارد که اگر همه به طور مساوی مورد ستم قرارگیرند، عدالت اجرا شده است؟

آیا رئیس جمهور محبوب امروز ما نیز که دائم دم از اجرای عدالت می زند، چنان عدالتی را در نظر دارد؟ تقسیم ظلم بالسویه؟!

از طرفی خوب که فکر می کنی، می بینی پیامی که در این ضرب المثل است، بی ربط هم نیست، چون اگر به طور مثال ۷۰ میلیون جمعیت آمریکا همه زیرخط فقر باشند، بدیهی است که عدالت در آن کشور رعایت شده است. اگر۷۰ میلیون مردم کانادا را به جرم بدحجابی بگیرند و شلاق بزنند، بدیهی است که دولت کانادا عدل و انصاف را رعایت کرده و اگر۷۰ میلیون جمعیت سوئیس را به جرم آنکه به نتیجه انتخابات اعتراض داشته اند اغتشاشگر بنامند و زندانی کنند، به طور یقین می توان گفت سردمداران این کشور آدمهای عادلی هستند!

همین دادگاه دسته جمعی را که الان شاهد نمایش آن هستیم نیز مظهر عدالت است چون مشخص است که همه از یکجور رأفت برخوردار شده اند که یک جور اعتراف کرده اند. پشت پرده اعترافات را ازجلو هم می توان دید. متهمان که از سران همین رژیم بوده اند، همه مثل دانه زیتونی که روغنش را کشیده باشند، چروکیده، افسرده و بی رمق شده اند و معلوم است که از یکنوع مهرورزی برخوردار شده اند!

یکی از دانشمندانی که متخصص رشته عدالت است، معتقد است کلمه عدالت هم مثل بسیاری ازکلمات، در شرایط مختلف، معانی مختلفی پیدا می کند.

او برای اثبات نظریه اش مثالی می زند و می گوید در زبان فارسی به یک مرد فهمیده، معتدل، و نیک اندیش می گویند: مرد حسابی. اما اگر همان آدم به دلائلی زیاده روی،کج فهمی و نادرستی به خرج دهد به طوری که مردم را کلافه کند، بر سر او فریاد می زنند که: بسه دیگه مرد حسابی!

بدیهی است که این”مرد حسابی” که این بار به آن مرد گفته می شود، از صد تا فحش بدتر است و در خوش بینانه ترین حالت می توان آن را یک نوع اهانت تلقی کرد.

به همین دلیل وقتی آقای احمدی نژاد هم صحبت از عدالت و مهرورزی و رأفت می کند، مردم ایران که آن روی سکه را هم دیده و معنی دیگر این کلمات را می دانند چون صابون آن به تنشان خورده است، بند بند وجودشان می لرزد و می گویند یا ابوالفضل خودت بدادمان برس!

دعا کنیم که هرگز طعم مهرورزی تغییر فرم داده را نچشیم و هیچگاه عدالتی که ایشان صحبت از آن می کنند، شامل حالمان نشود.آمین یا رب العالمین.


عبا به جای شمشیر


سایت پیک ایران گزارش کرده است که از زحمات چهارساله وزرای علوم و بهداشت با اهداء عبا و انگشتر قدردانی شده است.

خلفای قدیم، معمولا به حکامی که از آنها راضی بودند، یک قبضه شمشیر یا اسب خلعت می دادند. در شرایطی که مملکت ما به سبک همان خلفای عباسی اداره می شود، انسان تعجب می کند که چطور به وزرای خوش خدمت انگشتر و عبا اهداء شده است؟!



برای اعتراف کودکانتان برنامه ریزی کنید!


در حالی که مردم الکی خوش ایران از فردای خود نیز بی خبرند، خارجی ها برای بیست و پنج سال آینده شان نیز برنامه ریزی می کنند و دولتهائی که سرکارمی آیند، موظف به پیگیری و برنامه هائی هستند که سالها پیش تصویب شده است.

یک آلمانی می داند که پنج سال دیگر، فلان محل تبدیل به یک پاساژ می شود و بنابر این اگر به فکر بازکردن مغازه ای باشد، جلو جلو می رود و ثبت نام می کند و با فرصت کافی، زمینه های ایجاد شغلی را که در نظر دارد، فراهم می کند.

یک بلژیکی می داند که ده سال دیگر خانه قدیمی اش می افتد وسط اتوبان و به این طریق سالها وقت دارد که برای خرید خانه دیگری مطالعه کند، درخواست وام کند و مقدمات آن را جورکند و یک فرانسوی می داند که شانزده سال دیگر برج ایفل را دوباره رنگ می کنند بنابر این به همسرش می گوید یادت باشه ۱۶ سال دیگه از برج ایفل بالا نری و مانتوی خودت را رنگی نکنی!

در کشور ما اما قضیه برعکس است. هیچ کس هیچ چیز درباره آینده نمی داند و حتی نمی داند که خودش یا پسرش چند ماه دیگر باید بروند جلوی دوربین تلویزیون و به کارهائی که خوابش را هم ندیده اند، اعتراف کنند!

به دلائل فوق، جمعی از جامعه شناسان ایرانی، معتقد شده اند که حاکمان کشور ما نیز باید کم کم این بی خیالی را کنار بگذارند و برای فردای بهتر مردم، برنامه ریزی کنند.

آنها معتقدند بهترین نوع برنامه ریزی آنست که از بدو تولد به فکر آینده کودک بود و به این دلیل باید مردم را موظف کرد شب شش، (شب نامگذاری کودک)، بزرگان خانواده که دورهم جمع می شوند تا نامی برای نوزاد انتخاب کنند، درعین حال مشخص کنند که دوست دارند کودکی که متولد شده است در آینده به چیزی اعتراف کند؟!

این جامعه شناسان می گویند در چنین مجلسی که به عنوان مثال عمه خدیجه یک طرف و عمو اسداله طرف دیگر نشسته اند، در حالی که صغرا خانم مشغول تعارف کردن شیرینی است و عذرا خانم مشغول ریختن چای، بزرگان خانواده می توانند ضمن خوردن چای و شیرینی و پشمک و باقلوا، با مشورت یکدیگر، سوژه ای را برای اعتراف کردن درنظر بگیرند که به درد آینده کودک بخورد.

در چنین شبی، فرصت کافی هست که بزرگان فامیل سبک سنگین کنند و ببینند اگر بچه اعتراف کند از بدو تولد جاسوس آمریکا بوده است کمتر مورد اذیت و آزار قرارمی گیرد یا اگر اعتراف کند که قصد براندازی نرم داشته است؟

در اینجا هرکس شواهد خود را ارائه می کند و به طور مثال مرتضی قلی خان استدلال می کند که: به نظر من اعتراف به جاسوسی برای انگلیس خطرش از همه کمتراست چون دیدیم که ملوانان انگلیسی به جاسوسی اعتراف کردند کلی هم جایزه گرفتند و رئیس جمهور نیز هنگام بدرقه به آنها تنک یو گفت، بگذارید این بچه هم به جاسوسی انگلیس اعتراف کند و خوشبخت شود!

بدیهی است وقتی سوژه اعتراف به تصویب همه رسید، حاضران با سرور و شادمانی کف زنان و آوازخوانان مبارک باد خواهند گفت و به پدر و مادرکودک تبریک خواهند گفت!

به این طریق فردا که پدر بچه می رود برای نوزاد شناسنامه بگیرد، تکلیف خود را می داند و از مامور ثبت احوال می خواهد در شناسنامه فرزندش قید کند که این بچه در۲۵ سالگی به جاسوسی برای انگلیس اعتراف خواهد کرد.

به این صورت نوزاد ۲۵ سال فرصت دارد که راجع به اعترافی که باید بکند، فکر و مطالعه کند و ۲۵ سال بعد وقتی در دادگاه حضور یافت، مثل کسانی که امروزه مشغول اعترافند، رنگشان نپرد، لبخند تمسخر نزنند، ناشیانه و نپخته حرف نزنند، و رفتاری از خود بروز ندهند که هر آدم هالوئی بفهمد این اعترافات به خاطر ترس از بازجوئی دوباره و سلول انفرادی تنگ تر وکوچکتر است!


ایمیل نویسنده :


mirzataghikhan@yahoo.ca