گزارش هفتمین جشنوارهی بینالمللی مولوی در نروژ
اگر کسی با ادبیات آشنا باشد و به ویژه شعر را هم بشناسد، بی تردید، مولوی که در غرب به «رومی» معروف شده است، را میشناسد. به قول خانم مرام المصری، مگر میشود شعر نوشت و یا خواند و مولوی را نشناخت؟
در گوشهگوشهی جهان، برای بزرگداشت مولوی، به ویژه بعد از مراسم هشتصدمین سالگرد تولد او، یاد جاوداناش مدام زنده نگه داشته میشود. این برنامهها که همراه است با موسیقی، نمایش، قصهگویی، نقاشی و شعرخوانی، با همت کسانی برگزار میشود که خود گاه مگر نام مولوی و این که شاعر برجستهی ایرانی (البته از دیدگاه ما ایرانیها) بوده، چیز چندانی نمیدانند. همت والای آنان اما، وادارشان میکند تا برای احیای فرهنگ کهن ایران، تلاشی چشمگیر داشته باشند که در خور تقدیر و سپاس فراوان است. در شرایطی که در مام وطن، اگر از مولانا نامی هست، به خاطر آن بخش از اثرهایاش میباشد که رویکرد دینی دارد، در خارج از ایران به همت ایرانیان و خارجیهای دوستدار فرهنگ ایران، یاد او بدون در نظر داشتن رویکرد دینی یا غیردینیاش زنده نگه داشته میشود.
امیر میرزایی هم یکی از همین فرهنگ دوستانی هست که طی هفت سال گذشته، به همراه گروهی که ترکیبی است از ایرانیها و نروژیها، تلاش میکند تا مولوی مدام در ذهن آن بخش از نروژیهایی که شعر و ادب و فرهنگ ایران را دوست دارند، زنده بماند. از ایرانیها چیزی نمیگویم، چون در طول سه روز برنامه، تعداد ایرانیهایی که در این جشنواره حضور داشتند، به تعداد انگشتان دست و پا هم نمیرسید. البته ما ایرانیها نیازی نداریم که به این نوع فستیوالها بیاییم، که همهمان مولوی شناسی هستیم و هنر هم نه تنها نزد ما که اصلن مال ما است. در شهر اسلو حدود شش هزار ایرانی زندگی میکنند.به اعتبار آمار دانشگاه اسلو، حدود هزار و ششصد دانشجوی ایرانی مشغول تحصیل هستند و به اعتبار آمار بخش فرهنگی شهرداری اسلو، پانزده انجمن و نهاد فرهنگی ایرانی در این شهر ثبت شده است. دست کم ده نفر که از طریق انجمن قلم یا نهادهایی مانند عفو بینالملل به نروژ آمدهاند در اسلو زندگی میکنند که همهگی هم به ادعای خودشان، نویسنده، شاعر و روزنامهنگار هستند. این آمار را نشان دادم که بگویم، اگر تنها یک درصد ایرانیها در این جشنواره زیبا که تیراژهای بود از موسیقی، شعر، نمایش و گفتگو، شرکت کرده بودند، به یقین، امیر میرزایی و گروهی که با او همکاری میکنند، شادتر و بشاشتر برای برنامهریزی سال آینده حرکت میکردند. البته امیر میرزایی، بیدی نیست که با این بادها بلرزد و میدانم که محکم به راه خود ادامه میدهد، چرا که جشنواره موسوم به «فستیوال بینالمللی رومی»، پس از هفت سال، اکنون بین نروژیها مخاطب خود را پیدا کرده است.
از ویژگیهای برنامههای امسال، حضور یک گروه تئاتر اسرائیلی بود که تولد و سفر موسی به مصر را در قالبی مدرن و نمایشی به صحنه بردند.
از امیر پرسیدم از ایران کسی شرکت ندارد. میگوید: «میدانید که در برنامهی امسال، گروهی از اسرائیل حضور دارد. به همین خاطر فکر کردیم که اگر گروه یا فردی از ایران در برنامهی امسال شرکت کند، شاید برای او گرفتاری درست شود. به همین خاطر هم از کسی دعوت نکردیم تا موجب بگیر و ببند نباشیم». با خود پاسخ او را داوری میکنم و به این نتیجه میرسم که وقتی تیمهای ورزشی ایران نباید با تیم اسرائیل مسابقه دهند، وقتی خانواده روزنامهنگاران به علت همکاری با رسانههای برونمرزی، مورد آزار و اذیت واقع میشوند، پس حق با او است تا با دعوت از آنها و به احتمال در رودربایستی قرار گرفتنشان، موجب بگیر و ببند دیگری در عرصهی فرهنگ و هنر ایران نباشیم.
همین جا اضافه کنم که به خاطر حضور تئاتر اسرائیلی در برنامهی امسال فستیوال رومی، از سوی گروههای اسلامی مقیم اسلو، اطلاعیههایی در بایکوت این برنامه صادر شده بود و حتا یکی از برنامهها نیز دچار کمگویی گردید.
در برنامهی امسال که سه روز برگزار شد، هنرمندانی از اسرائیل، سوریه، مصر، فرانسه، نروژ، مغولستان و تاجیکستان، حضور داشتند که در هر یک از برنامههای ارایه شده، به طور غیرمستقیم، مولانا در مرکز توجه بود. در این معنا که در بیشتر ترانههایی که با زبانهای نروژی، عربی و تاجیکی، در قالب کنسرتهای موسیقی اجرا شدند، شعرهای مولانا مورد استفاده قرار گرفته بود. در آخرین برنامه فستیوال امسال که یک گروه موزیک نروژی با ترجمهی اشعاری از مولانا، برنامهی خود را اجرا کرد، آمیزهای از شعر کلاسیک و موسیقی جاز را به مخاطبها ارایه کردند که ترجمه شعرها مگر یک مورد که بدفهمی از کلمه «شمس» در معنای خورشید، بود، به باورم معرفی خوبی از مولانا به مخاطب نروژی بود. در مورد بدفهمی هم توضیح دهم که مترجم یا مترجمها، “شمس تبریزی” را «خورشید تبریز» ترجمه کرده بودند. خوب روشن است که در ترجمه اسم را نمیشود و نباید ترجمه کرد که متأسفانه چنین شده بود. شعرهای مولانا توسط اریک کیتلسن ترجمه شده بود که در نروژ به مترجم شعرهای خاورمیانه شهره است و به همین خاطر هم جایزههای زیادی را از آن خود کرده.
برنامه افتتاحیه فستیوال، همآوایی آوازهای محلی نروژی بود با دو ژانر موسیقی «فلک» و «شش مقام» که موسیقی سنتی مردم تاجیکستان هستند. در این برنامه، سنت و مدرنیسم در کنار هم، گاه زیبایی آفریدند و گاه با موزیکی که موسوم شده به «موسیقی جنجال» شلوغی. همراهی کهنترین نوع موسیقی جهان (یونسکو اعلام کرده که فلک کهنترین نوع موسیقی جهان است) با مدرنترین آن که همان «موسیقی جنجال» است، آشتی شرق و غرب را در ذهن مینشاند که با شعرهای مولانا، زیبایی بیشتری هم داشت.
در ارتباط با سال زبان هم فستیوال رومی، برنامهای تدارک دیده بود که در نوع خود بی نظیر مینمود. اجرای استورهی «برج بابل» با چهار زبان مختلف در قالب نمایشی هم به این خاطر بود که نشان دهند، زبانهای مختلف موجب ارتباط کمتر بین مردم نمیشود. چهار زبان نروژی، انگلیسی، عربی و فرانسوی، با دیدگاهی یگانه روایتگر استورهی «برج بابل» بودند که مورد توجه هم واقع شد.
در این برنامهی چهار زبانه، گروهی که هر یک از گوشهای از جهان آمدهاند، رودخانهی زبان را در قایقی طی میکنند. این سفر، از روزهای کهن آغاز میشود، به جنگهای صلیبی میرسد و سرانجام به دوران ما. دورانی که رسانههای اجتماعی و بهار عربی را هم در بر دارد. سفری است برای برخورد فرهنگها و زبان؛ هم فردی و اجتماعیاش. سفری است برای ترجمان واحدی از درک جهان که در پسزمینهی خود، استورهی «برج بابل» را هم یدک میکشد. اگر زبان مشترک از بین برود، آیا ما خواهیم توانست یکدیگر را درک کنیم؟ پرسشی است که در این نمایش چند زبانه، به نیکی پاسخ داده میشود که آری.
هنوز «برج بابل» و درک عمومی از جهان در ذهن میچرخد که گروه موسیقی «شزار» که ترکیبی است از نروژیها، فرانسویها و سوریها، در کنار شعرهایی از مرام المصری شاعرهی پر آوازهی سوری که ساکن فرانسه است، غوغایی دیگر به پا میکند. شعرهای مرام المصری، فراموشی نامردمیهای اکنون در سوریه را ناممکن میکند. این گروه هم برای اولین بار برنامهای در کنار شاعر مشهور سوری تدارک دیده بودند که برای من، بهترین بخش برنامهی امسال بود. ساختن آهنگی بر اساس این شعر مرام المصری، آیا اجازه میدهد سوریهای که در آتش میسوزد را به باد فراموشی سپرد؟
کودکان سوری
در لباسهای سفید
مانند شکلات
پیچیده میشوند.
آنها اما،
از جنس شکر نیستند
گوشت هستند
آرزو و عشق.
خیابانها چشمانتظار شمایند
باغ، مدرسه و جشنها در انتظارند
کودکان سوری
پرواز
پرواز زیر سقف آسمان
پرواز به سان پرندگان، زود است.
هنوز نفرت از جنگ و بیزاری از پلشتیهای آن جان مخاطبها را در محاط خود دارد که گروهی از آن سوی کرهی خاکی، از مغولستان، با آوازهایی که از گلو خوانده میشوند، حاضرین را به استپهای دور، به سیبری و بیابانهایی میبرند که اسب حرمت خاصی بین مردماش دارد. گروه موسیقی «هونگ هور تو Huun-Huur-Tu » جمعیت حاضر را به دوردستهایی میبرد که کمتر کسی پایاش به آنجا رسیده است. آواز مغولی این گروه، البته نتوانست یاد حمله نیاکانشان به خاک ایران و ویرانیهایی که به بار آوردند را از یاد من برهاند.
* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.
Abbasshokri @gmail.com