zanjanibijanدوازده تن از نمایندگان مجلس، طی نامه ای از سران قوا خواستار تعقیب بابک زنجانی، میلیاردر همه فن حریف ایران به اتهام فساد مالی شده اند. (و آخرین خبر اینکه بازداشت هم شد)

تازه چنین نامه ای وقتی نوشته و امضاء شده بود که هنوز پرده از روی فساد مالی ترکیه کنار نرفته بود.

در فساد مالی دولت ترکیه که باعث استعفا و برکناری ده وزیر و زدو خوردهای مردم با نیروهای انتظامی شده است، نام رضا ضراب و به گفته او رئیس اش بابک زنجانی نیز می درخشد.

یکی می گفت نمی دونم چرا هرجا چیزی گم میشه جیب های  من رو می گردند و اتفاقن هم همونجا پیدا میشه!

از آنجا که ما ملت قدر هیچ یک از مفاخر ملی مان را ندانسته و نمی دانیم، برعکس آن ۱۲ نماینده، بنده پیشنهاد می کنم نام آقای بابک زنجانی، این سوپر میلیاردر جوان را جزء عجایب هشتگانه یا حداقل هفتگانه و اگر امکانش نیست جزء آثار ملی کشورمان ثبت کنیم. جزء آثار ملی که دیگر اشکالی ندارد؟

حتمن در خبرها خوانده اید و اطلاع دارید که بسیاری ازکشورها، سالهاست برای تصاحب شخصیت های فرهنگی و ملی ما نقشه می کشند.

یک عده می خواهند مولوی مان را تصاحب کنند چون یک دفعه به کشورشان سفرکرده است.

عده ای می گویند ابوعلی سینا مال ماست چون هم کلمه ابو عربی است، هم علی و هم صحرای سینا.

احتمالن و به زودی هم  گروه لختی های آلمان که به “FKK” معروفند و مخالف لباس هستند، نیز به فکر تصاحب باباطاهرعریان مان خواهند افتاد؟!

با توجه به این وضع بلبشو است که ما باید قدر بابک زنجانی مان را بدانیم و تا از دستمان درش نیاورده اند، نام او را جزء آثار ملی کشورمان ثبت کنیم.

بعید نیست پس فردا خدای ناکرده سوئیسی ها، لوکزامبورگی ها، گرجی ها یا روس ها بگویند بابک زنجانی سوئیسی، لوکزامبورگی، گرجی یا روس است فقط به این دلیل که میلیونها یا میلیاردها دلار پول پیش آنها دارد؟

یک جوان ۴۳ ساله که خودش خودش را یک بسیجی اقتصادی می داند! ولی مطبوعات از او به عنوان مرد ۲۵ هزار میلیاردی نام می برند سوپرمن یا جزء عجایب جهان نیست؟

کسی که قادراست ۱۱۷ شرکت عظیم صنعتی را که ظاهرن زیان بخش بوده اند، به قیمت یک مشت نخودچی کشمش  از سازمان تامین اجتماعی یکجا بخرد و همه این شرکت ها  را مثل آب خوردن سودبخش کند، نباید جزء آثار ملی یا نوابغ ملی مان ثبت نام شود؟ د بابا اسمش را یکجایی بنویسید دیگه …!

http://www.shahrekhabar.com/sport/137789886042275

ما در سلسبیل یک همسایه لیسانسیه داشتیم که بعد از انقلاب نانوایی سنگکی  بازکرد. خودش بود و یک خمیرگیر، یک شاطر و یک پادو.

آقا این مادرمرده مثلا تحصیلکرده، این چهارتا آدم و این نانوایی فسقلی را نمی توانست اداره کند و هروقت می دیدیمش و می پرسیدیم چطورید قربان؟ یا از دست خمیرگیره می نالید یا از دست شاطره.

خدا وکیلی بسیجی جوانی که به گفته خودش ۱۷ هزار پرسنل دارد و برای خرید پنیر و حلوا ارده هم با هواپیمای شخصی اش به بقالی سرکوچه  می رود جزء عجایب هشتگانه جهان نیست؟

کسی که می تواند صدها شرکت عریض و طویل را سرانگشت بچرخاند و میلیارد برایش ارزش یک قران را دارد معجزه قرن نیست؟

و بسیجی میلیاردری که به این قشنگی با دختران تاجیک می رقصد  و می خواند که: رقصی چنین میانه میدانم آرزوست، جزء آثار ملی نیست؟!

http://youtu.be/SldnsW19-E4

پای کدام تخت؟

در شرایطی که نمایندگان مجلس مشغول چانه زدن و رای گیری برای انتقال پایتخت به یکی دیگر از شهرها بودند، روزنامه جمهوری اسلامی اطلاع داد که کلمه پای تخت طاغوتی است و دیگر تختی وجود ندارد که تهران پایش باشد!

بی توجه به بازی با کلمات، نمایندگان مجلس کلیات طرح انتقال پایتخت را تصویب کردند اما یکروز بعد حسینعلی امیری، قائم مقام وزیرکشور، طرح ساماندهی و انتقال پایتخت اداری و سیاسی از تهران را به دلیل داشتن بار مالی، مغایر با اصل ۷۵قانون اساسی اعلام کرد.

خوشبختانه ما همیشه مشکلاتمان را با تغییر نام عوض کرده ایم و مشکلات تهران یا به قول طاغوتی ها پایتخت را هم با تغییر محل حل می کنیم. مگر به کچل هایمان نمی گوئیم زلفعلی و قضیه حل می شود؟!

ما حتی نام امامزاده های مشکل آفرین را هم با تغییر نام حل کرده ایم، پایتخت را عوض کردن که کاری ندارد .

یک امامزاده داشتیم به نام امامزاده بیژن از بس در مطبوعات نوشتند هزار و چهار صد سال پیش ما چنین نامی نداشته ایم، اسم امامزاده را عوض کردند و گذاشتند امامزاده بی جن! و همه ایرادها برطرف شد.

اینهم عکس امامزاده ای که تغییر نام داد و میگن از وقتی اسمش عوض شده همینطور گر و گر هم معجزه می کند. اونهم چه معجزاتی که برو و ببین.

یک خبر کوتاه تفریحی

این خبر کوتاه را که توصیه می کنم  قبل از خواب بخوانید، بدون یک کلمه حرف و بحث و اظهارنظر و عیناً از سایت پیک ایران نقل می کنم به امید اینکه با خواندن آن غم و غصه هایتان را فراموش کنید و به رویاهای دور و دراز فرو بروید:

علیرضا محجوب، دبیر خانه کارگر و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، از فساد گسترده در صنعت فولاد خبر داد.

وی در گفتگو با افکار نیوز گفت: “فساد صنعت فولاد از تأمین اجتماعی هم بیشتر است”.

زن جوراب نیست!

رفته بودم فروشگاه سی اند ای جوراب بخرم، بی اختیار متوجه شدم که این خارجی های لعنتی، همه کارهایشان را از ما تقلید می کنند.

منظورم این نیست که آنها هم جوراب هایی می بافند که با یک بار پوشیدن نخ کش می شود، نه. بسته بندی اش را می گویم.

اینها آمده اند جورابها را دوتا دوتا با یک نخ نایلن محکم بهم وصل کرده اند که خریدار مجبور باشد حتی اگر یک جفت جوراب می خواهد، دو تا بخرد.

می دانید چرا؟ خواسته اند به این وسیله به ما حالی کنند که وقتی شما شهادت دو تا زن را برابر با شهادت یک مرد به حساب می آورید و دو تا زن را یک آدم حساب می کنید، ما هم دو تا جوراب را به جای یک جوراب به شما می فروشیم تا قبح این کار را دریابید و ببینید کارتان چقدر ناصحیح است.

در حقیقت با وصل کردن دو تا جوراب به هم، خواسته اند به ما بفهمانند که زن جوراب نیست!

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.