طرح بومی ـ استانی‌سازی دانشگاه‌ها در ایران با اعتراضهای بسیاری روبرو شده است. با وجود این، مجلس آن را تصویب کرده

 

شهروند ۱۱۹۷ ـ پنج شنبه ۲ اکتبر ۲۰۰۸


 

طرح بومی ـ استانی‌سازی دانشگاه‌ها در ایران با اعتراضهای بسیاری روبرو شده است. با وجود این، مجلس آن را تصویب کرده، البته با یک تفاوت نسبت به طرح شورای انقلاب فرهنگی: این طرح از سال آینده، فقط در مورد دختران اجرا می‌شود.

امسال دخترها و پسرهای زیادی با رتبه‌های بالا پشت در دانشگاه ماندند. سر و صدای زیادی به پا شد. خانواده‌ها نیز این بار همراه فرزندانشان به خیابان آمدند. گفته شد که حتی خیلی از نمایندگان شهرستان‌ها در مجلس، نسبت به این طرح اعتراض دارند. مجلس و دولت به فکر «چاره» افتادند. پیدا کردن آن هم انگار زیاد سخت نبود. مشکل به اصطلاح سرانگشتی و با یک تلفن «حل» شد. چگونه؟ این پرسش را وحیده مولوی، فعال دانشجویی و عضو کمپین ضد سهمیه‌بندی جنسیتی، پاسخ می‌دهد: «آن روزی که ما رفته بودیم پیش آقای عباس‌پور، رییس کمیسیون آموزش مجلس، ایشان داشتند با یکی تلفنی صحبت می‌‌کردند و از آن طرف داشتند خط می‌دادند که بومی‌سازی را اینطوری کنید و آنطوری کنید. تا اینکه  از آن‌سوی خط گفتند، خب بومی‌سازی را برای دخترها اجرا کنیم.» به همین سادگی!

 

استانی‌سازی به جای سهمیه‌بندی جنسیتی

حالا دیگر لازم نیست دخترها نگران قبول نشدن به‌خاطر طرح سهمیه‌بندی جنیستی باشند. بومی سازی، کار سهمیه بندی را هم می‌کند. دختر دانشجویی از مشهد که به جای پزشکی، داروی‌سازی یا دندانپزشکی، مجبور شده است دامپزشکی بخواند، به دویچه‌وله می‌گوید: «من رتبه‌ی نهصد و هشتاد شدم. سال دوم هستم. سال اول که کنکور دادم، هزار و دویست شدم، به علت شصت به چهلی که کردند. یعنی شصت درصد پسرها را گرفتند و چهل درصد دخترها، و من قبول نشدم. امسال هم که  رتبه‌ی نهصد آوردم بازهم قبول نشدم، با وجود این که ظرفیت‌ها هم برای پزشکی، هم دارو و دندان‌سازی زیاد شده بود. مثلا در شهرهایی مثل شاهرود و سبزوار که پزشکی نداشتند، رشته‌ی پزشکی هم آمد، ولی به‌خاطر طرح استانی‌سازی قبول نشدم. در صورتی که پسری با رتبه دو هزار و ششصد پزشکی تهران قبول شده؛ تهرانی که همیشه زیر دویست گرفته است.»

او ادامه می‌دهد که دانشجویان دختری که با طرح بومی‌سازی دانشگاه‌ها می‌بایست از رشته تحصیلی مورد علاقه، یا دانشگاه مورد نظرشان صرف‌نظر کنند، کم نیستند. او از وضع کلاس خود می‌گوید: «وضع بیشتر دخترهای کلاس ما دقیقا همین‌جوری بود. همه‌ی دخترها رتبه‌های نهصد تا مثلا هزار بودند. همه می‌گفتند ما اول پزشکی می‌خواستیم. دامپزشکی را فقط زدیم که مثلا برویم دانشگاه. چون وضع از این بهتر نمی‌شود. اگر بمانیم، سال دیگر ممکن است بدتر هم بشود.»

دختران دانشجو معتقدند، این یک اجحاف تمام و کمال به آنهاست. نمایندگان مجلس پاسخ می‌دهند که اجحافی در کار نیست، استانی‌سازی برای راحتی خودتان و خانواده‌هایتان است. با این طرح دیگر مشکل نقل مکان و زیان‌های مالی و فرهنگی ناشی از آن برای خانواده‌ها حل می‌شود. علی کریمی فیروز حاجی، عضو کمیسیون آموزش مجلس این طرح را اجرای "عدالت آموزشی" می‌داند و می‌گوید: «تبعات فرهنگی و فشارهای اقتصادی که در نتیجه جا به جایی فرزندان از استان محل سکونت به استان‌های دیگر به خانواده‌ها وارد می‌شود، از دلایل ارایه این طرح است.»

آیا چنین است؟

دانشجویان دختر تردید دارند که پشت سیاست استانی‌سازی برای دخترها «دلسوزی» مسئولان خوابیده باشد. اگر موضوع بر سر ضرر و زیان است، پس چرا این طرح فقط شامل حال دخترها می‌شود؟ مگر مشکل رفت و آمد از زادگاه به شهری دیگر، برای پسرها و خانواده‌هایشان وجود ندارد؟

فعالان دانشجویی می‌گویند، دولت و مجلس با استانی‌سازی به آن اهدافی می‌رسند که می‌خواستند با سهمیه‌بندی جنسیتی برسند. یعنی محدود کردن ورود دختران به دانشگاه و علاوه بر آن، تشدید کنترل بر زندگی دخترها و گرفتن حداقل استقلال از آنها.

وحیده مولوی درباره تاثیرات استانی‌سازی برای دانشجویان دختر می‌گوید: «بومی‌سازی می‌کنند، دخترها نمی‌آیند تهران یا از شهر خودشان خارج نمی‌شوند، جامعه‌ی فرهنگی‌شان عوض نمی‌شود، سلطه‌ی خانواده همچنان روی آنها باقی می‌ماند و خانواده می‌تواند آنها را کنترل کند و اینها هم از این طرف می‌توانند خانواده‌ها را کنترل کنند.»

به نظر او، طرح استانی‌سازی در عین حال هیچ مزیت مالی برای خانواده‌ها ندارد و بیشتر به مهاجرت خانواده‌ها دامن می‌زند: «اولین تبعاتی که این طرح می‌تواند داشته باشد این است که خانواده‌ها دو سال آخر تحصیلات بچه‌هایشان به تهران می‌آیند. یعنی درصد مهاجرت خیلی بیشتر می‌شود. چون خانواده‌ها در ایران حاضرند، هر کاری بکنند برای این که بچه‌هایشان بهترین دانشگاه‌ها قبول بشوند. بنابراین می‌آیند دو سال آخر را در تهران زندگی می‌کنند، برای این که دو سال آخر، ملاک بومی بودن فرد در آن محلی است که زندگی می‌کند.»

ولی مهاجرت اجباری فقط یک بعد مشکل است. مهم‌تر از آن کمتر شدن شانس دخترها برای ورود به دانشگاه است که زیان اقتصادی و اجتماعی بیشتری به‌دنبال دارد. وقتی دخترها از تحصیلات عالی محروم شوند، شغلی هم نمی‌توانند پیدا کنند و در تامین خانواده هم نقشی نخواهند داشت.

به نظر فعالان دانشجویی این که زنها در اقتصاد خانواده نقشی نداشته باشند، نه تنها مشکل دولت نیست، بلکه مطلوب آن هم هست. وحیده مولوی در همین مورد می‌گوید: «دولت دوست ندارد زنها از خانه بیرون بیایند و ثانیا دوست دارد مردها همچنان آن نقش حمایتی اقتصادی‌شان را روی خانواده داشته باشند تا از این طریق بتوانند زنها را بیشتر کنترل کنند. حالا این که مثلا زنها کار نمی‌کنند و مشکلات اقتصادی خانواده بیشتر می‌شود، چندان برایشان مهم نیست. علاوه بر آن می‌توانند از این طریق یک درصدی از مشکلات بیکاری مردها را کم کنند که وقتی زنها وارد بازار کار نشوند، یک‌سری حوزه‌ها خالی می‌ماند که مردها می‌توانند بروند در آن حوزه‌ها کار کنند و مدتی اعتراضها می‌خوابد.»

وحیده مولوی می‌گوید که در شهرستان درس خوانده و به‌ خوبی می‌داند، چه تفاوت بزرگی میان شهرستان‌های ایران، حتی شهرهای بزرگ با تهران هست. به نظر او، وقتی دولت با این سیاستها دست و پای مردم را می‌بندد و به نوعی درشهر خودشان اسیر می‌کند، در حقیقت یک نوع حس تنفر در شهرستانی‌ها نسبت به تهرانی‌ها به ‌وجود می‌آورد، حسی که از آنچه امروز شاید هست، خیلی بیشتر خواهد شد. او توضیح می‌دهد که: «الان همه‌ی امکانات در اختیار مردم تهران است. دانشگاه‌های خوب مال تهران است. هیچ وقت گاز تهران قطع نمی‌شود، برق‌شان روزی ۲ ساعت قطع می‌شود یا خیلی امکانات دیگر دارند. در صورتی که شهرستانی‌ها هیچ کدام از این امکانات را ندارند. الان این تضاد طبقاتی که بین تهران و شهرستانها وجود دارد، باعث می‌شود که مردم شهرستان نگاه ویژه‌ای به تهرانی‌ها داشته باشند. بعد از این مدت، دیگر این نگاه خیلی تشدید می‌شود و هیچ وقت نمی‌توانند فاصله‌ی طبقاتی را که بین مردم تهران و شهرستانها وجود دارد، چه در نگاه مردم و چه در وضع اقتصادی‌شان‌، از بین ببرند.»

با مهاجرت به تهران مشکل کمبود امکانات در شهرستان‌ها حل نمی‌شود و دولت با دست گذاشتن روی این حقیقت، به‌جای آنکه در از بین بردن تفاوتها بکوشد، دختران را قربانی می‌کند. دانشجویان می‌گویند، از بین بردن تفاوت‌ها کار ساده‌ای نیست و دولت هم نشان داده که تلاشی در این زمینه نمی‌کند: وحیده مولوی خود را مثال می‌زند: «من خودم زنجان درس خواندم که چندان هم دانشگاه محرومی نیست. اما وقتی به تهران آمدم و دانشگاه‌های تهران را دیدم، متوجه شدم که تفاوت سطح علمی بین دانشگاههای تهران و شهرستان‌ها، تفاوتی‌ست که به این زودی‌ها پر نمی‌شود، حتا اگر نیروی عظیمی وجود داشته باشد که بخواهد این فاصله را پر بکند.»

 

فعالان دانشجویی می‌گویند، حتی اگر دولت اراده‌ای برای تخصیص بودجه و امکانات به شهرستان‌ها داشته باشد، باز هم با استانی کردن دانشگاه‌ها، حداقل یک نسل می‌سوزد تا وضع کمی تغییر کند و از شدت اختلافها کاسته شود. سطح علمی دانشگاه‌های ایران، به‌جز چند دانشگاه معتبر در شهرهای بزرگ، که تعدادشان از انگشتان دست کمتر است، در مقایسه با تهران به مراتب پایین‌تر است و بازار کار فقط دانشجویانی را می‌پذیرد که از دانشگاههای معتبر آمده باشند.

مشکل این‌جاست که استانی‌سازی، تنها دختران دانشجو را از درس خواندن در تهران محروم نمی‌کند. دخترها اجازه‌ی ثبت‌نام در هیچ دانشگاهی به‌جز «دم در خانه» را ندارند و خیلی‌هایشان به‌همین خاطر برای همیشه باید سرنوشتی غم‌انگیز داشته باشند. وحیده مولوی از دختری اهل تفرش مثال می‌آورد: «دختری در یکی از روستاهای اطراف تفرش همراه خانواده‌اش قالی‌بافی می‌کرد. پدر و مادرش بی‌سواد بودند واین دختر به تنهایی درس خوانده بود و خیلی تلاش کرده بود. او در حین این که درس می‌خوانده، قالی‌بافی می‌کرده و بچه‌های کوچک خانه را نگه می‌داشته، که بالاخره رتبه‌اش می‌شود دویست. ولی هیچ جا قبول نمی‌شود. این دختر گریه می‌کرد و می‌گفت، من تنها راهی که می‌توانستم از این زندگی نجات پیدا کنم، این بود که دانشگاهی غیر از استان مرکزی قبول بشوم و حالا این امکان از من گرفته شده است.»

چرا به‌جای آنکه دخترها را در محدوده شهر یا استان نگهدارند، تسهیلات بیشتری در اختیار آنها و خانواده‌هایشان نمی‌گذارند؟ چرا حق انسانی آنها سلب می‌شود و اجازه ندارند با خیال راحت در هرنقطه از کشورشان درس بخوانند؟ چرا چیزی مثل کمک هزینه‌ی تحصیلی، ایاب و ذهاب و امکانات کافی در اختیار دانشجویان گذاشته نمی‌شود یا در حدی بسیار ناچیز است؟ مگر ایران روی ثروت نفت نخوابیده است؟ وحیده مولوی درباره‌ی طرح بومی‌سازی می‌گوید: «اولین چیزی که برای طرح بومی‌سازی گفتند، این بود که ما بودجه نداریم که خوابگاه‌ها را نگه داریم، خوابگاه‌های جدید بسازیم یا خوابگاه‌هایی که الان وجود دارند را تجهیز کنیم. بنابراین بهتر است بچه‌ها توی شهر خودشان بمانند، برای این که ما هزینه‌ی خوابگاه نپردازیم، چون بودجه نداریم. در حالی که می‌بینیم، مثلا بودجه‌ی بسیج را زیاد کرده‌اند و می‌خواهند سی مدرسه‌ی تازه برای حوز‌ه‌ی علمیه بسازند.»

جوانها باید هفت‌خوان رستم را پشت سربگذارند تا وارد دانشگاه شوند و حق تحصیل داشته باشند. سخت بودن شرایط ورود به دانشگاه هم تنها یک دلیل دارد: کمبود امکانات آموزشی؛ امکاناتی که دولت موظف است برای مردم ایجاد کند و نمی‌کند. وگرنه مثل خیلی کشورهای دنیا، نه به آزمون سراسری نیاز بود، نه به انواع و اقسام طرحها، مثل استانی‌سازی یا سهمیه‌بندی. و همه این کمبودها هم در وهله‌ی اول بر سر دخترها آوار می‌شود. دخترها می‌گویند، در جمهوری ‌اسلامی دیواری کوتاه‌تر از دیوار ما وجود ندارد. به عقیده وحیده مولوی: «یک دولت بنیادگرا وقتی می‌خواهد مردمش را محدود کند یا یک‌سری محدودیتها برای مردم ایجاد کند، اولین قشری که می‌تواند این محدودیتها را در موردشان اعمال کند دختران یا زنان آن مملکت هستند.»