روشنایی و نور در نزد ایرانیان کهن همواره از احترام و ارزش ویژه ای برخوردار بوده است، به طوری که فعالیت های کار و زندگی با روشنایی و طلوع سحر آغاز می شد و با پایان یافتن روز و شروع تاریکی هوا خاتمه می یافت. نیاکان ما از شب و سیاهی که آن را نماد مرگ و اهریمن می پنداشتند، تنفر داشتند و همواره مترصد بودند تا بر این دشمنان غلبه یابند. بنابراین آرزوی یافتن راهی برای مبارزه با سیاهی و شب که نماد ظلم و بدی بودند، همیشه در ذهن و فکر ایرانیان وجود داشت. این آرزو بر اساس باورهای کهن آریایی با پیدایش آتش توسط هوشنگ فرمانروای پیشدادی برآورده شد و آنها از آن به بعد توانستند با پیروزی بر تاریکی و ظلمت به کشف ارزشمندی دست یابند و هر سال به این مناسبت در دهم بهمن ماه جشن بزرگ پیدایش آتش و گرما را تحت عنوان “جشن سده” بر پا می دارند.
جشن سده بزرگترین جشن بزرگداشت آتش و نور و یکی از کهن ترین آئین های گروهی اقوام ایرانی بوده است. این جشن که از شامگاه دهم بهمن ماه آغاز می شد، همه مردم سرزمین ایران بر بلندای کوه ها، بام های خانه ها، دشت ها یا هر جای مناسب دیگر با گردآوری هیزم، شاخه های خشک درختان، بوته ها و هر آنچه که قابل سوختن بود، آتش پر حجمی روشن کرده و در کنار آن به جشن و پایکوبی و سرود و ترانه خوانی می پرداختند و در دل هر چه زودتر سپری شدن سرما و فرا رسیدن دوباره گرما را آرزو می کردند.
جشن سده هیچ گاه به یکی از اقوام خاص و یا ادیان باستانی ارتباط نداشته و همواره یک جشن ملی و برگرفته از باورهای خاص و مطابق با شرایط جغرافیایی، اقلیمی و رویدادهای کیهانی بوده است. تفکر فلسفی بر برگزاری این جشن بر مبنای خسته شدن و به ستوه آمدن مردم از سرما، یخبندان و آرزو برای سپری شدن و رفتن آن و از راه رسیدن گرما، زایش و آغاز فصل کشاورزی و فعالیت های دوباره زندگی بوده است. نماد مبارزه با سرما و سختی در برگزاری مراسم این جشن با برافروختن آتش زیاد و پر حجم جلوه پیدا می کرده است.
از نظر فلسفی و تعبیرات معنی شناسی می توان چنین اظهار کرد که روشنی و آتش الگوها و نشانه هایی از مظهر وجود و هستی، دانش و خرد و کمال خوبی و پاکی است و شب و سیاهی نیز نمادی از اهریمن، بد ذاتی و اندیشه های نادرست می باشد. بنابراین هنگامی که آتش برافروخته می شود، عوامل اهریمنی که بیماری، زشتی، درد و ناتوانی هستند از صحنه و پیکار زندگی می گریزند. حرکت جمعی و اجرایی یک چنین پنداری نیز در جشن سده نمود عینی پیدا می کند.
امروزه که تکنولوژی و تمدن در جوامع بشری به میزان غیرقابل تصوری رشد و توسعه یافته، بر مبنای دستاوردها و کشفیات اولیه بشر بنیان نهاده شده است، یکی از این دستاوردهای ارزشمند کشف آتش بود که منشاء انرژی حرارتی گردید و تحولی شگرف در زندگی بشر به وجود آورد، به طوری که او توانست با فروغ آن دل تاریکی را شکافته و تکنولوژی و تمدن اولیه را پایه گذاری نماید. با استفاده از همین آتش بود که بشر توانست آهن مخلوط با سنگ معدن را با حرارت ذوب کند و از آن وسایل و ابزار کار و زندگی بسازد و پایه های اولیه پیشرفت و رشد جامعه را بنا نهد. با این نگرش می توان اظهار کرد که موضوع آتش پرست بودن ایرانیان قدیم به طور کلی مردود است. آنها آتش را به عنوان یک پدیده و هدیه آسمانی که زندگی بشر را دگرگون کرده است، مقدس و قابل احترام می دانستند و هیچ وقت آن را به جای خالق جهان پرستش نمی کردند.
برای وجه تسمیه این جشن به نام سده پژوهشگران و محققان اظهار نظرهای فراوانی ارائه داده اند. از جمله ابوریحان بیرونی در آثار خود آورده است:”سده گویند یعنی سد و آن یادگار اردشیر بابکان است و در علت و سبب این جشن گفته اند که هرگاه روزها و شب ها را جداگانه بشمارند، میان آن و آخر سال عدد صد به دست می آید و برخی گویند علت این است که در این روز زادگان کیومرث، پدر نخستین درست صد تن شدند و یکی از خود را بر همه پادشاه گردانیدند و برخی بر آنند که در این روز فرزندان مشی و مشیانه به صد رسیدند و نیز آمده: شمار فرزندان آدم ابوالبشر در این روز به صد رسید.”
ولی بعضی از محققان و پژوهشگران، فلسفه برافروختن آتش در جشن سده را به مسائل دیگری ارتباط می دهند. از جمله این افراد “مری بویس” است که آتش افروزی در سده را به “رپیهوین”(Rapithwin) مرتبط می داند. رپیهوین یا آنطور که در اوستا آمده “رپیتوین” ایزد تابستان و نیمروز و رویاننده محصول است که بر هفت ماه تابستان فرمانروایی می کند و از جمله ایزدانی است که می میرد و دوباره زنده می شود.
به گمان این پژوهشگر، مردم با افروختن آتش در جشن سده، صد روز بعد از رفتن (مردن) رپیهوین و پنجاه روز پیش از بازگشتنش (زنده شدن) برای گرم کردن گیاهان و چیرگی بر سرمای سخت به او یاری می کنند.
نیاکان ما اعتقاد داشتند که رپیهوین هفت ماه روی زمین است و از ابتدای آبان که هوا سرد می شود به زیر زمین می رود. آنها می گفتند که گرمای زمین در آبان ماه به زیر زمین می رود تا باعث رشد گیاهان و گرم شدن آب چشمه ساران شود. این یک اصل پذیرفته شده علمی است که ریشه گیاه در گرمای درون زمین و در هنگام سرمای بیرون حتی در فصل سرما هم رشد می کند مانند شاخه در گرمای تابستان. رپیهوین باز هم طبق یک اصل علمی از روز دهم بهمن از زمین بیرون می آید. روستائیان ما هم عقیده دارند که زمین از چله کوچک به بعد نفس می کشد.
در هر حال علت برگزاری و وجه تسمیه ی سده هر چه باشد از جنبه آئینی و اعتقادی، روشنایی، نور، آفتاب و آتش در نزد ایرانیان نمادی از هدیه الهی و آسمانی بود. آنها نور را مایه زندگی و تداوم آن می پنداشتند. ایرانیان هنگامی که می خواستند خداوند را ستایش و نیایش کنند با تنی پاک رو به خورشید و نور می ایستادند. در اوستا همه جا نور، روشنایی و آتش، گوهر زندگی، عشق و تجلی گاه خداوند است. تاریکی و سیاهی نماد اهریمن و دشمن. به همین دلیل ایرانیان با افروختن آتش، چراغ و نور به مبارزه با اهریمن برمی خاستند و آن را تجلی گاهی از ذات هستی و تداوم حیات می پنداشتند. آنان هیچ گاه آتش پرست نبودند و همیشه به درگاه ایزد یکتا نیایش می کردند.
در شب جشن سده علاوه بر جشن و شادی، مردم به خواندن ترانه های محلی و بیان کردن بعضی از افسانه ها و قصه ها می پرداختند که نشان از به ستوه آمدن آنها از سرما و یخبندان و آرزو برای رفتن سرما و کاسته شدن آن و آمدن گرما داشت.
داستان مردمی “کُردک و ننه پیرزن” نمونه ای از آنهاست که نوجوانی به نام کُردک در چهلمین روز زمستان برای یافتن هیزم در انبوه برف و سرما به صحرا می رود و به تخته سنگ یخ زده ای می چسبد. ننه پیرزن با سوزاندن چرخ نخ ریسی خود بر بام خانه اش، موجب گرمی هوا و آب شدن برف ها و نجات کُردک می شود.
یکی دیگر از آئین هایی که به جشن سده ارتباط دارد، آئین “پیرشالیار” است که در روستای “اورامان تخت” برگزار می شود. در رابطه با جشن عروسی پیرشالیار که مصادف با ایام جشن سده است، افسانه ای وجود دارد:
حدود هزار سال پیش، در بخارا پادشاهی زندگی می کرد که دختری کر و لال داشت و هیچ حکیم و جادوگری نتوانسته بود او را معالجه کند. از سوی دیگر در منطقه اورامان کردستان، مردی مقدس به اسم پیرشالیار زندگی می کرد که دارای معجزه و کرامات بود و شهرتی عالمگیر داشت. چون این خبر به پادشاه رسید، دخترش را به همراه برادرش راهی آن منطقه کرد. آنها وقتی به نزدیکی روستای محل اقامت پیرشالیار رسیدند، دختر احساس کرد که شنوایی اش را به دست آورده است. پیرشالیار هم که از ورود آنها با خبر شد به پیشوازشان رفت. هنگامی که مسافرهای راه دور به خانه پیر نزدیک می شدند ناگهان از بالای کوه روستا، دیوی نعره زنان به درون دره می افتد و با این عمل زبان دختر نیز بهبود پیدا می کند. در این زمان پیرشالیار به برادر شاه می گوید: دو دیو گوش و زبان دختر را جادو کرده بودند و من با تیرهای غیبی خود آنها را نابود کردم. از آنجا که پادشاه گفته بود هر کس بیماری دخترش را معالجه کند می تواند با او ازدواج نماید، دختر پادشاه به همسری پیر در می آید. در این عروسی هر کدام از طوایف، بخشی از هزینه ها و کارهای مراسم را بر عهده می گیرند. پیر نیز قبل از مرگش وصیت می کند که تا آخر دنیا مراسم این عروسی همه ساله برگزار شود.
در حال حاضر هم روز مراسم پیرشالیار که همزمان با جشن سده است به اطلاع همگان می رسد و با همیاری مردم با روشن کردن آتش و پختن غذا بر روی آن و برگزاری جشن و سرور و شادمانی توسط دراویش، زمستان سرد اورامان به گرمی دل انگیزی بدل می شود.
با توجه به چگونگی برگزاری و تاثیری که جشن سده در روحیه و تفکرات و ذهن مردم ایران از دوران کهن تا کنون باقی گذاشته است، می توان به فلسفه و اهدافی که این جشن برای انسان ها در برداشته است اشاره کرد.
اولین نکته در این باره آن است که آتش به همراه آب، خاک و هوا یکی از چهار عنصر مقدس در طبیعت است که از طرف خداوند به انسان هدیه داده شده و مورد احترام و تکریم و سپاسگزاری ایرانیان بوده است. فلسفه دیگر این جشن آن است که انسان می بایست در مقابل هر آنچه که زندگی او را به خطر می اندازد، مقاومت کند تا به پیروزی و خواسته هایش برسد. در این جشن نیز در بدترین حالت سرما یعنی در ایام چارچار چله بزرگ و کوچک زمستان که شدت سرما به نهایت رسیده است، مردم به صورت نمادین آتش روشن می کنند تا به وسیله آن مقاومت خود را در مقابل سرما نشان دهند. شادی و خوشحالی می کنند تا روحیه خود را حفظ نمایند و در دل امید را زنده نگه دارند چون روزگار سرد و زمستان سخت می گذرد و کم کم بهار از راه می رسد.
بزرگترین و مهمترین پیام جشن سده برای ما، مقاومت در مقابل سختی ها، مبارزه و پیگیری مستمر در راه رسیدن به اهداف و زندگی بهتر، ایجاد نشاط و شادی در زندگی برای بالا بردن روحیه و پیروزی در مقابل سرما، سیاهی و تاریکی است. همین گونه پیام ها و رهنمودها در طول تاریخ همواره اقوام ایرانی را در تداوم حیات تاریخی خود زنده و پایدار و حافظ سنت ها و آئین نیاکان خود نگه داشته است.
به گمان نگارنده آن بخش از جشن های ملی ایرانیان که از همه قسمت ها مهمتر است توجه و امعان نظر در فلسفه ها و اهدافی بوده است که نیاکان ما در برگزاری این جشن ها، آنها را به نسل های آینده انتقال می دادند. اینک مدتی است که این فلسفه و اهداف به فراموشی سپرده شده و ما همه به چگونگی برگزاری جشن ها می پردازیم. امید است بار دیگر با بیان و آموزش این همه اهداف و ارزش هایی که در فلسفه برگزاری جشن های ملی کشورمان نهفته است، بتوانیم دستاوردهای ارزشمند نیاکانمان را درست و قابل استفاده به آیندگان و نسل های بعدی بسپاریم.
۱ـ علاقمندان برای اطلاعات بیشتر در رابطه با فلسفه و اهداف جشن های ملی ایرانیان می توانند به کتابی که با همین عنوان توسط انتشارات مهتاب منتشر شده است و تالیف نگارنده این مقاله است مراجعه نمایند.
با سلام ودرود خدمت مسولین محترم مجله شهروند.من به خواندن مطالب ارزشمندی که شما نشر می دهید بسیار علاقه مندم.چقدر خوب بود اگر این گونه مطالب را در کتابی چاپ می کردید.چقدر این مقاله زیبا و در عین حال علمی و مستدل بود. موفقیت شما را آرزو مندم.
با سلام و سپاس فراوان از استاد حسن گل محمدی بخاطر زحمات فراوان جهت جمع آوری و منتشر کردن اطلاعات مفید و سازنده فرهنگی . با امید برای روزی که این مطالب ارزنده و فرهنگی در کتابهای درسی به فرزندان ما آموزش داده شود. با آرزوی سلامتی و موفقیت هرچه بیشتر برای شما استاد گرامی
فریده ناصحی