نگاهی به یک داستان از فریبا وفی

فریبا وفی نویسنده چندین مجموعه داستان و رمان است. او با مجموعه داستان” حتی وقتی می خندیم” در سال ۱۳۷۸ نظر اهل داستان و مطبوعات را به خود جلب کرد، هر  چند پیش از آن نیز مجموعه دیگری به نام” عمق صحنه “منتشر کرده بود. درهمین حتی وقتی می خندیم بود که ویژگی نویسندگی او خود را آشکار ساخت. نکته بینی های موضوعی با نشانه های خاص زنانه، همراه با دقت های روانشناختی عمومی؛ در کنار برگزیدگی داستانی وسواس آمیزی که موجزترین شکل و زبان روایت را به خود می گیرند، شاخصه هایی هستند که به نوشته های فریبا وفی ویژگی می بخشند. از این نظر “حتی وقتی می خندیم” در کنار ۲۱ داستان دیگر کتاب، صاحب ویژگی مشترک با آنهاست. داستان ها،  به اصطلاح مینی مالیست ها “کف دستی” اند، اما به رغم حجم اندک و کوتاه در شکل، در معنا عمیق و طولانی اند. ایجاز داستانی به عنوان عنصری برجسته، در نوشته های وفی – به طور عموم – تنها معطوف به میزان کلمات و واژگان نیست؛ برگزیدگی  وسواس آمیز لحظات با حذف هوشمندانه و هنرمندانه عناصر غیر داستانی، ابعاد مختلف داستان های او را فرامی گیرند. او در این مجموعه از تمهیداتی چون طرح و حادثه اجتناب می ورزد و خود را درگیر ساخت دراماتیزه اثر بر پایه برجستگی شخصیت در داستان نمی کند.

بحران اجتماعی ـ معیشتی، دستمایه های مضمونی داستان هایی هستند که در اوج کوتاهی و حذف، بر جز نگاری هایی از حالات روانی آدم ها دقت دارند. چنان که می دانیم این فشردگی هنرمندانه از آموزه های چخوف در داستان کوتاه است. میان چخوف و مینی مالیسم که فریبا وفی از زیبایی شناسی داستانی آن بیش ترین تاثیر را دارد، پیوند ژنتیک برقرار است. با این درک از زیبایی شناسی داستان، صرفه جویی سرسختانه  کلمات در داستان های این مجموعه و به طور قطع در داستان حتی وقتی می خندیم، مقدم بر دیگر عناصر زیبایی شناختی داستان کوتاه است. ویژگی دیگر داستان های آمده در این مجموعه، فضا، آدم ها و حس و حال حاکم برکلمات، برآمده از وضعیت روز جامعه و نزدیک ترین تصویر از شرایط اجتماعی و خانوادگی امروز ایران است. این ویژگی به خودی خود در داستان فاقد معنای هنری است، اما اگر یک نویسنده بتواند در یک اثر داستانی روحیات و لحظات مردم زمانه خود را به لباس هنر آراسته کند هم زمان به تاریخ نیز کمک کرده است. این ویژگی ها از جمله در داستان کوتاه حتی وقتی می خندیم، دیده می شود. چهار زن از خیانت های خود به شوهرانشان چنین می گویند:

Fariba-Vafi

ما چهار زنیم. وقتی دور هم جمع می شویم می توانیم بخندیم حتی اگر غمگین باشیم. ما روژ لب و پودر صورتمان را به یکدیگر تعارف می کنیم و در آیینه کوچکی که دست به دست می گردد به خودمان نگاه می کنیم. حرف های ما از بچه هایمان شروع و به مردهایمان ختم می شود. همین است که صدایمان اول نرم  و لطیف است و آرام آرام خشن و خشن تر می شود. ما با لذت زیاد از خیانت هایمان می گوییم. حالا ما یکدیگر را به خوبی می شناسیم و می دانیم که هر کدام چگونه خیانت می کنیم.”

چیزی که  هست این آغاز درخشان و در عین حال شوک آور – برای مردان- داستان را ابتدای امر مردستیز می نمایاند در حالی که واقعیت نهفته داستان آن است که زنان پیش از آن که مردستیز باشند، خود ستیزند و حتی وقتی می خندند، در واقع می گریند. این نکته ای است که داستان در خود پنهان دارد. و خواننده انتظار دارد با توجه به هیئت زنان در نوع آرایش و نوع گفتار نامتعارف آنان شاهد رویدادی حادثه جویانه در انتقام زنان از شوهرانشان باشد؛ اما داستان در سمت گیری خود می گوید این دارای اهمیت نیست. این که به آیینه نگاه می کنند و آنگاه حرف زدنشان شروع  می شود و آیینه هم چون تمثیلی از بیان واقعیت کاربرد هنری می یابد و بعد این که چگونه می گویند و در این گفتن حسی از انتقام را با لذتی به ظاهر سادیستی و در واقع خود ویرانگرانه و مازوخیستی بیان می کنند؛ و وقتی حرف به شوهرانشان می رسد صداها خشن تر می شود و چنان که گویی پشت کلمات انتقامی تاریخی نهفته است…  این ها، یعنی چینش عناصر داستان در انتقال فضای هنری،  مهم است. هر کدام از زنان با بیانی خارج از هنجار و لذتی سادیستی، چنان که گویی لایه ای از شخصیت خود را فرافکنانه بروز می دهند، از  خیانت های خود به همسرانشان می گویند. سه زن به شیوه ای مشابه: یکی با انداختن آب دهان در غذای همسر، یکی با سرکیسه کردن از هر طریق و جعل سند و یکی با بی توجهی محض به شوهر و تبدیل او به بخاری یا مبل و  دیوار، در هر نشست از شوهرانشان انتقام می گیرند. نفر چهارم به شیوه ای دیگر: “من هم خیانت کردم. … به او نه به خودم.” سخت ترین و غم انگیزترین رودررویی را با جامعه و فرهنگی مردسالار آشکار می سازد:”در تمام این سال ها هیچوقت طوری که دلم می خواست زندگی نکرده ام.”  و آن گاه داستان با این کلمات پایان می یابد:

“همه ساکتیم. یکی از ما سرخابش را از کیفش در می آورد و به همه تعارف می کند. همه ما بی آن که به آیینه نگاه کنیم گونه و لب هایمان را پر رنگ تر می کنیم و به خانه هایمان برمی گردیم.”

vafi-book-H

 “حتی وقتی می خندیم”این ستیزه ورزی را  ناشی از فرودستی تاریخی و تحقیرآمیز زنان می داند و راه برون رفت آن را بر پایه واقعیت های جامعه نه در گفت وگو، که در “بازگشت به خانه” می یابد. هرچند صدای آنان به تناسب خفقان، عصبی، نامتعارف و هنجارشکنانه می نماید. این همه نفرت زنان ـ چهار زن داستان به لحاظ تاریخی و شخصیتی یک زن محسوب می شوند ـ حتی اگر توجیهی بر عملکرد بیرونی و خیانت بار جنسی هم باشد، سرگشودن عقده هایی است که جامعه زن ستیز در انباشت تاریخی، خود مسبب آن شده است.

 از فریبا وفی مجموعه داستان های عمق صحنه، حتی وقتی می خندیم. در راه ویلا، و رمان های  پرنده من، رویای تبت، رازی در کوچه ها، ترلان… به چاپ رسیده است.