tehranto-book-H

چهاردهمین کتاب ماه تهرانتو، به همت فرشته مولوی، جمعه ۳۱ ژانویه در یکی از سالن های مرکز امور شهری نورت یورک برگزار شد.

این نشست به بررسی کتاب “اسفار کاتبان” نوشته ابوتراب خسروی اختصاص داشت. این بار تنها یک منتقد از راه دور، خلیل درمنکی از ایران در این برنامه حضور تصویری داشت.

پیش از پخش ویدیو، فرشته مولوی دقایقی از چرایی انتخاب کتاب گفت. او این پیش درآمد را بعدا در سایت خود نیز منتشر می کند.

در این مقدمه، مولوی می گوید:

پیش از آن که از اسفار کاتبان بگویم، به تاکید و تکرار دلم می‌خواهد بگویم که انگیزه‌ی اصلی من در برپایی  و دوام کتاب ماه تهرانتو آن است که به فراخور توان خودم امکان و الگویی فراهم بیاورم تا در چارچوب آن اهل ادب و کتاب فارسی و فرهنگ ایرانی، چه در ایران باشند و چه در بیرون از آن، با هم و در کنار هم باشند. ناگفته پیداست که چون جوانان اهل ادبیات و کتاب ایران‌نشین در تنگناهایی «بس ناجوانمردانه سرد» گیر کرده‌اند، دلم می‌خواهد چراغ کوچک کتاب ماه تهرانتو هم به دست آن‌ها و هم برای ‌آن‌ها روشن بماند.

کتاب امشب، بسته به این که  در حضر، روایت مهشید امیرشاهی از انقلاب ۵۷ ، را رمان بدانیم یا نه؛ چهارمین یا  سومین رمان ایرانی‌ست که در این برنامه نقد و بررسی می‌شود.  اسفار کاتبان نخستین کتاب از رمان‌های سه‌گانه‌ی ابوتراب خسروی است که در ۱۳۷۹ در ایران درآمد. دومین آن، رود راوی، در ایران و سومین، ملکان عذاب، در بیرون از ایران در آمده. سوای این رمان‌ها نویسنده چند مجموعه داستان هم درآورده. خسروی نویسنده‌ای صاحب‌سبک و نامدار است که کارهایش«آسان‌خوان» نیستند، اما هم جایزه برده‌اند و هم توجه منتقدان را به خود کشانده‌اند.

اسفار کاتبان را، مثل هر رمان خواندنی و ارزشمند دیگری، می‌توان از دیدگاه ادبی بررسید و به چند-و-چون ادبی‌گری آن پرداخت. برای نمونه سبک و زبان کار، یا زمان و مکان داستان، یا چندگانگی روایت و از این دست هر یک می‌تواند کانون توجه منتقد ادبی بشود و با ترازوی دانش و بینش او سنجیده شود. سوای این رویکرد ادبی اما از دیدگاه‌های دیگر هم این کتاب درخور توجه است. برای نمونه، اگر در چارچوب جامعه‌شناسی ادبیات قرار باشد پژوهشی درباره‌ی تاثیر سانسور بر ذهن و زبان و فرآورده‌ی نویسندگان این دوره از ادبیات ایران بشود، اسفار کاتبان از زمره‌ی رمان‌های فارسی‌ست که به‌خوبی کوشش نویسنده‌ی در بند سانسور را برای یافتن راه گریز از آن نشان می‌دهد. دیدگاه دیگری که در گزینش این رمان برای این برنامه سهم داشته، دیدگاهی‌ست که درونمایه‌ی اجتماعی داستان را پیش می‌کشد. در اسفار کاتبان چند روایت و چند زمان درهم تنیده می‌شوند تا تم‌هایی چون تقدیر و یا تعصب مذهبی داستان‌ پرورده بشوند. یکی از روایت‌ها، داستان عشق دختر کلیمی به پسر مسلمان، هم برای طرح عشقِ نباید و نشاید (ممنوع) و هم برای سرانجام آن، از دیدگاه اجتماعی-فرهنگی درخور توجه و بحث‌برانگیز است.abotorab-khosravi

پس از این مقدمه، برنامه ریز و گرداننده ی کتاب ماه تهرانتو، منتقد راه دور را از زبان خود او معرفی کرد:

از سال ۷۷ نقد می نویسم. در روزنامه هایی چون شرق، حیات نو، همشهری، آریا، صبح امروز، اعتماد ملی و مجله هایی چون کارنامه، بیدار، قال و مقال، آذرنگ، عصر پنج شنبه و …. نقد نوشته ام. نقدی به نام فروپاشی شی در رمان بر روی رمان “من پیچیده به بالای خود تاکم” محمدرضا صفدری در سال ۱۳۸۳ جزء سه کاندیدای دریافت جایزه نقد شد. چند بار دیگر هم کاندیدای جوایز گوناگون دیگر نقد بوده ام. در حوادث عاشورای ۸۸ بازداشت شدم و ۵ ماه زندان بودم. بر روی تاریخ نقد ایران پژوهش می کنم. بر روی ادبیات داستانی ایران در صد سال اخیر بنا به گفته بسیاری تسلط خوبی دارم. در سال ۱۳۸۵ با دوستانم کارگاه نقد را دایر کردیم و هدف از آن تولید نظریه ادبی در ایران بود که در نوع خود بسیار آموزنده و کم نظیر بود. در سال ۱۳۸۸ کارگاه نقد تعطیل شد. (حوادث عاشورا). در حال حاضر بر روی مساله تولید نظریه ادبی در ایران هم چنان کار می کنم. مقاله ام با عنوان «واسازی چشم مرکب» «از مرکب تا مرکب» درباره محمد مختاری از سال ۱۳۸۷بارها در مطبوعات دست به دست شد و چاپ نشد و عاقبت در فیس بوک منتشرش کردم. علی الخصوص به سبب این نقد و سایر رویکردها مورد غضب دستگاه رسمی رسانه ای کشور بوده و هستم و در سال های گذشته بیشتر به نقد چونان تئاتر پرداخته ام. یعنی در محفلی، جمعی، جلسه ای نقدی ارائه کردم، مکتوب و یا نامکتوب و در هر حال چاپ نشده و این نقد مانند یک اجرا تئاتری پس از اجرا فقط بدل شده است به خاطره ای در ذهن دوستان. این است حال و روز ما در دورانی که نقد را حتی به نسیت نمی برند.

پس از معرفی ویدیوی سخنران از راه دور پخش شد.

قبل از اینکه از محتوای بررسی درمنکی بگویم، لازم است از نحوه ی ارائه او تعریف کنم. برای اولین بار، یک ویدیوی حرفه ای و با کیفیت خوب پخش می شد؛ ویدیویی که موسیقی داشت، جابجا با نشان دادن کتاب هایی که از آنها گفته می شد و صفحاتی که از آنها خوانده می شد و همچنین عکس های افرادی که نامشان برده می شد، یکنواختی صحنه ای که یک نفر جلوی دوربین فقط حرف می زند را از بین برده بود و این نکته برای من و فکر کنم بسیاری دیگر جالب بود.

خلیل درمنکی اما به جای پرداختن به کتاب “اسفار کاتبان”، یک موضوع را انتخاب کرده بود و آن را در تمام آثار نویسنده بررسی کرده بود و حتی همین را در آثار دیگران هم مثال می زد.

درمنکی با اشاره به اینکه زبان در رمان های ابوتراب خسروی مهم است و او قبلا به آن پرداخته، گفت، در این بحث علاقمندم به مقوله ی دیگری بپردازم آن هم مسئله ی مکان در داستان های اوست.

او در این رابطه به مکان های متضاعف و شیزومکان اشاره کرد که مکانی ست که همزمان بُعد دیگری از مکان را در خودش دارد.

در اسفار کاتبان می بینید که وقتی راوی ـ سعید بشیری ـ دارد روایتی به دست می دهد از باز نوشته شدن نسخه ای از مصادیق الآثار به دست پدرش، و همچنین خود پدر راوی هم مشغول بازنویسی نسخه ی دیگری از مصادیق الآثار بوده، شما احساس می کنید در همان خانه که اینها هستند در جلوی صحنه زندگی روزمره ی سعید بشیری و خانواده و اطرافیانش در جریان است و در لایه ی پشتی و در عمق صحنه، ماجراهای شاه منصور و خواجه کاشف الاسرار است. یعنی شما در رمان سه سطح را می توانید تشخیص دهید. این سه سطح زمانی، سه سطح مکانی ایجاد می کند.

درمنکی موضوع مکان و تولید مکان را در سایر داستان های ابوتراب خسروی از جمله رود راوی، هاویه، میخانه سبز و … پی گرفت و از هر کدام از آنها مثال هایی را عنوان کرد.

از آنجا که بحث آقای درمنکی تخصصی بود که طی یک ویدیوی ۴۳ دقیقه ای ارائه شد، و برای درک بهتر گفته هایش لازم است که تمام متن آورده شود، به دلیل محدود بودن فضای نشریه این کار امکان پذیر نیست، و از طرفی قرار است که ویدیوی آن به زودی روی یوتیوب قرار گیرد، که در این صورت لینک آن را به انتهای این گزارش اضافه خواهیم کرد، بنابراین گفته های ایشان را همین جا کوتاه می کنم.

به رسم همیشه در پایان سخنان میهمان برنامه، بخش پرسش و پاسخ برگزار شد. قرار شد بخش پرسش و پاسخ نیز در گزارش آورده شود تا از طریق شرکت کنندگان در نشست، نگاه های متفاوت به  این کتاب را بشنویم.

اولین پرسش از سوی من مطرح شد که ضمن تعریف از ویدیوی حرفه ای و جالب ایشان، گفتم که شاید ایشان متوجه موضوع برنامه که بررسی کتاب اسفار کاتبان بوده، نشده و به تمام آثار ابوتراب خسروی پرداخته.

خانم مولوی پاسخ داد: قاعده ی کار من این است که به اتکای یک پیشینه ای به نویسنده و منتقد پیشنهاد بررسی کتاب را می دهم. کسانی که مرا می شناسند می دانند من آنقدر وسواس دارم که مدام تکرار می کنم و توضیح می دهم به طوری که طرف گریزان می شود. بنابراین هیچ اشتباهی در کار نبوده. من می دانستم ایشان روی این نویسنده کار کرده و به همین دلیل به ایشان پیشنهاد کردم، او هم خیلی استقبال کرد، منتها از اول گفت من به شیوه ی خودم و به یک مسئله می خواهم بپردازم. من هم روشم این است که سخنران آزادی کامل دارد که آنچه را که می خواهد بگوید خودش تنظیم کند. فقط مطمئن می شوم که ساختار برنامه را توضیح داده ام. بنابراین درک اشتباهی در کار نبوده و خواست ایشان بوده و از نظر من محترم است.

 

مجید ملکان ـ راجع به کار ایشان دو مطلب به نظرم رسید. ایشان سعی داشت با لنز مکان به کارهای خسروی نگاه کند، بد نبود اگر این کار را منظم تر و اسلوب مندتر انجام می داد. برای این کار لازم است اول به مبانی چارچوب نظری اشاره کند، قبلا این نگاه را چه کسانی کرده اند؟ ریشه اش کجاست؟ تئوریسین هایش چه کسانی هستند؟ اصطلاحاتی که به کار می برد مثل شیزومکان را توضیح بدهد بعد به این داستان بپردازد. این را ندیدیم متأسفانه.

نکته ی دوم این بود که آخرش گریزی زدند به این که پروژه ی آقای خسروی ناتمام است برای اینکه نمی تواند با واقعیت و سطح رئال پیوند برقرار کند و حدس ایشان این بود که به خاطر شرایط ایران این پروژه ناتمام می ماند. به نظر من این درک و دریافت از ادبیات بخصوص با مثالی که از کتاب آقای آصف بیات زد، من را یاد رئالیسم سوسیالیستی انداخت و آن نگاه به ادبیات که فکر نمی کنم اصلا قصد نویسنده ای مثل ابوتراب خسروی، رفتن به آن سطح از رئالیسم باشد، چون خیلی آسان تر است و کارهای خسروی مشکل تر.

در مورد کتاب اسفار کاتبان، با لنزی که آقای درمنکی گفتند، خود سطح اول داستان که عشق این دو نفر در آن اتفاق می افتد به نظر من یک مکان استعلایی است با تعبیر ایشان، و آن چیزی که شما گفتید عشق ممنوعه، این عشق ممنوعه مسلمان و یهودی، چیز تازه ای نیست، نه ربطی به حاکمیت سیاسی کنونی دارد، و نه ربطی به دولت اسرائیل. برای اینکه خیلی ها یهودی ستیزی خود را در پناه اسرائیل ستیزی پنهان می کنند. دولت اسرائیل سابقه اش به صد سال نمی رسد ولی یهودی ستیزی بخش های عظیمی از ایرانیان تاریخش به صدها سال می رسد.

آقای ملکان شعری از سعدی را به عنوان مثال این موضوع آورد.

 او ادامه داد: در این متن یهودی ستیزی، عاشق شدن دو نفر به نظر من نمادین است. به این شکل که اینها آدم های عادی جامعه نیستند، کار پژوهشی می کنند، صبغه ی روشنفکری دارند، و در نهایت این عشق محتوم به نابودی ست. یعنی این مکان که عشق اینها در آن شکل می گیرد، مکان واقعی نیست، با اینکه شما فکر می کنید ایران معاصر است. نه، این ایرانِ خیالی ست که اینها راحت می توانند عاشق شوند و در آن ایران خیالی هم آنها به هیچ جا نمی رسند.

مرضیه ستوده ـ در مورد صحبت های آقای درمنکی، آن بخشی که در مورد مکان های مضاعف صحبت کردند، خیلی حرفه ای بود، ولی آن بخش که حالا این مکان های مضاعف که از طریق شگردهای روایت خیلی هم خوب نوشته شده، فوق العاده و منسجم نوشته شده، ولی چه تأثیری روی خواننده می گذارد، یا در کل کتاب. یعنی در واقع منتقد در این بخش خیلی غیرحرفه ای عمل کرد، چون نگفت این کاری که نویسنده انجام داده روی پلات داستان و روی روابط آدم ها، چه تأثیری گذاشته، این را نگفت، فقط گفت نویسنده مکان های مضاعفی را ایجاد کرده. نقد در واقع رمزگشایی می کند و تاثیرگذاری را می گوید. اشاره ی کوچکی کرد که بعضی ها می گویند مثل کارهای بورخس است. خوب بورخس جادو می کند. اول داستان در همین مکان های مضاعف، دو نفر با هم دشمن اند، بعد بورخس آنچنان جادو می کند در مکان های مضاعف، یا ویرانه های مدور، آن دو با هم دوست از آب درمی آیند، یعنی همه چیز را باژگونه می کند و خواننده را تکان می دهد.

لی لی نبوی ـ به نظر من هم بخش اول نقد بسیار خوب بود و بسیار روشنگر، من خودم دو سه بار این کتاب را خواندم و برای من نکاتی را روشن کرد. در مورد بخش دوم اندکی اختلاف نظر دارم با آقای درمنکی.

دقیقا آخر داستان وقتی می گویند که در یک زمانی آن را به واقعیت باید نشان دهند، این در آخر داستان این کار را می کند، و کاملا راه را نشان می دهد آن هم به این صورت که هیچ تغییری نکرده نگرش بشر به تعصباتش، همان چیزی که در آن دوران لایه ی سوم اتفاق افتاده، الان در لایه ی اول هم که حقیقت وجودی این دو عاشق و معشوق است با همه ویژگی هاشان، باز هم هنوز تفکر انسان ها نسبت به عقاید و مذاهبشان همانقدر خشک و کشنده است. در حقیقت این را می خواهد بگوید که اگر قرن ها هم بگذرد انسان همان انسان است و تمدن و زمان نمی تواند تغییرش دهد. اما به نظر من بخش آخر را نشکافتند.

مهدی ترابی کیا ـ  از دید من که پسزمینه ی جغرافی دارم، یکی از تعریف های گسترده جغرافیا این است که جغرافیا علم مکان هاست و امروز این مکان در فضا هم هست. ما هر کاری که بخواهیم بکنیم مکان الزام است، بدون مکان هیچ کاری نمی شود کرد. داستان ها بخواهند و نخواهند باید در یک فضا و مکانی اتفاق بیفتند. ضرورت اینکه ما داستان را ببریم به اینکه در مکان ها چه اتفاقی می افتند، در چنین نقدهایی، مهمترین بخش این است که توضیح دهیم چرا ما به سراغ مکان می رویم. مکان که اجبار است حتی در خیال. من متوجه نشدم که ایشان هیچ ارجاعی به این موضوع بدهد.

بعد در این لایه هایی که اتفاق می افتد، ایشان به بوف کور و چند داستان دیگر اشاره کردند، این برهم کنش مکان ها خیلی مهم است و آدم ها که چه نقشی در آن ایجاد می کنند و چه نقشی می گیرند و چگونه این مکان های اضافی را می سازند. من حس کردم حداقل توی این نقد به این قسمت اشاره نشد.

مرضیه ستوده ـ در مورد کتاب اسفار کاتبان بگویم، این کتاب خیلی خیلی خوب نوشته شده، من با لذت آن را خواندم و کشش خیلی زیادی داشت. هیچ ادعایی ندارم ولی رمان خوان قهار و حرفه ای هستم. این کتاب در واقع مثل متون کهن با شگردهای روایت های مختلف، فرزند خلف آقای گلشیری ست، بعضی جاها یاد آن زنده یاد می افتادم.

حالا این کتاب که اینقدر شسته رفته است و خوب نوشته شده، چرا اثر هنری نشده؟ چرا مثل بورخس نیست؟

این مکان های مضاعف، در واقع نمایشی ست که از متون گذشته لایه لایه می آورد و خیلی استادانه و بسیار زیبا این کار را می کند، ولی خیلی فنی است، یعنی تنزل پیدا می کند به چیزی نمایشی، یعنی رابطه ای بازسازی نمی شود که تقدیر را تحت الشعاع قرار دهد.

ابوتراب خسروی استاد بازسازی همه چیز با کلمه است، حتی اول کتاب میگه که قرار است با کلمه بازسازی شود، ولی آیا کاراکتر اقلیما را برای ما بازسازی کرد؟ وقتی کتاب تمام شد، اقلیما هم تمام می شود. ولی خیلی از کاراکترهای رمان های شاهکار یاد ما می مانند چون نویسنده او را آنطور پرورانده. منظورم این است که چرا یک چیز ماندنی از این رابطه یا از اقلیما نگذاشت که تقدیر را تحت الشعاع قرار دهد. در رمان های شاهکار، نویسنده در پایان یک باره پنجره ای باز می کند و اثری روی خواننده می گذارد که این دنیای من است.

شهین نوروزی ـ به نظر من در این اثر آقای خسروی، شخصیت پردازی نشده، نه تنها اقلیما، بلکه آدم های این داستان شخصیت هایشان شکافته نشده و این به نظر من ضعف کتاب می تواند این باشد.

همچنین پایان باز کتاب شاهکار است. کاتبان متعددی از شروع داستان تا پایان آن هستند و این همینطور می تواند ادامه داشته باشد و کاتبان دیگری کار را ادامه دهند.

مجید ملکان ـ اینکه دوستان می گویند شخصیت پردازی نکرده، خسروی نویسنده ی توانایی ست، نخواسته شخصیت پردازی کند. ما اینجا داریم می گوییم چرا آن جور که ما دوست داریم رمان را ننوشته. ایشان (ستوده) گفتند که کتاب تبدیل شده به متنی که آدم می خواند و لذت می برد. چه بهتر از این، ما اگر از ادبیات دنبال چیزهای بیشتری هستیم، مثل آن که آقای درمنکی گفتند پیوند با سطح سیاسی ـ اجتماعی، یا اینکه معتقدیم همه چیزهایی که می خوانیم مثل سووشون خاطرات زری توی ذهنمان بماند یا مثل کلیدر دولت آبادی، گل محمد توی ذهنمان باشد، فکر می کنم این یک کلیشه است.

نثر این داستان فوق العاده است. این فضاهایی که ایجاد می شود، هر لحظه در هر جای داستان چند زمان است، همه ی این زمان ها آشناست و امروز است.

کریم زیاّنی ـ من هنوز کتاب را تمام نکرده ام. فوق العاده جذب کتاب و نگارش آن شدم. خیلی روان است. به نظرم دختر و پسر، دو نماد هستند اصلا نیازی به شخصیت پردازی و قهرمان سازی نیست. دو نمادی که در طول تاریخ همیشه با هم مسئله داشتند و هنوز هم دارند و هیچ فرقی نکرده، گو اینکه روشنفکری و تکنولوژی جامعه را تغییر داده. این دو نماد را نمی گذارند هیچوقت با هم سازگار شوند.

عکس ها: مهدی ترابی کیا