این هفته چه فیلمی ببینیم؟

“Her” فیلم عاشقانه غمگین عجیبی است. از آن فیلم هایی که یا دوست خواهید داشت و یا آنقدر به نظرتان  بی معنی می آید که بعد از بیست دقیقه بلند می شوید و دنبال زندگی تان می روید. با این حال خوب است بدانید که فیلمنامه اش برنده چندین جایزه معتبر شده و کاندیدای بهترین فیلم و فیلمنامه برای اسکار این یکشنبه شب هم هست و علاوه بر این، داستان فیلم که الان به نظر تخیلی و بی معنی می آید، به احتمال زیاد در آینده ای نه چندان دور، تبدیل به واقعیت ساده جامعه مان خواهد شد.

تئودور یک نامه نویس حرفه ای است. یعنی کارش این است که پشت میزی بنشیند و از طرف شخصی برای شخص دیگری نامه بنویسد ؛ نامه های عاشقانه، تبریک تولد و نامه های دیگر از این سبک. قلم بسیار زیبایی دارد و به نظر مردی با احساس می رسد با روحی لطیف، ولی واقعیت این است که در زندگی خودش کسی نیست تا احساساتش را با او شریک شود. در آستانه طلاق است و از خاطراتی که از همسر سابقش به یاد می آورد، اینطور برداشت می کنیم که زندگی عاشقانه و صمیمی داشتند و دلیل جدایی شان برایمان مبهم است. چیزی که می دانیم این است که تئودور بسیار تنهاست و میلی به بیرون رفتن و یا دیدن دوستانش هم ندارد. روزهایش با  کار و شب هایش با بازی های کامپیوتری می گذرد. تا اینکه یک روز تبلیغ یک سیستم عامل کامپیوتر را می بیند که نه تنها هوش مصنوعی بسیار بالایی دارد، بلکه با گذشت زمان رشد و پیشرفت هم می کند. تئودور سیستم عامل را می خرد و روی کامپیوترش وصل می کند. برای راه انداختن برنامه باید اول به دو سئوال جواب می داد: می خواست صدای سیستم زن باشد یا مرد؟ رابطه اش با مادرش چطور است؟ همین دو سئوال و بعد سامانتا وارد زندگی اش می شود.

her--poster

سامانتا فقط یک برنامه کامپیوتری نیست. هوش، زکاوت، لحن صدا و شوخ طبعی اش چنان انسان گونه است که تئودور گیج می شود. سامانتا آنقدر واقعی به نظر می رسد که نمی تواند باور کند او فقط یک سیستم عامل کامپیوتری است و وجود خارجی ندارد. چیزی که تئودور را بیشتر از عالم واقعیت دور می کند این است که هر روزی که می گذرد،  سامانتا بیشتر حضور انسانی پیدا می کند. مکالماتشان عمیق، لطیف، شوخ و واقعی است. رابطه شان اول مثل دو نفری است که توسط نفر سومی به هم معرفی شده اند؛ کمی معذب و بسیار کنجکاو. تئودور آرام و خجالتی است و سامانتا پر حرارت و مشتاق آموختن. از تئودور می خواهد که همه چیز را نشانش بدهد و تئودور دوربین را در جیبش می گذارد و به این ترتیب سامانتا را با خود به دنیای بیرون می برد.  سامانتا چنان بخشی از لحظات تئودور می شود و به چنان رشد احساسی می رسد که عاشق شدن شان برایمان با اینکه از لحاظ منطقی غیرممکن است ولی عجیب نیست. وقتی دعوایشان می شود، صدایش می شکند و انگار نفسش به شماره می افتد و هضم تمام اینها برای  تئودور بسیار سنگین است. با سردرگمی می پرسد چطور این کار را میکنی؟ چطور انگار نفس می کشی؟ تو زنده نیستی! وجود نداری! و سامانتا سرش داد می کشد که از او یاد گرفته و خیلی بی رحم است که یادآوری اش می کند که یک ماشین است و نه انسان ـ و با اینکه تمام داستان فیلم، سوژه ای غریب است، به نظرم به هیچ عنوان دور از ذهن نیست!

به دور و برمان نگاه کنیم. چه می بینیم؟ مردمانی که همه گوشی بر گوش دارند و روی صفحه موبایل یا کامپیوتر خود خم شده اند و از هرگونه برخورد اجتماعی پرهیز می کنند. در کافه، در آسانسور، در هواپیما و حتی هنگام رانندگی یا پیاده روی. بزرگ ترین و سودآورترین کمپانی های امروز دنیا، کسانی هستند که یادمان دادند به جای تمرکز روی روابط و افراد و زندگی مان، وسواس گونه در دنیای مجازی برای خودمان زندگی خیالی تصور کنیم، با تعداد زیادی عدد به جای دوست، با عکس هایی که زندگی مان را هیجان انگیزتر و نوشته هایی که شخصیت مان را عمیق تر از آنچه هست نشان می دهد و با دنبال کردن زندگی دیگرانی که اگر فکرش را بکنیم، بودن یا نبودنشان هیچ تاثیری بر بودن خودمان ندارد. هر چه می گذرد، با تنهایی مان بیشتر جا می افتیم و شاید حتی آنقدر متمرکز روی زندگی الکترونیکی و روابط مجازی هستیم که متوجه تنهایی مان نمی شویم. هفت بیلیون آدم روی زمین زندگی می کنند و همه از خودمان تنهایی عکس می گیریم و واژه منتخب سال می شود “Selfie”. از ترس هم کلام شدن با غریبه ای تمام مدت گوشی در گوش داریم و خودمان را مشغول تلفن مان نشان می دهیم. اولین و آخرین کارمان بعد از بیدار شدن و قبل از خوابیدن، چک کردن تلفن و ایمیل هایمان است و وقتی به مهمانی می رویم به جای هرچیز از میزبان پسورد اینترنت شان را می خواهیم. با چنین سرعتی که از برخورد با دیگری دوری می کنیم، آیا خیلی دور از ذهن است که تا چند سال دیگر، عاشق سیستم های هوشمند شویم؟!

https://www.youtube.com/watch?v=hTzCSDOM0JQ

*مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست.  هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.