Mina-Ahadi-1

مینا احدی: من خودم را فمینیست معرفی نمی کنم

مینا احدی، فعال سیاسی و شناخته شده ترین چهره ی کمپین های بین المللی علیه اعدام و سنگسار است. او که در ابهر متولد شد، در همان شهر تحصیل کرد و در دانشگاه تبریز پزشکی می خواند که انقلاب شروع شد و فعالانه در پیشبرد انقلاب شرکت کرد. او و همسرش اسماعیل یگانه دوست از ابتدا با  رژیم اسلامی مخالف بودند و علیه آن فعالیت می کردند.

احدی بعد از روی کار آمدن حکومت اسلامی علیه فرمان حجاب اجباری آیت اله خمینی به خیابان رفت و تظاهرات بزرگی را سازمان داد.

هنگامی که پاسداران برای دستگیری او و همسرش به خانه آنها هجوم بردند، او در خانه نبود و تنها همسرش را بازداشت کردند و در نهایت در سال ۶۰ همسرش را در  زندان تبریز اعدام کردند.

اعدام همسرش درست در روز سالگرد ازدواج‌شان، از عواملی شد که احدی بعدها به چهره‌ای مطرح در مبارزه با مجازات اعدام تبدیل شود. او پس از دستگیری و اعدام همسرش، به تهران رفت و یک سال بعد، در سال ۱۹۸۲ عازم کردستان شد. پس از ده سال فعالیت سیاسی در آن‌جا، در سال ۱۹۹۰ به کشور اتریش پناهنده شد و شش سال بعد به آلمان آمد. او در حال حاضر در آلمان زندگی و فعالیت می‌کند.

خانم احدی خوش آمدید.  مینا احدی را چگونه تعریف می کنید؟

ـ ممنون از دعوت شما. مینا احدی جنبه های مختلف دارد. گرایشات مختلف در مورد من از زوایای مختلف صحبت می کنند. برای این که بدانید جمهوری اسلامی در مورد من چگونه می اندیشد بهترین کار خواندن کتابی ست که تازگی ها یک خبرنگار آلمانی نوشته. این خبرنگار  کسی است که در جریان کمپین سکینه محمدی آشتیانی با من در تماس بود و بعد در ایران به زندان افتاد. ایشان نوشته، جمهوری اسلامی فکر می کند یکی از دشمنان درجه اولش مینا احدی است. خیلی از او متنفرند. مرا در شکنجه گاه های جمهوری اسلامی شکنجه کردند و کتک زدند و همه ش از من می پرسیدند مینا احدی با تو چه رابطه ای داشته.

به نظر من این موقعیت من و جمهوری اسلامی را خیلی تیپیک نشان می دهد. و البته این همه تنفر بیشترش  در رابطه با کمپینی مثل سکینه آشتیانی ست و نیز کنفرانس برلین.  آنها از من متنفرند و فکر می کنند من تروریستم و باید دستگیر شوم، و از آلمان می خواستند جلوی فعالیت های من را بگیرد.  این یک مینا احدی.

یک مینا احدی هم به روایت  روزنامه ی آلمانی  ” دی تسایت”،  در مصاحبه ای که با من داشت چنین روایت می شود: مینا احدی کسی ست که بخشی از ایرانیان خارج کشور او را قبول ندارند. آنجا نوشته بود به خاطر این که در کنفرانس برلین نقش اصلی را بازی کرد و بخشی از ایرانیان خارج کشور فکر می کردند می شود جمهوری اسلامی را اصلاح کرد، بنابراین این آدمی است که خیلی پروواکتیو (جنجالی) است و راجع بهش نظرات مختلفی وجود دارد. شما اگر بخواهید مرا بشناسید یک بخش هم این جوری ست که من به جلساتی دعوت نمی شوم و جلساتی  هم هست که وقتی وارد می شوم به من چپ چپ نگاه می کنند. اما در عوض جلساتی هم هست که وقتی وارد می شوم هفتصد نفر بلند می شوند و پنج دقیقه دست برایم می زنند. این هم یک مینا احدی ست.

یک مینا احدی هست که از زندان های جمهوری اسلامی باهاش تماس می گیرند، و شماره تلفنش در زندان ها بین محکومان به اعدام دست به دست می شود.

من آدمی هستم که توی این دنیا، تو این جامعه و تو حکومت جمهوری اسلامی فعالیت کردم. متأسفانه در شرایطی به دنیا آمدم و در خانواده ای و جامعه ای که از اول به من گفتند مسلمانی، و ما یک حکومت دیکتاتوری را سرنگون کردیم و بعد زندگی من عجین شد با سر کار آمدن اسلامی ها. در آلمان شخصیت معروفی هست به اسم میشائیل اشمیت سالمون سخنگوی سازمان ” جردانو برونو” یک سازمان آتئیست و اومانیست آلمانی   که وقتی یک بار من را معرفی می کرد گفت، دختر جوانی را مجسم کنید که ۱۹ سالشه و وارد گردبادی می شود، ولی از حرمت خودش و از انسانیت خودش و حقوق خودش دفاع می کند و فکر نمی کند که نتایج این مبارزه چه می تواند باشد و هزینه بسیار سنگینی را برای حفظ حرمت انسانی خود پرداخته!

من زنی هستم، یا جوانی بودم که به ظلم همیشه گفتم نه، و به این افتخار می کنم. قبل از این که کمونیست بشوم، قبل از این که تئوری و ایدئولوژی را قبول یا نقد کرده باشم، ظلم را قبول نداشتم. بعد به مرور خوشبختانه در دوره ای زندگی کردم که کمونیسم را درست به من آموزش دادند. این شانس در زندگی من بوده که با منصور حکمت از نزدیک آشنا شدم با تئوری و نظراتش و توانستم بخشی از تئوری او را در زندگی خودم استفاده کنم و همیشه از حقوق انسان ها و حقوق زنان و مردم دفاع کردم و همیشه خیلی سخت در مقابل جمهوری اسلامی بودم و در مقابل دولت های دیکتاتور و همیشه فکر کردم که آدم ها محق اند بهتر زندگی کنند و امکان این وجود دارد و خودم را در این صف قرار دادم.

مینا احدی آرزو دارد بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی در میدان انقلاب بایستد و یک سخنرانی هم برای مردم آنجا بکند و بگوید تمام قوانین جمهوری اسلامی لغو شود، قانون سنگسار، قانون قصاص، همه ی مردم آزادند، همه ی زنان، همه ی همجنسگراها، یعنی پیروزی انقلاب را اعلام کنم. این یکی از آرزوهایم است.

شما گفتید که کمونیسم را به شما درست آموزش دادند، حالا چرا این حزبی که شما با خوشبختی اعلام می کنید که به آن وابسته هستید و در آن کار می کنید، این همه انشعاب و انشقاق درش به وجود آمده؟

ـ طبعا حزب کمونیست کارگری ایران که من عضوش هستم مثل بقیه احزاب دیگر در دنیا باید به آن نگاه کرد. حزبی بود که در شرایط مشخصی در ایران درست شد و یک نظریه پرداز، یک تئوریسین و یک آدمی در رأسش بود که توانست اعلام کند می شود دنیای بهتری ساخت و راه درست کردن یک دنیای بهتر چیست. توضیح داد که جامعه طبقاتی ست. این آدم منحصربه فرد نبود بلکه قبل از او و قبل از ما احزاب زیادی در دنیا بودند که تلاش کردند برای تغییر دنیا، و متفکرانی داشتند. چون آدم می تواند همینطور طرفدار زحمتکشان و علیه ظلم باشد، اما وارد دنیا که می شوی فونکسیون سیاست، اجتماع و جنبش ها وجود دارد. یعنی آدم می تواند سرش را بزند به سنگ که خیلی ها زدند. خیلی ها ناامید شدند و رفتند خانه نشستند. ولی نکته ای که مهم است این است که همه مردم مبارزه می کنند. یعنی شما می روید سر کار و برمی گردید، ظلم می بینید، وارد یک سری فونکسیون می شوید این واقعی ست چه زمان مارکس چه زمان ما.

تصور کنید زندگی این دختر جوان به اسم مینا احدی را که در ایران حکومتی را می بیند که زن سنگسار می کند، روزانه چند نفر را با سبعیت اعدام می کند و از قضا یکی از نزدیکترین افراد همین دختر یعنی همسرش اعدام می شود، پس باید برای دفاع از حقوق انسانی علیه همه این جنایات می ایستاد و کاری می کرد. جامعه ای که در آن اعلام می کنند که زن نصف مرد است و در عمل زن را اصلا آدم به حساب نمی آورند، جامعه ای که فقر و استثمار و بی حقوقی از سر و روی آن بالا می رود، پس من به عنوان انسان، به عنوان یک زن و به طریق اولی یک کمونیست باید مقابله کنم با همه این معضلات. البته من بیشتر فعال دو عرصه بسیار پروبلماتیک در جامعه ایران شدم علیه سنگسار و علیه اعدام.

 منصور حکمت نقشی که برای من داشت و برای خیلی ها، همین تفکر، همین نقد، همین امکان پذیری ساختن یک زندگی بهتر را از زیر آوار درآورد. چون که کمونیست ها خیلی مبارزه کردند، سرشان به سنگ خورده، عوض شدند، بالاخره توضیحی که او می داد این بود که جمهوری اسلامی را می شود سرنگون کرد و یک دنیای بهتر می شود ساخت و راهش این است. وقتی خودش بود به عنوان یک اتوریته نظری و فکری خوب این حزب خیلی بزرگ شد ولی همان موقع هم خیلی از رسانه های فارسی زبان ما را ندیده می گرفتند. مشکل ما این نبود که الان جدا شدیم از هم و خیلی ها به ما برخورد دیگری می کنند. مشکل این است که ما حرف دیگری می زدیم، و یک جنبش هایی که رسانه های فارسی زبان به آنها وابسته بودند، ما را نادیده می گرفتند.

بعد از مرگ منصور حکمت طبعا این حزب با توجه به تمام مسائلی که داشت دچار انشقاق و مشکل شد و حتی بحث هایی مطرح شد که جهت چیست.   پس از مرگ منصور حکمت خلائی به وجود آمد و بحث هایی بین ما دامن زده شد که   به نظر من اساسا بحث درباره ی جهت گیری و سیاست بود. اختلاف نظر سیاسی در زمان خود منصور حکمت هم باعث جدائی عده ای شده بود ( در سال ۹۹) و بعد از مرگ او هم اختلافات سیاسی بالا گرفت و متاسفانه باعث جدائی شد. اما من و اکثریت کادرهای حزب از کسی جدا نشدیم و خواستار جدا شدن رفقای دیگر هم نبودیم ولی متاسفانه کسانی که انشعاب کردند این طور فکر نمی کردند.

 من شخصا متاسفم از این اتفاقی که افتاده. به نظر من خود نفس داشتن یک حزب قدرتمند بسیار فاکتور سیاسی مهمی در ایجاد تغییر در زندگی مردم است. ما، حزبمان و فعالانمان و شخصیت هامان خوشبختانه به خاطر تئوری ها و نظریات منصور حکمت خیلی اجتماعی کار کردیم و چهره های شناخته شده ای در پیوند با کمپین های مختلف در حزب ما به وجود آمد. شما اگر در مورد زنان یا شریعه یا مبارزه علیه اسلام، علیه سنگسار، علیه اعدام، در دفاع از حقوق زن فقط توی گوگل نگاه کنید، چهره ها و آدم هایی می آید بالا که خیلی از آنها وابسته به حزب ما و یا جنبش کمونیزم کارگری هستند.

به نظر من ما می توانستیم در کنار هم باشیم و بحث هامان را ادامه دهیم.Mina-Ahadi-2

آیا دورنمایی برای نزدیکی هست؟

ـ جامعه ایران که ما هم جزیی از آن هستیم، مبارزه در شرایط دمکراتیک، بحث کردن و اختلاف نظر داشتن را تجربه نکرده است و نیاموخته است. خیلی وقت ها کوچکترین مسائل به اختلافات خیلی شدید حتی عاطفی ـ روحی منجر می شود. به نظر من به مرور زمان و با تجربیاتی که پشت سر گذاشتیم الان این گرایش وجود دارد که باید همکاری کرد و با هم بود. خود سیاست و جابجا کردن نیرو بستگی به قدرت خودت دارد. یعنی وقتی حزبی باشی که چند هزار عضو داری و همه جا هستی می توانی بهتر پیش ببری و بیشتر غلبه کنی بر دشمنان و توجه مردم را به خودت بیشتر جلب کنی.

برای حزب شما، حقوق بشر، دمکراسی و آزادی چه معنی می دهد؟

ـ برای حزب ما، این کلمات، یک بار طبقاتی ـ تاریخی دارد. مثلا حقوق بشر. توی جامعه ی بین المللی الان تداعی می شود با بیانیه حقوق بشر، با سازمان ملل، با خانم شیرین عبادی، این ها یک جهت گیری اند. ما کلمه ی حقوق بشر را به کار نمی بریم و می گوییم دفاع از حقوق انسانی برای این که این بار را از دوش خود برداریم، چون فکر می کنیم کم و ناقص است. چون توی بیانیه ی سازمان ملل خیلی واضح علیه اعدام صحبت نشده، یا چیزی که ما الان داریم مثل قصاص. ما می گوییم در دفاع از حقوق انسانی ولی اگر آدم عادی هم در خیابان داره میگه حقوق بشر و زن ها باید آزاد و برابر باشند، ما از آن دفاع می کنیم. منتها چون بعضی چیزها بار پیدا کرده، مثلا من وقتی سخنرانی می کنم، نمی گویم من، مینا احدی، مدافع حقوق بشر هستم، می گویم دفاع از حقوق انسانی. به نظر من حقوق بشری که در سازمان ملل دارند درباره اش حرف می زنند، باید از آن فراتر رفت.

چرا روی همین حقوق بشری که تاریخچه ی جهانی دارد، و حاصل خرد جمعی بشر و نیز مبارزات آنان است تمرکز نمی کنید و آن را بسط نمی دهید؟

ـ برای این که در مجموع جامعه طبقاتی ست و همین الان در سازمان ملل هم نیروها و دولت هایی نفوذ، تسلط و خطی را پیش می برند که بسیار متفاوت با ما هستند. من اگر قدرت داشتم می خواستم در اولین جلسه بروم و بگویم اینها را تصحیح کنید، ولی چنین امکانی را من ندارم چون کسی که آنجا نشسته دارد از یک سیستم دفاع می کند.

من خیلی جنگیدم. این تجربه ی شخصی ام هست. من در سال ۱۹۹۵ رفتم کنفرانس پکن. من فقط در جلسه ی غیردولتی ها سخنرانی نکردم، ٣۵ هزار نفر از سراسر دنیا آمده بودند، ۹۹ در صد زنان بودند که از همه جا آمده بودند . کنفرانس پکن یک همایش بزرگ بود. البته از ایران هم آمده بودند تعدادی از رژیمی ها که وقتی هواپیمای ما از اطریش بر زمین نشست آنها هم وارد فرودگاه شدند و من و دوستان اطریشی من می دیدیم که کار نشان دادن پاسپورت و غیره را دو نفر مرد برای پنجاه زن چادری انجام می دادند، همان جا داد زدم و گفتم، چرا تو پاسپورتش را نشان میدی خودش مگر آدم نیست، اینجا کنفرانس جهانی حقوق زنان است که دوستم رزا لوگار مرا کشید و برد ، می گفت مینا اینها سفارتی هستند، کار دست خودت نده . البته در آن کنفرانس شهلا شرکت و تعدادی از زنان دست اندرکار در نشریات داخل کشور را نیز دیدم. کسانی که آمده بودند زیر ابروی اسلام را برداشته و آن را ظاهرا با کمی اصلاح  در ایران جاودانه کنند. ما زنان چپ و منتقد و مخالف جمهوری اسلامی نیز فعالانه در پکن بودیم.

من می خواستم این کنفرانس بزرگ در سال ۱۹۹۵ بگوید سنگسار فورا ممنوع! این میسر نشد. من ده سال پس از  کنفرانس پکن رفتم نیویورک، یعنی ۲۰۰۵ در کنفرانس پکن + ده، خانمی به نام شجاعی که از دستیاران خاتمی بود، با چادر آنجا در روهروها می رفت و می آمد، اعظم طالقانی را نیز در پکن و قبل ازآن در کنفرانس جهانی حقوق بشر در ۱۹۹٣ در وین و این بار در نیویورک دیدم، همه محجبه و ظاهرا نماینده زن ایرانی!!  من علیه سنگسار صحبت کردم، و آن خانم با چادر آمد از سنگسار دفاع کرد، قبل از سفرش به کنفرانس جهانی زنان در نیویورک مقاله نوشته بود در دفاع از سنگسار با این تیتر سنگسار برای حفظ بنیان خانواده مفید است. من یادم نمی رود که به همه گروه ها از امریکا و اطریش و اروپا و غیره متوسل شدم و می گفتم فقط یک خط به تصویب برسانید سنگسار وحشیانه است و باید در همه جا ممنوع شود. در سطح دولت ها مقاومت و در سطح فمینیست ها بی تفاوتی را دیدم. در خلوت خون می گریستم و خشم فراوانی در دل جمع کردم و برگشتم. خوب این حقوق بشر است. آن سازمان، آن نهاد است. در حالی که به طور واضح سنگسار وحشیانه و غیرانسانی بود ولی همانجا عده ای بودند و می گفتند آن فرهنگ مردم آنجاست. پس ما با یک سیستم مواجه هستیم. پانصد نفر را جمهوری اسلامی سنگسار کرد ولی سازمان ملل یک بیانیه نداده.

شما ایران بعد از جمهوری اسلامی را چگونه تعریف می کنید؟ آیا حکومت دیکتاتوری پرولتاریا خواهد بود؟ یا چه حکومتی؟

ـ به نظر من همه چیز عوض شده، دنیا عوض شده، مردم عوض شدند. خوشبختانه مردم امکانات اینترنتی و فیس بوک و غیره دارند که دیگر لازم نیست منتظر یک نشریه باشند و این نشریه هرچی گفت مردم بگویند آره امکان دیگری وجود ندارد و بی بی سی افکارسازی کند. الان همه تلفن دارند، هر جا می روند عکسی می گیرند و نظرشان را می نویسند.

یک امید بزرگ، به نظر من، امکان ارتباط اجتماعی مردم با همدیگر است. مردم روانی نیستند و هر کس می خواهد راحت زندگی اش را بکند. چون سیاست در ایران همیشه با قتل و خون و به هم ریختن همه چیز و سرت بوی قرمه سبزی می دهد،  عجین شده و با حکومت های دیکتاتوری. برای همین همه ترس دارند. مثلا می گویند مینا احدی خوبه ولی من نمی خوام با سیاست کار داشته باشم. ایرانی ها خیلی هاشون این را می گویند. مثلا اگر می خواهد دیپورتش کنند، میاد می گه تورو خدا یک نامه برای من بنویس، شما خیلی خوب هستی ولی وقتی این تمام می شود می گه من کاری با سیاست ندارم، با وجود این که زندگی ما، لاک زدن ما، و سکس ما با سیاست عجین است. به نظر من وجود ارتباطات اجتماعی سیاست را عادی می کند و از آن حالت خون و جنایت و سرش بوی قرمه سبزی می دهد، درمی آورد. همه تو سیاست باید دخالت کنند چون بخشی از زندگی ما است و دفاع از حقوق مان سیاست است.

در رابطه با دیکتاتوری پرولتاریا، من فکر می کنم یک پروپاگاند وسیع علیه سازمان ها، احزاب، جریان ها و شخصیت هایی مثل من می شود. من کمونیستم و از نوع بخصوصی از کمونیسم دفاع می کنم، اما اصلا و ابدا آن بار سنگین اتفاقات گذشته را برعهده نمی گیرم. من استالین را قبول ندارم، من تجربه ی شوروی را از یک مقطعی اصلا قبول ندارم. اما من این را می فهمم هر جا می روم صحبت می کنم، یک تبلیغات ضدکمونیستی وسیعی وجود دارد. خیلی ها می گویند تو را دوست داریم و خیلی خوب هستی، ولی چرا کمونیستی؟ می گم دقیقا به خاطر این ادامه دادم و اینجوری کار کردم که کمونیستم. کمونیسم را اینجور می فهمم که امکان تغییر وجود داره و انسان می تواند بهتر زندگی کند ولی راه تغییر این است که سیستم را عوض کنیم، نمی شود با دوستی و قربان صدقه رفتن، یک حکومت را عوض کرد و زندگی ها را بهبود بخشید باید دست به ریشه برد.

به نظر من آینده ی ایران می تواند آینده ی خوبی باشد. آینده ی ایران گذشته نیست یعنی حکومت پادشاه و پهلوی نیست، طبعا مذهبی نیست چون در ایران به نظر من همین الان هم دو سیستم دارد کار می کند. مردم یک جور دیگری دارند زندگی می کنند. من حرفم با مردم این خواهد بود که به هیچ دولت و حکومتی تمکین نکنید. به هیچ قانونی اعتماد نکنید. خودتان تصمیم بگیرید و باید سیستمی درست کرد که اگر منِ کمونیست، که سابقه ی روشنی دارم و هیچ لکه ی سیاهی در چهل سال فعالیت سیاسی ام پیدا نمی شود، اگر به قدرت برسم ممکن است فونکسیونی ایجاد شود که منِ نوعی هم در مقابل مردم قرار بگیرم. بنابراین باید فونکسیونی را تعریف کرد که اگر پس فردا از شما خوششان نیامد بتوانند بیاورنتان پایین، قانون باید وجود داشته باشد، از پیشرفت های بشریت باید دفاع کرد،   باید احزاب سیاسی مختلف وجود داشته باشند، با هم بحث کنند و نظر بدهند. به نظر من میلیون ها ایرانی خارج کشور می توانند فرهنگ دیگری را به آنجا ببرند. من فکر می کنم آینده ی ایران روشن است و در عین حال می خواهم بگویم نترسید از این دیکتاتوری پرولتاریا، دیکتاتوری پرولتاریا یعنی دخالت وسیع شوراهای مردم در سیاست و تعیین سرنوشتشان. یعنی ممنوعیت استثمار و نابرابری و تبعیض و ممنوعیت اعدام و سرکوب و اختناق. از همین الان ما نشان دادیم که داریم چه می کنیم. و تضمینی که می خواهم بدهم این است که باید قانون از اول روشن باشد و امکان دخالت وسیع مردم را تعریف کنیم. مردم هوشیار باشند و سیستمی درست کنند که بتوانند بلاواسطه در تصمیم گیرهای سیاسی و اجرای تصمیمات دخالت کنند. این سیستم از نظر من شورایی است یعنی دخالت مستقیم مردم و دخالت روزانه مردم در همه چیز در دولت و سیاست و قانون و همه چیز.  آینده ی ایران آینده ای روشن، سکولار، آینده ای مبتنی بر دفاع حقوق انسانی، دفاع از حقوق زنان، بدون اعدام و سنگسار و بدون استثمار خواهد بود.

روند اعدام ها را در ایران پی بگیریم. آیا در حال حاضر کیس خاصی را دنبال می کنید؟

ـ بعد از آمدن روحانی روند اعدام ها خیلی خیلی زیاد شده و به نظر من جمهوری اسلامی از این طریق اساسا دارد نشان می دهد که در بر پاشنه ی قبلی می چرخد و حتی بدتر هم شده. اعدام ها گسترده و در ملاءعام شده و آمار وحشتناک دارد بالا می رود. آمار اعدام در دوره روحانی از ۴۰۰ نفر هم بالاتر رفته ولی برای من متاسفانه بحث اعدام ها فقط بحث ۴۰۰ نفر نیست، بلکه بحث این هست که صداهایشان در تلفنم هست، از زندان عادل آباد، از زندان رجایی شهر، از زندان اوین، اینها دیگر شماره نیستند، احساس و رابطه است و ضمن این که بسیار بسیار برایم سخت است، ولی موقعیت ویژه ای به من می دهد. همه می توانند مخالف من باشند و خط سیاسی ام را قبول نداشته باشند، اما احترام می گذارند. اگر به تلفن هایشان اعتنایی نمی کردم در فضای زندان می پیچید که به این آدم نمی شود، اعتماد کرد.

دیشب که خانه ی یکی از دوستان مهمان بودم مجبور شدم  صدای تلفنم را کم کنم و تلفنم را بالای سرم بگذارم، ساعت ۲ نیمه شب تلفنم زنگ زد از زندان تبریز، ولی چون دوستم خواب بود نتوانستم جواب بدهم. این موقعیت واقعی من است. وقتی من سخنرانی می کنم سعی می کنم این غم را به دیگران منتقل نکنم چون به قول ایرانی ها سنگ باشی می ترکی. طرف به من زنگ می زند و می گوید مینا خانم الان توی زندان عادل آباد یک لیست آوردند ۳۹ نفر اعدامی، من می خواستم ببینم اسمم هست، دیدم اسم حبیب هست که روبروی من نشسته، گفتم حبیب هست گوشی را به او بده، گفت حبیب از وقتی بهش گفتن می برن اعدام، لال شده و نمی تونه حرف بزنه. این را باید به روحانی و طرفدارانش گفت.

اگر خلاصه کنم، اعدام ها خیلی زیاد بوده و به نظر من یکی از فجایع جامعه ی ایران است. بعضا می بینم که می گویند چرا مردم می روند نگاه کنند و مردم را متهم می کنند، اما به نظر من انگشت اتهام را باید رو به جمهوری اسلامی و روحانی گرفت. این ها یک بار دیگر دارند نشان می دهند فقط با خون و اعدام می توانند حکومت کنند. من می گویم این ها یک لشگر ذخیره ی اعدامی در زندان دارند و یک سیستم قضایی دارند که به هیچ چیز ربط ندارد. یعنی من با کسی حرف زدم که گفته برادر من به اعدام محکوم شده، رفتم پیش قاضی گفتم این ۲۰ سالشه چرا دارید اعدام می کنید، گفته، مثل تفی ست که انداختم زمین و نمی تونم برش گردونم. در حالی که این جان و زندگی افراد است. قانونی کذایی نوشته اند ولی روی آن هم کار نمی کنند. قاضی اگر اعدام بیشتری صادر کنه، ارتقا می گیره. تصمیمات از قبل گرفته می شود و اصلا رسیدگی قانونی نمی شه. کسانی که اعدام می شوند، یک قاتل، یک جنایتکار، عکسش را که نگاه می کنی مثل بچه ی من و تو هست، او در آن جامعه زندگی می کند، و وقتی که باهاش حرف می زنی حتی اگر قتلی انجام داده در آن جامعه تحت شرایط استثنایی این کار را انجام داده، جامعه موظف است که به این بچه ها رسیدگی کند. من این اعدام ها را نگاه نمی کنم چون اعصابش را ندارم ولی ماه گذشته مجبور شدم دو مراسم اعدام را نگاه کنم چون می خواستم مقاله ای بنویسم. تاریک روشن صبح در ساوجبلاغ است و با بلندگو می گویند مردم بیایید الان یک قاتل، یک جنایتکار را می خواهیم بکشیم. زنده باد و درود بر برادران انتظامی، درود بفرستید به قوه قضاییه ولی هیچکس چیزی نمیگه همه ساکتند. یک بچه ی جوان را می آورند آنجا افتاده و آویزان، اعدامش می کنند و می گویند درود بفرستید الله اکبر بگید، این قرون وسطا است، به نظر من باید تف انداخت روی صورت کسانی که از روحانی دفاع می کنند، الان در خارج کشور، می گویند اوضاع رو داره بهتر می کنه.

معمولا چه گونه کیس هاتون رو انتخاب می کنید، آنها شما را انتخاب می کنند یا شما آنها را؟

ـ دوطرفه است. بعضی کیس ها ویژه و حساس تر است و نمایندگی یک جمعیتی را می کند ولی ما نمی توانیم روی کیسی کار کنیم که خانواده اش همکاری نکنند و یا کیسی را انتخاب کنیم که عکس نداشته باشد یا این که خود زندانی تماس روزمره اش را ادامه ندهد. اینها فاکتورهایی ست که عمل می کند. از سال ۲۰۰۴ که کمیته علیه اعدام فعالیت کرده تا حالا یکی از تأکیدهایمان روی مسئله زنان بوده شاید به خاطر این که خودم یک زنم و راجع به این مسائل احساس پیدا می کنم. روی کیس بچه ها چون مادرم و اینها همه تأثیر دارد. من متاسفم از این که روی کیس محکومان به اعدام که موادمخدری هستند، کار نکرده ام. من این سئوال را از خیلی ها می کنم که کدام عکس و کدام شخصیت در این زمینه در ذهن تان است، هیچ. و آمار موادمخدری ها خیلی بالاست و مردم میگن مواد مخدری بچه ی ما رو بدبخت می کرده. اما خیلی وقت ها کیس هایی رو دیدم. مثلا عکس آقایی که دو ماه قبل در شیراز اعدام کردند دیدم، مردی فوق العاده شیک پوش با کراوات، خوش تیپ، مثل یک هنرپیشه، با خانمش که حرف زدم گفتم چرا مواد مخدر، گفت باور کن در مغازه اش جاسازی کردن چون منتقد دولت بود. بعضی وقتها پرونده سازی می کنند. عکس بچه هاشو فرستاد، یک خانواده مثل من و شما. مبارزه علیه اعدام باید با چهره باشد، اگر بگویید شهلا جاهد، اگر عکسی نباشد اصلا نمی توانید تصویر پیدا کنید. من در سخنرانی دیروزم گفتم اگر من مردم در پرونده ی سیاسی ام بنویسید کسی که اعدام در ایران را از عدد و رقم بیرون آورد و به آن چهره داد. (البته فقط من نبودم) یعنی اگر شهلا جاهد را اعدام کردند نگویند یک زن خراب را اعدام کردند، بگویند شهلا جاهد این بود، زندگیش این بود، احساسش این بود، در یک رابطه مردی را دوست داشت، و این زندگی واقعی اش بود و آن حکومت جنایتکار بود که او را اعدام کرد.

معمولا غیرایرانی ها با کمپین های شما چگونه برخورد می کنند؟

ـ در رابطه با علیه اعدام حساسیت ها کمتر است، چون اعدام در آمریکا و چین و کشورهای دیگر هم هست. یک مقدار مقبولیت افکار عمومی هست، ضمن این که مردم گرفتارند و نمی آیند روی این وقت بگذارند نهایتا یک امضایی می کنند. ولی در مورد سنگسار این طور نبود. وقتی شما در موردش حرف می زنید تقریبا همه از زن هنرپیشه ی هالیوود هم میگه باید کاری کرد.

ما به زبان غیرفارسی کم کار می کنیم. وقتی کبری رحمانپور را از زندان آزاد کردند، چند ساعت بعد با من تلفنی حرف زد، گفت مینا وقتی وارد خونه شدم به مامانم گفتم توی خونه همه ی درها باید باز باشد، چون اگر باز نباشد، خفه می شوم. شما اگر این را ترجمه کنید، نشریات اینجا هم ممکنه چاپ کنند، نه اینکه یکی زندان رفت، یکی اعدام شد، یکی آزاد شد، این کار را نمی کنند. مردم دنیا هم قلب دارند، اگر چیزی مرا به گریه می اندازه، همه ی عالم رو به گریه می اندازه، بنابراین سعی کنیم با مردم دنیا هم حرف بزنیم.

از وضعیت سکینه محمدی چه خبر؟

ـ آخرین خبری که ما داریم اینست که محمد جواد لاریجانی در یک کنفرانس مطبوعاتی به مناسبت پایان سال ۱٣۹۲ در ایران گفته، سکینه آشتیانی عفو شد. ایشان البته کتمان نکرده که موضوع سکینه چهار سال در دنیا مطرح بود و برای نظام آنها بی آبرویی زیادی به دنبال داشت، لاریجانی مسئول حقوق بشر حکومت  اسلامی است و گفته اصلا کیس از اول سنگسار نبوده و موضوع قتل همسر سکینه آشتیانی مطرح بوده که ایشان به ده سال زندان  محکوم شده و الان بعد از ۶ سال و با توجه به رفتار مناسب ایشان در زندان عفو می شود.

ما الان ارتباط مستقیم با سکینه و فرزندان او نداریم، احتمالا از ترس رابطه ای با خارج نمی گیرند ولی امیدوارم سکینه اکنون دیگر کاملا آزاد باشد و کل پرونده او بسته شده باشد و بتواند زندگی آرامی در پیش بگیرد. سکینه قبل از خبر عفو در زندان خودکشی کرده و این دومین باری ست که خانم آشتیانی خودکشی کرده بود . خودکشی این دفعه اش این طور بوده که در کارگاه خیاطی چند سوزن را دزدیده و آن سوزن ها را تکه تکه کرده و قورت داده، بردنش بیمارستان و عمل معده کردند

خانم احدی شما یک فمینیست هستید؟

ـ من خودم رو فمینیست معرفی نمی کنم. به خاطر این که فمینیسم هم یک جنبش بوده، یک تاریخچه داره، و یک چهره هایی داره و یک تفکرات مختلفی را نمایندگی می کند، ولی من خیلی جاها به آنها انتقاد داشتم و تفاوت داشته بحثم، ضمن این که باید گفت در دوره ای، از وقتی که سیمون دوبوار که شخصیت معروفی بود و من به او احترام می گذارم، به خاطر اتفاقات بین المللی که پیش آمد راجع به کمونیست ها و مسئله زنان، از یک مقطعی گفت که من دیگر خودم را کمونیست و مارکسیست نمی دانم بلکه فمینیست می دانم، از آن مقطع تا حالا سازمان های مدافع حقوق زن به عنوان فمینیست تغییرات زیادی را در دنیا ایجاد کردند. این که می گویم فمینیست نیستم، به معنی این نیست که دشمنشان هستم. نه، من با فمینیست ها همکاری می کنم و با خیلی هاشان مخالفم و خیلی هاشون به من کمک کردند در فعالیت هام تا حالا، ولی خودم را به عنون فعال حقوق زنان معرفی می کنم، چون نمی خواهم کل این بار و داستان بر سر من بیاید که بپرسند رادیکال فمینیستی، سوسیال فمینیستی، ضد مردی، مثل خانم آلیس شوارتزر هستی، من خودم را این طور معرفی نمی کنم.

یعنی شما به خاطر این که در فعالیت های اجتماعی و کمپین ها دچار مشکل نشوید و مردم از شما نهراسند نمی گویید فمینیست هستید؟

ـ به خاطر هراس نیست، به خاطر این که تفکرم و تاریخ مبارزاتم متفاوت است. من به سیمون دوبوار آن مقطع که می گفت من به عنوان یک سوسیالیست و کمونیست به جامعه و زن ستیزی نقد دارم، خودم را بیشتر وصل می کنم.

به نظر من در فاصله ای که حکومت اسلامی در ایران سر کار آمد، تا آنجا که به بحث حقوق زنان برمی گردد، یک عقبگرد بزرگ در زندگی ما اتفاق افتاد. این که حتی زن ایرانی نمی تواند باد در موهایش بپیچد، این را نمی شود کلاسیک توضیح داد. و  آن وقت فمینیستی که در وین دوست خودم هست و فمینیستی که در آلمان با آنها رفت و آمد می کنند، سکوت کرده اند. من راجع به این فمینیست های رنگارنگ در دنیا مدعی ام.

خانم اوریانا فالاچی، کتابی نوشته و گفته “کجا بودند جیرجیرک های فمینیست وقتی در ایران زنان را سنگسار کردند”. من این را نمی گم ولی من می گم کجا هستند فمینیست هایی که می بینند نه فقط سنگسار بلکه به خاطر حجاب، به خاطر این که در قانون جمهوری اسلامی در قرن ۲۱ نوشته خون زن نصف خون مرد ارزش داره، و این مهم است و آنها سکوت می کنند. خیلی وقت ها در جلسات سخنرانی من فمینیسته به من میگه، خانم احدی اسلام آنقدرها هم بد نیست که تو علیه اش حرف می زنی، من می گم، تو داری به من می گی؟ تو چی رو درک کردی؟می گه این فرهنگ آنجاهاست.

اولویت شما برای مسائل زنان چیست؟

ـ به نظر من مسئله زنان یکی از مهمترین مسائل در ایران است. برای این که جمهوری اسلامی از روزی که آمد سر کار و می خواست انقلاب ما را سرکوب کند، اول به زنان حمله کرد. به خاطر این که تحلیل شان این بود که زنان بخش ضعیف جامعه هستند و بقیه از آنها دفاع نمی کنند.

بنابراین مسئله زنان در ایران در مرکز سیاست در ایران است و جمهوری اسلامی هم این را می داند.

بگذارید من اینجا از خودم انتقاد کنم در مقابل مردم. به نظر من ما در مورد مسئله زنان در ایران خوب کار نکردیم. در ایران زنان حق طلاق ندارند. چرا دنیا را روی سرمان نمی گذاریم، چرا یک چهره ی زن را علنی نمی کنیم و بگوییم این خانم در ایران دکتر است (واقعا می شناسمش)، متخصص است، سه بیمارستان را می گرداند، شش سال است شوهرش او را طلاق نمی دهد. آخر این شد زندگی!

ما خیلی می توانیم کار کنیم بخصوص ما که خارج کشور زندگی می کنیم. قانون جمهوری اسلامی در مورد زنان شناخته شده نیست، به زبان انگلیسی ترجمه نشده، به این معنا این مسئله اولویت من است و باید خیلی بیشتر کار کنیم. خیلی جاها مراسم هشت مارس می گذارند اما فعالان حقوق زن راجع به ایران حرف نمی زنند.

به نظر من زنان در ایران جمهوری اسلامی را قبل از سرنگون کردنش شکست داده اند. ببینید میلیونها زن در ایران دیگر برای بکارت پشیزی ارزش قائل نیستند. میلیون ها نفر رابطه ی دوست دختر، دوست پسری دارند، میلیونها زن و دختر دیگر حجاب را قبول ندارند. به یک معنا خود زنان در زمین سفت جنگیدند، اما پرچم نداشتند و نمایندگی نشدند در پارلمان های کشورهای اروپایی. ما باید روی اینها بیشتر کار کنیم.

جنبش زنان را در ایران چگونه تعریف می کنید؟

ـ به نظر من یک جنبش وسیع در ایران وجود دارد، همان جنبشی که گفتم پیاده نظام یا مردمی که دارند مبارزه می کنند. این جنبش از اول، یعنی نطفه های این جنبش از وقتی بسته شد که خمینی گفت حجاب و نسل من رفتیم توی خیابان و گفتیم قبول نداریم. بنابراین جنبش همزاد جمهوری اسلامی ست و علیه حجاب  و قوانین شان. من در عین حال ادامه می دهم و می گویم تمام زنانی که در زندان های جمهوری اسلامی اعدام شدند، تمام زنان و مردانی که دستگیر شدند، بخصوص دختران جوانی که در رابطه با این مسائل دستگیر شدند ادامه دهندگان این جنبش بودند. مبارزه علیه حجاب اجتماعی ست. خودشان می گویند هر سال نیم میلیون نفر در این رابطه دستگیر می شوند. این دیگر ربطی به من و این و آن سازمان ندارد. دختر جوانی که دارد زندگی عادی اش را می کند، این را قبول ندارد، دارد مبارزه می کند. یک جنبش توده ای عظیم اجتماعی وجود دارد.

یک انقلاب جنسیتی در بین جوانان دارد اتفاق می افتد. مبارزه علیه سنگسار و به نوعی ممنوع کردن سنگسار در ایران جایی ست که ما خوب کار کردیم در سطح بین المللی، ولی آنها هم دارند آنجا کار خودشان را می کنند.

جنبش زنان از چه طیف هایی تشکیل شده اند؟ آیا طیف های رنگارنگ را در بر دارد؟  

ـ به نظر من آن چیزی که میلیون ها زن دارند مبارزه می کنند رنگارنگ است به اندازه ی رنگارنگی ظلمی که به آنها می شود. رنگارنگی قانون و سنت. در قانون تا آن جایی که به حجاب برمی گردد یک ظلم است، رابطه بین زن و مرد، حق طلاق، حق حضانت، حق سفر، جداسازی جنسیتی و انواع و اقسام فشارها. یعنی حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت زن ستیز است. در مقابل تمام این ها خود زن ها و بعضی وقت ها مردان در کنارشان دارند مبارزه می کنند. بنابراین این جنبش عرصه های مختلفی دارد. جمهوری اسلامی سعی می کند مدام حمله کند مثل ازدواج با فرزندخوانده، یا قانون تعالی خانواده، ولی یکی از مهمترین چالش ها سر حجاب است. چون به نظر من حجاب سمبل است و یک حکومت اسلامی بدون حجاب قابل تصور نیست. حجاب بیرق آنها است.

اما اگر بحث بر سر سازمان ها و جریانات و احزاب مختلف باشد من کمی بحثم با نوشین احمدی خراسانی فرق می کند. به نظر من جنبشی که توی زمین دارد مبارزه می کند، رادیکال است، جمهوری اسلامی را نمی خواهد، دخالت مذهب را نمی خواهد، فکر نمی کند می شود اصلاحات کرد، فکر نمی کند می شود رفت پیش آخوند و راضیش کرد. اما یک عده دارند در ایران فعالیت می کنند که از قدیم همیشه در بر این پاشنه چرخیده که می شود حکومت اسلامی را اصلاح کرد.

می شود این عده را از لحاظ موقعیت اجتماعی و سیاسی بیشتر توضیح دهید.

ـ این عده مثل مدرسه فمینیستی، کمپین قانون بدون سنگسار، کمپین یک میلیون امضا، شخصیت هایشان از شیرین عبادی گرفته تا نوشین احمدی خراسانی، و یا توده ای اکثریتی هایی که زنانشان می توانستند بروند در ایران سخنرانی کنند، اینها برای خودشان یک جنبش و جریان اند و دارند فعالیت می کنند. اینها همیشه سعی کردند بگویند ما نماینده جنبش زنان در ایران هستیم. آن کسانی که در زمین صاف و به صورت میلیونی دارند مبارزه می کنند، تشکل و چهره ندارند.

و اگر صدای آمریکا و  بی بی سی بخواهد در این زمینه برنامه داشته باشد، همیشه برای داخل ایران با این جماعت اصلاح طلبان بخش زنان صحبت می کند. کسانی که همواره از اصلاح رژیم اسلامی و ” زن مسلمان” حرف می زنند و مدال جنبش زنان در ایران ر ابه سینه زده و به نوعی نقش قیم در این جنبش را بازی می کنند.

آیا فکر نمی کنید این دوستان معتقدند که در چارچوب همین سیستم باید یک سری اصلاحات به وجود آورد و فضا را آماده کرد برای یک تغییر بزرگتر، و یا این که فکر می کنید اعتقاد دارند که سقف مبارزات همین است و اختلاف بین زن و مرد طبیعی ست چون ما کشور مسلمانی هستیم و …

ـ تا آنجا که به اصلاح کردن و اعمال فشار به جمهوری اسلامی برمی گردد، بحثی ست که همان زنی که دارد در زمین صاف مبارزه می کند، می خواهد یک ذره تغییر ایجاد شود و جلوتر برود. من شخصا جزو آن آدم هایی نیستم که بگم جمهوری اسلامی بد است انشاالله یک روزی می افتد فعلا نمی شود کاری کرد. برای این که این موضوع در بین چپ ها به طور وسیع هست. منصور حکمت در جایی گفته انگار که مومنان سرخ پوش معبد تاریخ اند. یعنی لباس سرخ تنش هست، مومن است نشسته فوت می کند و می گوید انشاالله یک روزی عوض می شود و کمونیسم میاد، من جزو آنها نیستم. من فکر می کنم همین امروز می شود عقب نشینی به جمهوری اسلامی را تحمیل کرد. باید مبارزه کرد. مثلا بحث سنگسار. من  اختلاف پایه ای با آنها دارم.

بحث اصلی این است که ما در ایران با یک حکومت فاشیست اسلامی طرف هستیم که سی و پنج سال فقط با اعدام و جنایت سر پا مانده و حرف زدن از اصلاح این رژیم و دخیل بستن به بخشی از این فاشیسم اسلامی مثل خاتمی و یا امروز روحانی در حقیقت دفاع از حکومت اسلامی است و زمان خریدن برای فاشیسم اسلامی است.

از نظر سیاسی یک دوره از خاتمی دفاع می کنند، یک دوره در مقابل روحانی سکوت می کنند، از نظر سیاسی این ها مسئله است.

مسئله این نیست که مثلا خانم نوشین احمدی می گوید سنگسار را باید به عقب نشینی وادار کرد و من میگم نه این اصلاح نمی شه، نه من هم می جنگم و او هم داخل ایران فعالیت می کند. اولا این که آن ها هیچگاه ما را نمی بینند و همیشه سعی می کنند کل جنبش را بریزند در کیسه ی خودشان، مثلا می گویند در ایران علیه سنگسار مبارزه شده، وقتی می گویند مینا احدی چی، می گویند او خارج کشوری ست. آنها هم با من مشکل دارند و این مشکل جنبشی ست. ما از دو جنبش مختلف می آییم و دو هدف مختلف را نمایندگی می کنیم.

یکی از مهمترین پوینت های من این است که در ایران حکومت اسلامی بوده و مردم در خانه هاشان می گویند اگر اسلام این است ما قبول نداریم. اینها در طول سی سال گذشته کاری کرده اند، هی گفتند خدا گفته، تقدس بخشیده به تجاوز به زن، به سنگسار زن، و شما به مرور زمان می گویید اگر خدا مثل تو هست من خدا را هم قبول ندارم. بعد وقتی یکی برمی گرده میگه اسلام با حقوق زن تناقض ندارد، اسلام را از زیر ضرب می کشد بیرون، بزرگترین لطمه را می زند.

به نظر من اگر در ایران، جمهوری اسلامی باعث شد اسلام ماهیتش روشن شود، با همه این درد و رنج ها، حداقل سعی کنیم از اینجا فراتر برویم و بگوییم مذهب باید جدا باشد، سکولاریسم خیلی مهم است، مذهب حق ندارد راجع به من، سکسوالیته ام، روابطم، احساسم حرف بزند، برود جای دیگر کار خودش را بکند. آنها این را نمی گویند، بنابراین ما با هم متفاوتیم. انتقاد شدیدم به آنها این است که حائلی شده اند در مقابل جنبشی که می گوید مذهب باید دست از سرم بردارد. خانم عبادی را نگاه کنید، جایزه نوبل گرفت و وقتی رفت این طرف و آن طرف گفت اسلام با حقوق زنان مغایرت ندارد.

البته بحث خانم عبادی را اگر دنبال کنید، الان خیلی تغییر کرده. زندگی در خارج کشور، شناخت مسئله حقوق بشر، جنبش زنان در دنیا ..

ـ من هم موافقم. خیلی جاها وقتی خانم عبادی خوب حرف می زند، می گویم دستت درد نکند. تفاوت خانم عبادی با من این است که اسمش خیلی مطرح شد، جایزه نوبل موقعیت بسیار بزرگی ست و ایشان را از این دانشگاه به آن دانشگاه دعوت می کنند. من دوستم در وین فمینیست است و رفته بود به سخنرانی ایشان در دانشگاه می گفت جلسه را ترک کردم از شدت عصبانیت آخر چطور ممکن است در مقابل هفتصد نفر همش می گوید اسلام تناقضی ندارد. می گفت بدون احساس راجع به مسائل زنان در ایران حرف می زند و سنگسار را عمده نمی کند.

به نظر من هم خانم عبادی به مرور زمان فضا را دید در خارج کشور، زنان ایران را دید، و هم فضای ضد مذهبی را دید، و یک چیزهایی می گوید، ولی هنوز …

نظرتان راجع به تقویم زنان برهنه، که در حمایت از علیا ماجده، خانم مریم نمازی تهیه کرده، چیست، چون بعضی ها معتقدند این گونه حمایت کردن ها نه تنها به جنبش زنان و خود خانم نمازی که سابقه طولانی در مبارزه داشته، کمکی نمی کند، بلکه مردم عادی را هم نگران می کند.

ـ در مورد این جنبش که زنان در کشورهای اسلام زده مثل مصر و تونس برهنه عکس شان را منتشر کردند، این را یک انقلاب می دانم. به خاطر این که بدن زن تابو هست از نظر اسلامی ها، و اصلا جنگ و دعوای اصلی ما سر این است که می گوییم من آدم هستم، برجستگی های بدنم به تو ربطی ندارد، بحث بر سر آزادی و رهایی زنان است. در مصر و تونس انقلاب شد بعد اسلامی ها آمدند. در مصر اولین قانون این است که با زن پنج ساعت بعد از مرگش هم می شود رابطه داشت. ما با چنین آدم هایی طرف هستیم. آن وقت زنی مثل علیا ماجده، می آید عکس لخت می گیرد و می گوید به تو چه، اصلا بدنم را نشان می دهم.

این خیلی مهم است و افکار سنتی باعث میشه که برگردند به این دختر حمله کنند و بگویند به جنبش لطمه می زنی. او هم می گوید این بدن من است حالا به جنبش شما لطمه می زنه به من مربوط نیست. و ما از او دفاع کردیم.

به نظر من مریم نمازی خیلی رادیکال و پیشرو و مترقی و شجاع بود که این کار را کرد چون که مریم می دانست که بحث های بزرگی را این مسئله دامن خواهد زد، ولی به نظر من از یک طرف دارد از زنان و دخترانی که در کشورهای مختلف این کار را می کنند دفاع می کند. می دانیم که به آنها حمله می شود، نه فقط حمله ی فکری، بلکه فیزیکی، ممکن است اینها را بکشند. از طرف دیگر داریم می گوییم تن و بدن زن شده یک امر سیاسی در مرکز سیاست قرار گرفته در کشورهای اسلام زده و خود زنان بعد از سال ها فشار و سنت و ستم و ظلم زده به سیم آخر و حق با اوست، خوب همه ی زنان که این کار را نمی کنند این اتفاق دارد می افتد برای این که نشان بدهند که مخالفیم و داریم از یک چیزی، از حرمت خودمان دفاع می کنیم. من کاملا از این حرکت دفاع می کنم و می دانم خیلی پروواکتیو است و بحث دامن می زند. ولی دعوت می کنم از مترقی ها و کسانی که از حقوق زنان دفاع می کنند، از این دفاع کنند. چون این هم یکی از بحث های مهم است. مریم نمازی آمده این کار را کرده، داره از حقوق زنان دفاع می کند، داره سنت شکنی می کند، خیلی شجاعانه است تو فضای فکری سیاسی ایرانیان و باید ازش دفاع کرد.

اتفاقا هشت مارس در پاریس این کار را کردند مریم نمازی، ماجده و امینا و تعدادی دیگر این آکسیون برهنه را انجام دادند و خیلی از رسانه ها این را منعکس کردند. در حقیقت دارند صدای زنان را در کشورهای اسلام زده منعکس می کنند. آن تقویمی هم که درست شد خیلی هنری بود و زنان مختلف آمدند با تن لختشان هم اعتراض را نشان دهند، و هم اعتماد به نفس را. این حرکت نه فقط در کشورهای اسلام زده مترقی هست، در غرب هم یک حرکت رو به پیش و مترقی است.

یعنی تن لخت آنها پورنوگرافی نیست و یک اعتراض است؟

ـ دقیقا، در سخنرانی که من و آذر ماجدی داشتیم در یوته بوری، آذر نظرش با من فرق دارد، ولی این طبیعی ست که آدمها نظرات مختلف داشته باشند. من اصلا این را در چارچوب پورنوگرافی نمی بینم. این یک اعتراض است و قبلا هم در اروپا چنین چیزهایی بوده، کرست آتش زدند، انقلاب جنسیتی اسمش را گذاشتند و نباید توی این دنیای پیشرفته، عقب مانده و سنتی با آن برخورد کرد و باید فهمید حرکت این زنان را و پیامی را که دارند مطرح می کنند. این استفاده آگاهانه زنان از بدنشان برای رساندن یک پیام سیاسی است.

خانم احدی با سپاس از وقتی که گذاشتید.