prisoners1این هفته چه فیلمی ببینیم؟

 

فیلم هایی هستند که تعریفشان را شنیده ام، نقدهای خوبی درباره شان خوانده ام و می دانم از هر لحاظ خوب هستند و  فقط مشکل این است که دیدنشان، “دل” می خواهد . Prisoners برای من از این فیلم ها بود . دانستن این که سوژه فیلم، بچه ها هستند، باعث شد چند ماهی برای دیدن فیلم، مقاومت کنم – تا دیشب.  

 روز شکرگزاری است و کلر دوور با خانواده اش به خانه  همسایه روبه روشان می روند تا کنار هم جشن بگیرند.  به همه خوش می گذرد، بچه هایشان بازی می کنند، زن هایشان گرم صحبت هستند و کلر با فرنکلین که دوست و میزبان است، نشسته اند و گپ می زنند. بعد از مدتی دختران کوچکشان اجازه می گیرند که به خانه کلر بروند و زود برگردند. مادرها تنها نگرانی شان سرما خوردن آنهاست و فقط می گویند کلاه یادشان نرود. شهر کوچکی است و محله امنی است، کسی  در خانه اش را قفل نمی کند و آنها هم نگران نیستند. ولی دخترها برنمی گردند. کلر و فرنکلین همه جا را دنبالشان می گردند و به پلیس اطلاع می دهند. کابوس هر پدر و مادری برایشان به حقیقت پیوسته و اثری از بچه ها نیست.

کلر دوور از آن مردهایی است که همیشه آماده هر اتفاقی هست. زیرزمین خانه اش طبقه بندی شده و پر است از کنسروهای غذای فاسد نشدنی و سلاح و هر وسیله ای که یک نفر برای جان به در بردن از موقعیتی اورژانس و شرایط فوق العاده، احتیاج دارد. زندگی اش را دقیق و با حساب جلو می برد و آماده مقابله است. ولی ربوده شدن دختر کوچکش چیزی است که هرگز فکرش را نکرده بوده. کارآگاه جوانی به نام لوکی که مسئول پرونده می شود به او قول می دهد که دخترش را پیدا کند. پسر بزرگ تر کلر به او می گوید که دخترها آن بعد از ظهر نزدیک یک ماشین کاروان سفید که کنار خیابان پارک بود، بازی می کردند و به نظر او، کسی در ماشین بوده. لوکی مشخصات ماشین را می گیرد و کمی دیرتر، پلیس کاروان را در پارکینگی پیدا می کند . راننده سعی می کند فرار کند ولی پلیس دستگیرش می کند . او جوانی است به نام الکس جونز که بعد از ساعت ها بازجویی و نمونه DNA گرفتن، با این که مظنون شماره یک پلیس است، ولی چون نمی توانند مدرک محکمه پسندی پیدا کنند که گم شدن بچه ها را به او نسبت دهند، مجبور می شوند آزادش کنند. کلر که با خبر می شود، خودش را به مرکز پلیس می رساند و با جونز گلاویز می شود و جونز آرام زمزمه می کند “تا وقتی پیششان بودم گریه نکردند” ، کلر به او حمله ور می شود ولی هیچکس دیگری حرف جونز را نشنیده و کسی حرف کلر را جدی نمی گیرد.

همین می شود که کلر تصمیم می گیرد خودش دست به کار شود. یک شب جونز را تعقیب می کند، او را می گیرد، دست و پایش را می بندد و به ساختمان مخروبه ای می برد و در حمام یکی از آپارتمان های خرابه، زندانی اش می کند. روزها می گذرد و هر روز کلر، جونز را کتک می زند ، شکنجه اش می دهد و فقط یک سوال دارد: دخترم کجاست؟

دیدن صحنه های شکنجه و رنجی که هر دو می کشند، آسان نیست و شاید بسیار ناراحتتان کند. ممکن است با خود فکر کنیم که کلر، پایش را از حریمش بیش از حد دراز کرده و هرگز نباید در کار پلیس دخالت می کرده و خودش را در چنان موقعیتی قرار می داده، از طرف دیگر باید خودمان را جایش بگذاریم؛ دختر هشت ساله مان را ربوده اند، هر روزی که می گذرد،  تصور تمام بلاهایی که می تواند سرش آمده باشد، فلجمان می کند و جرات نداریم حتی فکر کنیم ممکن است دیگر زنده نباشد. مظنونی هست که آزاد می چرخد و با تمام وجود باور داریم که متهم است. ما بودیم چه می کردیم؟

بازیگران قوی با بازی های فوق العاده و داستانی که تا آخر شما را به دنبال می کشد، از “Prisoners” فیلم بسیار سرگرم کننده ای ساخته. فقط یادتان باشد که به همان نسبت که سرگرمتان می کند، ناراحت کننده است و اگر روحیه حساسی دارید، پیشنهاد می کنم که شب و قبل از خواب این فیلم را نبینید.

https://www.youtube.com/watch?v=bpXfcTF6iVk&noredirect=1
*مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست.  هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.