خدا نکند روزنامه نویس جماعت بخواهد یک چیزی را بزرگ کند. ازیک پرکاه، چنان کوهی می سازد که هیچ کوهنوردی جرأت نزدیک شدن به آن را پیدا نکند .پروانه انتشار یک روزنامه در تهران لغو شده و صد و پنجاه نفر کارکنان این نشریه که سالها فرصت سرخاراندن نداشتند، مشغول استراحت و خوشگذرانی شده اند، آنوقت سایت های خبری و تلویزیون های خارجی، چنان شلوغش کرده اند که انگار اتفاقی افتاده است!

نویسنده ای از تهران تلفن کرده بود به تلویزیون صدای آمریکا و می گفت اگر امتیاز این روزنامه را به این دلیل لغوکرده اند که مطلب توهین آمیزی خطاب به دولت چاپ کرده است، باید نویسنده مطلب و مدیر مسئول روزنامه بازخواست شوند، نه اینکه صد وپنجاه خانوار بی گناه را از نان خوردن بیندازند.

گوینده تلویزیون به ذهنش نرسید به آن نویسنده بگوید این چه حرفی است که می زنید؟ مگر دولت گفته است این جماعت حق ندارند نان بخورند؟!

از طرفی وقتی کسی را دستگیر یا زندانی می کنند، فریاد همه به هوا می رود، به استناد اینکه سعدی صدها سال پیش گفته است:

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

اما وقتی مطلبی چاپ می شود که توهین به دولت است، کسی یادش نمی افتد که همان سعدی گفته است:

تو کز محنت دیگران بی غمی (یعنی از توهینی که به دولت شده ناراحت نیستی)

خدای نکرده مگر شلغمی؟!

در حقیقت منظور سعدی این بوده است که اگر نویسنده روزنامه ای به دولت توهین کرد، انگار همه کارکنان آن روزنامه به دولت توهین کرده اند و بنابراین باید خشک و تر را با هم سوزاند!

خبرخوش دیگر برای روزنامه نگاران در هفته گذشته این بود که دولت انجمن صنفی روزنامه نگاران را واجد شرایط انحلال اعلام کرد.

تصور می کنم اگر شانس بیاوریم، به زودی هرچه روزنامه نگار است می فرستند به هالیدی. بنابراین اگر همدیگر را ندیدیم بای بای!


پدیده ای حیرت آور:

استخر مختلط، مجانی، و بدون مایو در تهران!


دوستی تلفن کرد و پرسید فلانی باورت می شود در تهران استخر مختلطی وجود داشته باشد که زن و مرد درکنار هم، بدون مایو و مجانی به درون آن بروند؟

گفتم اگر بگوئی چهار پنج نفر از کره مریخ آمده اند و دارند در منزل ما چلوکباب می خورند باور می کنم، ولی وجود چنین استخری در تهران را نه.

گفت اگر عکسش را برایت بفرستم و ثابت کنم که عکس به تازگی گرفته شده چی؟

گفتم در مملکتی که اگر چند تار موی زن پیدا باشد، امنیت اجتماعی اش بهم می خورد، چطور ممکن است زن و مرد با هم آنهم بدون مایو به یک استخر بروند؟

خندید وگفت ما ایرانی ها ملت مبتکری هستیم، برای هر معضلی راه حلی پیدا می کنیم و برای هر مشکلی چاره ای .

مثلا وقتی دیدیم که خارجی ها مایل نیستند اورانیوم را غنی کنیم، شروع به غنی کردن مقامات کشورمان کردیم و به گفته آقای عباس پالیزدار، تا به حال ۴۴ نفر از آنها را چنان غنی کرده ایم که طفلکها نمی دانند با ثروت باد آورده شان چه بکنند!

گفتم ولی این قضیه با استخر مختلط فرق می کند.

گفت استخر مختلط به سبک قدیم که به روح و روان آدمی ضرر می زد، الان استخر مختلطی وجود دارد که نه تنها زیان بخش نیست، بلکه باعث نشاط و خنده و شادی نیز می شود.

گفتم با وجود همه این حرفها، من چنین پدیده ای را باور نمی کنم.

گفت حاضری شرط ببندی؟ شرط بستیم و چند دقیقه بعد که عکس این استخر نوظهور را ایمیل کرد، دیدم بازنده شده ام!

استخری است واقعاً مختلط که زن و مرد باهم و بدون مایو، به درون آن رفته اند!

جالب اینجاست که رفتن به این استخر هیچ مشکل شرعی و قانونی ندارد و چه وقتی که داخل استخر هستی و چه پس از بیرون آمدن از آن، به هیچ وجه مورد سئوال و بازجوئی قرار نمی گیری.

این استخر ابتکاری، نیازی به آب و برق ندارد و چون خطر غرق شدن برای کسانی که به این استخرمی روند وجود ندارد، احتیاجی به حضور نجات غریق هم نیست.

به عکس زیر نگاه کنید. اگر دهانتان آب افتاد و هوس رفتن به چنین استخری را کردید، می توانید بدون مایو، با همان کت و شلواری که تنتان است یا با همان روسری و چادر مشکی که سرکرده اید قدم زنان به داخل این استخر نزول اجلال بفرمائید.

خوش بگذرد!


حیف ازپول نیست؟


هیچ معلوم نیست چرا این مدافعان آثار تاریخی، دست از سرکوروش و مقبره اش برنمی دارند؟ یکی نیست به آنان بگوید پدرجان، کوروش پسرخاله تان بوده است یا پسرعمه تان؟

یک بابائی نمی دانم بیست و پنج سال پیش، یا دو هزار و پانصد سال پیش آمده زندگی اش را کرده و به رحمت خدا رفته. بعد از اینهمه سال چرا باید پول زبان بسته مان را خرج نگهداری از مقبره کسی کنیم که حتی یکبار ندیده ایم اش؟!

آنقدر اثر تاریخی کوچولو موچولو اینور و آنور و کنار جاده های ایران داریم که اگر بخواهیم به همه آنها برسیم، شش هزار سال طول می کشد.

آثاری که آنقدر مفید و به دردخور بوده اند که هنوز که هنوز است مردم می روند و از آنها مراد می طلبند. به این آثار گرانبها و سودمند کسی نمی رسد و متولی خیلی از آنها حتی یک ماشین نونوار زیر پایش نیست آنوقت بیائیم پولمان را خرج مقبره ای کنیم که در تمام این دو هزار و پانصد سال یک معجزه بی قابلیت از خودش نشان نداده؟

به نظرمن کوروش اگر خاصیتی داشت یا آدم زرنگی بود، مقبره اش را در مسیر سد سیوند بنا نمی کرد که آب زیرش برود!


طلا غش دارد، بنزین هوا!


موسسه استاندارد تهران، در یک جلسه هم به کار بنزین رسیدگی کرد و هم به کار طلا.

شاید فکر می کنید چون قیمت هر دو بفهمی نفهمی یکی شده است به هر دو جنس در یک جلسه و یک روز رسیدگی شده است؟ خیر قربان! به این دلیل این دو کالا با هم و در یک جلسه مورد بررسی قرار گرفته اند که در هر دو به یک نسبت تقلب می شود!

سایت عصر ایران که این خبر را منتشرکرده است نوشته است که در برخی از جایگاه ها به جای بنزین هوا می فروشند. به این معنی که وقتی جنابعالی تشریف می برید به پمپ بنزین و می گوئید داداش بیست لیتر بنزین سوپر بزن، ده لیتر بنزین سوپر را که با ده لیتر هوای سوپر مخلوط کرده و خوب هم زده اند به شما می فروشند و جنابعالی که مثلا عازم چالوس شده اید، درگردنه کندوان می بینید اتوموبیلتان به جای آنکه حرکت کند، گوشه ای ایستاده است و پت پت می کند یا به تعبیری دیگر، آروغ می زند!

در همین جلسه در مورد ناخالص بودن عیار طلا نیز گفته شد که بنا بر ادعای انجمن طلا، عیار طلائی که به مردم فروخته می شود، غش دارد.

تصور می کنم به همین دلیل است که جوانهائی که می خواهند ازدواج کنند وقتی به طلا فروشی می روند تا برای نامزدشان حلقه بخرند، به محض شنیدن قیمت آن غش می کنند؟!


خوش به حال خانمها…


سایت عصرایران گزارشی همراه با چند عکس از پارک مخصوص زنان در تهران منتشرکرده است که دیدنی است.

گزارش وسیله فرانس پرز، خبرگزاری فرانسه تهیه شده و عکس ها که بدیهی است وسیله یک عکاس محرم گرفته شده، چنان صحنه های هوس انگیز و اغوا کننده ای را نشان می دهد که در دنیا نظیرش نیست.

یعنی واقعاً ممکن است در شهری مثل تهران که مردهای زن ندیده اش آماده اند تا اگر زن یا دختری کمی روسری اش عقب رفت، او را یک لقمه چپ بکنند ، اینقدر آزادی وجود داشته باشد؟

درست است که پارک بر روی تپه ای واقع شده که جز خدا هیچ کس نمی تواند آنان را تماشا کند و درست است که دورتا دور پارک را آن طور که در گزارش آمده و در عکس می بینید، با ورقه های فلزی به ارتفاع چهار متر پوشانده اند، اما آیا برای مسافران هیز هواپیماهائی که از این منطقه عبور می کنند نیز فکری شده است؟!

خانم هائی که به این پارک می روند وسیله اقوام و بستگان خود پذیرائی می شوند به این ترتیب که هنگام ظهر، پدر، شوهر یا برادر خانمی که به پارک رفته است برای او غذا می آورد، بلندگوی پارک به آن خانم خبر می دهد که ملاقاتی داری. خانم به نگهبانی مراجعه می کند غذای خود را تحویل می گیرد، نگاهی به شوهرش می کند و آه می کشد، بعد با سرعت راه می افتد تا غذایش را با سایرهم بندان خود یعنی با بقیه خانمهائی که به پارک آمده اند صرف کند و خدا را شکر نماید.

گفته می شود عده ای از مردان چشم چران به کلاس آموزش پرش ارتفاع رفته اند تا بتوانند با کمک نیزه های بلند مخصوص این ورزش، نگاهی به داخل پارک بیندازند!

در زیریکی دو عکس از این پارک هوس انگیز را که از سایت عصر ایران قرض کرده ایم ملاحظه می فرمائید. ترا به خدا خانم هائی را که می بینید به چشم خواهری نگاه کنید، برای ما مسئولیت دارد!

ایمیل نویسنده:

mirzataghikhan@yahoo.ca