سخنی با نسل پیشین
این ماه یک سال میشود که به تورنتو آمده ام. در ایران که بودیم، همیشه این بحث بین ما بود که آیا خارج از کشور رفتن افراد را منفعل و متوهم و ایزوله میکند؟ آیا اگر ما نیز مجبور به خروج از کشور شویم مهره سوخته خواهیم شد؟ چرا خارج نشینان روش مبارزه خود را تغییر نمیدهند؟ چرا اپوزیسیون خارج از ایران در طول سال های پیش از جنبش سبز غیر از چند چهره معدود چیزی برای ارائه نداشته است؟ و مهم تر از آن، چرا این تعداد عظیم ایرانیان خارج از کشور، کوچکترین موفقیتی در ایجاد یک ارادهی بین المللی یا حداقل اجماعی در میان خودشان علیه جمهوری اسلامی نداشته اند؟
زمانی که به خاطر حکم زندان ناچیز خود مجبور به خروج از کشور و رفتن به ترکیه شدم، از دوستانی که به اروپا یا آمریکا رفته بودند میشنیدم که “اوضاع خیلی بد است”، “اینها هیچکدام همدیگر را قبول ندارند”، یا “فضا فقط فضای فحش و تخریب است”. در همان ترکیه با این روند به طور مستقیم آشنا شدم.
این روزهای سردرگمی گذشت و من به تورنتو آمدم. شهری که بسیار در زمینه سیاسی فعال بوده است، در کشوری که شاید بهترین سابقه دفاع از حقوق بشر در عرصه بین الملل را دارد و چندی پیش لانه جاسوسی جمهوری اسلامی را نیز تعطیل کرد. روحیهای جدید پیدا کردم. در اولین برنامه سیاسی که حضور پیدا کردم، از دکتر سازگارا دعوت شده بود. سازگارا در ایران محبوبیت بالایی دارد. جلسه داشت خوب پیش میرفت که نوبت به پرسش و پاسخ رسید. اولین نفر به پشت میکروفن رفت و بیانیه ای را خواند و در پایان آن از آقای سازگارا موضع ایشان را در قبال کشتار ۶۷ پرسید. ایشان جواب داد که طبیعتا محکوم میکند. نفر بعدی نیز بیانیه ای در همین زمینه خواند. پس از او یک نفر دیگر باز بیانیه ای در ارتباط با جنایات دهه ۶۰ رژیم خواند که پس از تذکر مجری جلسه که سئوال شما چه بود در پایان بیانیه خود واژه “چرا” را نیز اضافه کرد! متوجه شدم که این عزیزان برای کسب آگاهی بیشتر نیامدهاند، بلکه برای شنیدن تاییدی بر سخنان خود در این برنامه حاضر شده اند. پشت تریبون رفتم. ناراحت بودم. شنوندگان را خطاب قرار دادم که ما اینجا برای پرسش درباره مسائل روز آمده ایم؛ با آقای سازگارا میتوان به عنوان یک تحلیلگر سیاسی موافق بود یا نبود. اما ایشان برای پاسخگویی به جنایات رژیم اینجا نیامده است. ایشان برای تحلیل سیاسی اینجاست. ما نیز برای شنیدن صحبت های ایشان اینجا هستیم نه شنیدن بیانات حضار، اگر نه حضار در جایگاه سخنرانان میبودند.
این نیز گذشت. برنامههای دیگری برگزار شد با نتایجی مشابه. تا چند روز پیش که حمله به بند ۳۵۰ اوین صورت گرفت. قرار شد که برنامه ای در حمایت از زندانیان مضروب و مظلوم گذاشته شود. مراسم برگزار شد و پیش آمد آنچه که نگران پیش آمدنش بودیم…
بحث من اینجا مرور اتفاقاتی که افتاد نیست و در مجموع برنامه با موفقیت پیش رفت. بحثی که من می خواهم مطرح کنم، در زمینه چرایی این رفتار و بداخلاقی، و در باب کنش یا اکت سیاسی است.
ابتدا باید نگاه بخشی از نسل خود را که من نیز جزوشان هستم درباره جمهوری اسلامی توضیح دهم:
جمهوری اسلامی، یک سیستم بسیار پیچیده و منظم و خودآگاه است. برخلاف تصور بسیاری از ایرانیان که چند دهه از وطن دور بوده اند (یا اگر صادق باشیم، برخی در خود ایران)، این رژیم یک سیستم یک دست و هم صدا نیست و چند “آخوند” آن را “پای بساط تریاک” هدایت نمیکنند. گروههای متفاوتی در این رژیم فعال هستند که هرکدام برای منافع خود و کسب قدرت بیشتر با بقیه در حال کشاکش هستند. گروههایی چون روحانیت سنتی، روحانیت انقلابی، بخش ایدئولوژیک سپاه پاسداران، سپاه قدس، بخش اقتصادی سپاه پاسداران، تکنوکراتها… رهبر کشور نیز در این میان عموما پشتیبان تندروترین و انقلابی ترین گروهها است. در اثر تنش میان این گروهها بر سر قدرت و تصاحب بیشتر اموال و ذخایر کشور، برخی از این گروهها از حربه و ابزار مردم برای رسیدن به هدف خود استفاده میکنند و به ملت نزدیک میشوند. برخی گروههای دیگر که تندروی بیش از حد را برای بقای رژیم خطرناک میبینند و نگران برچیده شدن سفره غنائم از جلوی تمامی گروهها هستند نیز ممکن است از همین روش استفاده کنند. این گروهها با هدف به دست آوردن رأی ملت و استفاده از آن برای سهم خواهی بیشتر، برای رفع برخی مشکلات مردم تلاشی هرچند ناچیز میکنند. این ابزار عموما به طور موقت پاسخ میدهد ولی گروههای تندروی درون رژیم معمولا به آن روی خوشی نشان نمیدهند و بلافاصله یا پس از مدتی علیه آن دست به اقدام میزنند. در نتیجه گروهی که خود را به ملت نزدیک کرده، به دلیل جایگاه متزلزل خود در حکومت و قدرت، به ابزار ملت نیاز بیشتری پیدا میکند و سخنان آن در ظاهر بیشتر و بیشتر از جنس ملت میشود. اما گروه های تندرو که قوای امنیتی و نظامی را در اختیار دارند این موضوع را تحمل نکرده و در نهایت گروههایی که زیادی به ملت نزدیک شدهاند را از درون حکومت بیرون میریزند. این روند در طول تاریخ جمهوری اسلامی بارها و بارها تکرار شده است و هر چند سال شاهد ریزش و تصفیه دائمی بخشی عظیم از نیروهای حکومت بوده ایم که هیچگاه دوباره به درون حاکمیت بازنگشتهاند. در سال ۶۸، در سال ۷۶، ۸۴، و ۸۸،…
ملت ایران در برابر رژیم جمهوری اسلامی کاملا بی دفاع است، زیرا حکومت به واسطهی نفت هیچ نیازی به مردم ندارد و در برابر جامعه بین الملل نیز خود را رژیمی یاغی معرفی کرده که حقوق بشر را ابزار استکبار (امپریالیسم سابق) برای مداخله در کشورها میداند. سپاه پاسداران به عنوان مافیای اقتصادی نیمی از اقتصاد کشور را در اختیار دارد. مافیا یعنی تاجری که به جای مذاکره از اسلحه استفاده میکند، و طبیعتا اولین اصلی را که قبول ندارد اقتصاد رقابتی و آزاد است. در نتیجه تولید در کشور اولین قربانی سپاه بود. فکر نمیکنم لازم به ذکر باشد که اگر این سپاه بقای خود را در خطر ببیند، بین سرکوب و کشتار از یک سو و رها کردن کشور و از دست دادن هزاران میلیارد دلار از سوی دیگر کدام را انتخاب خواهد کرد.
حال ما که در ایران حضور نداریم و تحت این فشار روزانه نیستیم و میخواهیم برای تغییر آن کاری بکنیم چه وظیفهای داریم؟ ایرانیانی که خارج از کشور فعال بودهاند، عموما یا به مسیر ملایمت رفتهاند، یعنی در یک کشور آزاد و بی خطر، با همان ادبیاتی صحبت میکنند که یک فعال سیاسی تحت فشار در ایران از آن استفاده میکند؛ که امری غیر منطقی است؛ و یا متاسفانه به مسیر سرخوردگی خشم و نفرت رفتهاند.
همه واقفیم که جنایات جمهوری اسلامی تحت دوران روح الله خمینی و یا همان “امام راحل” و سیدعلی خامنهای از حیطهی شمارش خارج است، اما نسل سابق ظاهرا فکر میکند که نسل جدید از این جنایات بی خبر است. از کشتارها و اعدامهای گروهی چند سال اول انقلاب گرفته، تا “یا روسری یا توسری”، تا اعدامهای جمعی و بدون محاکمه جوانان زندانی در سال ۶۷ که رقم آن تا بیش از ده هزار ذکر شده، تا سرکوب و تحقیر روزانه دختران و پسران جوان در خیابان، تا تحقیر زن و مرد در برابر همسرشان، تا تغییر ادبیات مردم ایران به خشم و نفرت، تا ترویج نژادپرستی، تا ایجاد تفرقه میان اقوام ایرانی، تا شستشوی مغزی کودکان، تا سرکوب فزاینده زنان و…. ما از تمام آنها آگاهی داریم و اصلا با آنها بزرگ شده ایم. کسی که همه یا اکثریت این جنایات را قبول ندارد، بدون شک حامی رژیم است. ما همه این را میپذیریم، اما آن را یک موضوع اظهر من الشمس میدانیم که نیازی به تکرار هر روزه آن نیست، زیرا اصلا دلیل فعالیت سیاسی ما همینها است و اگر این جنایات نبود که سر خود را درد نمیآوردیم! ذکر تک تک جنایات رژیم در هر برنامهای که به مناسبتی مشخص برگزار شده است، مانند این است که ریاضی دانان برای رسیدن به هر فرمول یا اتحاد ریاضی، ابتدا جدول ضرب را یک بار بلند تمرین کنند! بدون دانستن جدول ضرب اصلا ریاضی ممکن نیست، پس باید این موضوع را ناگفته بپذیریم که کسی که به ریاضی میپردازد جدول ضرب را میداند.
من دلیل خشم ایرانیانی را که مدتها پیش بیرون آمدهاند از نسل جدید درک میکنم، زیرا آنها متوجه شده اند که ما نسبت به رژیم به طور مستمر ابراز نفرت نمیکنیم و در هر مناسبتی آن را فحش نمیدهیم. دلیل آن اما این نیست که ما از رژیم کوچکترین رضایتی داریم یا از آن بیزار نیستیم، بلکه ما معتقدیم نفرت و کینه در کنش سیاسی پذیرفتنی نیست، زیرا نفرت و کینه منجر به تصمیم گیری غیر منطقی میشود و جلوی تفکر درست را میگیرد و یک شخص سوم و بی خبر را نیز از شما میراند. برای مبارزه با یک رژیم پیچیده، نمی توان راه حلی ساده به کار برد. باید از ضعف های آن استفاده کرد، فرصت ها را شناخت، هر جا دفاع رژیم پایین بود باید ضربه را وارد کرد. ضربه تکراری و بی هدف تنها خود فرد را خسته کرده و مانند واکسن حریف را مصون از آسیب میکند.
در برنامه حمایت از زندانیان، ما عملکرد ناشی از کینه و نفرت را دیدیم. کسانی که عزیزان خود را حال به هر دلیلی توسط این رژیم از دست دادهاند، و حاضر به شنیدن هیچ حرف منطقی غیر از فریاد بی هدف به رژیم نیستند. روشی که ۳۰ سال به صورت بی نتیجه تمرین شد و تنها پس از جنبش سبز و خروج بخشی از فعالان سیاسی جوان دستخوش تغییرات شد. در این برنامه بیشترین حملات توسط سخنران به آقایان موسوی، کروبی، و منتظری انجام شد و حتی خمینی و خامنهای نیز به اندازه این سه نفر که یا تغییر مسیر دادهاند و مشغول دیدن عواقب آن هستند و یا دار فانی را وداع گفته اند مورد هجوم قرار نگرفتند. این در نتیجه عدم تفکر منطقی اتفاق میافتد. منطق حکم میکند که حال که این افراد در مسند قدرت نیستند، (البته بنده معتقدم این افراد متحول شده اند، اما شما که به آن معتقد نیستید) از آنها حتی شده به صورت ابزاری برای فشار آوردن به رژیم و ایجاد شکاف در درون آن استفاده کنید. نه این که بیشترین فشار را به آنان بیاورید و در همان مسیری که رژیم میخواهد (سوزاندن این افراد) حرکت کنید و مهمترین عاملین شرایط موجود را یا از قلم بیاندازید یا به صورت گذری ذکری بکنید.
نکته دیگر، سیل توهینها و سخنان زشت و “افشاگریهایی” بود که پس از مراسم و در شبکههای اجتماعی از سوی این چند نفر به سوی جوانان برگزار کننده این مراسم روانه شد. آنان این جوانان را به خاطر اعتراض کلامی به سخنران، با مهاجمان کهریزک و اوین مقایسه کردند و حامی رژیم خواندند و جوانانی را که خود شب های انفرادی در اوین گذراندهاند را این گونه تخریب کردند. این موضوع نیز مجددا ناشی از جایگزین کردن نفرت و کینه با منطق است. وگرنه چطور کسی که خود یک روز در زندان رژیم نبوده یا اصلا جوانی کردن تحت حکومت اسلامی را تجربه نکرده باید به خود اجازه دهد کسانی را که سالها در زندان رژیم بوده و انفرادی کشیده اند و شکنجه شده اند و کتک خورده اند و از تحصیل محروم شده اند و مجبور به ترک عزیزان و خانواده خود شدهاند را عوامل و حامیان رژیم خطاب کند؟
آیا غیر از این است که نفرت و کینه از رژیم به خاطر ظلمی که دیدهاند، چشم منطق آنان را بسته و خشم آنان را نثار اصلی ترین قربانیان این رژیم کرده است؟
آیا رژیم ایران در طول سی سال پس از انقلاب بیشتر تحت فشار بوده، یا در طی همین چند سال پس از جنبش سبز؟
آیا این به شما نشان نمیدهد که عملکرد جوانان ما بهینه تر و مفید تر از روشهای شما بوده است؟
من هشدار میدهم که یکی از بزرگترین دلایل موفقیت جمهوری اسلامی در پیشبرد مقاصدش، روشهای اشتباه اپوزیسیون آن بوده است که به جای تلاش برای اجماع و تاکید بر نقاط مشترک، تنها سعی در مرزبندی و پررنگ کردن اختلافات و تحمیل دیدگاه خود بر نسل جوان داشته است. بیایید خشم خود را در مسیر منطق صیقل بدهیم و گرز زمخت را به شمشیر تیز و ظریف تبدیل کنیم.
راستش جناب سیاوش نمی دانم برای پاسخ دادن به این مطلب پر از تناقض و دوگانگی از کجا شروع کنم. فقط میتوانم بگویم یک مطلب نچندان بلند با این همه تضاد حاصل یک فکر نیست و شما فقط نام خود را زیر آن نوشته اید. با مراجعه به فیسبوک شما و ادبیاتی که در آنجا دیدم گرچه این نوشته بسیار بیمحتوا و فاقد هرگونه ارزش ادبی هست اما با این وجود، آگاهی شما در این حد نیست که بتوانید این خطوط را پشت سر یکدیگر قرار دهید. پس روی سخنم با همه کسانی هست که شما را یاری داده اند و میدهند. آنکه پشت گوشی به شما خط میدهد، آنکه ناز شست به مردم و عکاس نشان میدهد و به دوست شما میگوید “برو و آنها درگیر شو” و آن خانم خبرنگار شهروند که باز به همان دوست شما میگوید ” نترس، برو جلو و هرچه از دهانت در میاید به آنها بگو” و بالاخره شما که با نام خود پای این نوشته را امضا کردید.
از توهین می گویید اما سطرهای اولین این نوشته با توهین به اپوزیسیون خارج کشور شروع شده، ” منفعل و متوهم و ایزوله و مهره سوخته” که اتفاقا دوستانی که به شما خط میدهند مدتها قبل از شما در خارج خود را جزو این اپوزیسیون می دانند و می نامیدند.
توهین را او آغاز کرد که در میان سخنرانی شروع به اعتراض و سپس سر دادن شعار کرد. توهین را او آغاز کرد که ناز شست به عکاس و مردم نشان داد و آن هم در میان همایش برای پشتیبانی از زندانیان سیاسی، توهین را او کرد که اصول خبرنگاری را لگد مال کرد، توهین را او کرد که با دست به سینه کسی زد که جای پدر او بود، اما شما نوشتن یک انتقاد که شرح آنچه که گذشت را یاد آور شده، یک توهین تلقی میکنید. البته انکار واقعیت از سوی شما فقط اینجا اتفاق نمیافتد، این روند فکری شماست. در جای دیگر باز به این مقوله بر خواهیم گشت. هر کدام از این حرکات یاد آور حرکاتی است که از سوی سرکوب گران آزادی در طیّ این ۳۵ سال حکومت جمهوری پربرکت رخ داده بود، در ابتدا با نام حزب اللهی ها، فالانژ ها، سپس انصار حزب الله و در آخر هم لباس شخصیها. مگر آنها سخنرانیها را با شعارهای خود بر هم نمیزنند، مگر درگیری فیزیکی ایجاد نمیکنند و مگر حرکات شنیع از خود بروز نمیدهند، اینجا هم اتفاق افتاد، از نظر شما کردنش اشکال ندارد اما گفتنش توهین به زندانیان سیاسی و دانشجویان محروم از تحصیل است. این چه دانشجوی محروم از تحصیل است و چه زندانی سیاسی هست که دست به چنین اعمالی میزند. مگر عربده یک دانشجو، عربده نیست؟ مگر بر هم زدن یک سخنرانی از طرف یک زندانی سیاسی، برهم زدن یک سخنرانی نیست؟ مگر قاپیدن میکرفون لمپنیسم نیست؟ لطفا لمپنیسم را طبقه بندی نکنید. لمپنیسم، لمپنیسم است از طرف هر کس که میخواهد اتفاق بیفتد.
نوشته اید که روند مبارزه با جمهوری اسلامی تغییر نکرده، درست است این اپوزیسیون خواهان سرنگونی این سیستم است و پای آن هم ایستاده ، گرچه خود من هم انتقادات زیادی به آن دارم. اما این اصلاح طلب هستند که این روند را تغییر دادند و با واژههای دهان پر کن اما بی محتوی ” گفتگوی تمدنها و جامعه مدنی” سعی در فریب مردم و از سال ۸۸ سعی در رخنه کردن در صفوف اپوزیسیون خارج کشور دارند،( موافقی در جلد مخالف ). در واقع چو نیک بنگریم این اصلاح طلب هستند که خواهان ماندگاری رژیم اسلامی هستند و شما این تغییرات را دگرگونی و روند مثبت مینامید.
جناب صفوی برگردیم به تظاهرات ۲۰ آوریل در پشتیبانی از زندانیان سیاسی. شما در توصیف این تظاهرات نوشته اید که با موفقیت پیش رفت. سوال من اینجاست که با موفقیت پیش رفت یا باورانده شد که با موفقیت پیش رفت؟ این دو اختلاف فاحشی با یکدیگر دارند. در واقع بحث انکار واقعیت اینجا بار دیگر خود را نشان میدهد. تظاهراتی که بخاطر موضوعی مشترک چنان به برخورد عقاید و نظریات بیانجامد تا جایی که دستور از دو تن از عاملین آن جهت درگیری فیزیکی و فحاشی صادر شود، به نظر شما موفقیت آمیز است؟ یا موفقیت آمیز از آن جهت است که تظاهراتی را بدون نام و امضا بر پا میکنید و از بسیاری خطوط فکری دعوت به عمل میآورید اما در کّل سعی دارید نشان دهید که تمامی آن خطوط در پشتیبانی از خط اصلاح طلبی به میدان آماده اند. آیا این است ایدهآل شما و باید پرسید آیا چنین روشی را هم برای مردم در نظرمی گیرید. مسلما وقتی در چنین ابعاد کوچکی چنین کنید در سطوح بزرگتر هم برای بدست آوردن قدرت آن را تکرار و از مردم به عنوان ابزار استفاده خواهید کرد، چنان که کردید. سال ۱۳۸۸ سال رویارویی دو جناح رژیم جمهوری اسلامی بود. یکی با ابزار نظامی و نیروهای سرکوبگر خود پا بر عرصه گذشت و دیگری با به جلو انداختن مردم در این مصاف.
نوشته اید اگر صادق باشیم اما شما صادق نیستید به خاطر نفی واقعیت نه با خودتان و نه با مردم و چه نیکو گفتید: برخی از این گروهها از حربه و ابزار مردم برای رسیدن به هدف خود استفاده میکنند و به ملت نزدیک میشوند.
شما در مقاله خود فرمودید؛ همه واقفیم که جنایات جمهوری اسلامی تحت دوران روح الله خمینی و یا همان “امام راحل” و سیدعلی خامنهای از حیطهی شمارش خارج است، اما نسل سابق ظاهرا فکر میکند که نسل جدید از این جنایات بی خبر است.
متأسفانه مردم و بخصوص نسلهای آینده تنها از طریق رساناهای گروهی در جریان بعضی اتفاقات به صورت آمار و ارقام قرار میگیرند و این از بار احساسی آن رخداد میکاهد. شما در مقاله خود به آمار کشته شده گان ۱۰ هزارتایی اشاره کردید که البته صحیحترین آن تا کنون ۶ هزار تخمین زده شده. اما میدانید کشته شدن ۶ هزار انسان یعنی چه؟ نه نمیدانید. به همین خاطر برای آنکه مقاله خود را تاثیر گذار سازید رقم ۶ هزار را به ۱۰ هزار به راحتی افزایش دادید. که نشان از دو چیز است. عدم آگاهی شما از این واقعه و یا ندانستن عمق فاجعه که ۴ هزار به آن اضافه کردید بدون اینکه بدانید ۴ هزار اعدامی یعنی چه و درک صحیح از احساسی که میتوانید از این فاجعه داشته باشید. بسیار راحت با اضافه کردن ۴ هزار از کنار آن میگذارید. اینجاست که از آن احساس بدورید و اینجاست که از هر نظر نمیدانید.
و در جایی دیگر؛ آن را یک موضوع اظهر من الشمس میدانیم که نیازی به تکرار هر روزه آن نیست.
اجازه بدهید یاد آور شوم که از ویژگیهای سیستمهای استبدادی گسست دهه به دهه نسلها با تاریخ خود است. در کشور
خودمان به تجربه دیدم که جوانهای دهه ۶۰ درکی از دهه ۵۰ نداشتند و همچنین دهه ۷۰ از دهه ۶۰. به همین رو لازم است که رخدادها، بخصوص سیاسی تکرار و تکرار شوند تا نسلهای آینده اشتباه گذشته را مرتکب نشوند. اما متأسفانه شما همان سخن آقای ابراهیم نبوی را بصورتی دیگر تکرار کردید. ایشان در مصاحبهای فرمودند “از کشته شدههای تابستان شصت و هفت اسم نبرید، ولن کنید، ولش کن”. دوست گرامی اینها چیزی نیست که انسان بهآسانی از کنار آنها بگذرد مگر آنکه در جایی به ضررش تمام بشود. گذشته چراغ راه آینده است. این احساسی که نسل گذشته نسبت به نسل جوان حاضر دارد یک احساس نگرانی است که چیزی که آنها تجربه کرده اند بار دیگر نسل جوان تجربه کند، وگرنه نه تنفری در کار است و نه خشم.
در بازبینی گذشته و حتی قبل از انقلاب و با بررسی زندگی و فعالیت افرادی که هرکدام به سهم خود در تشکیل جمهوری اسلامی نقشی داشتند، پی میبریم که از سالها دور این دو جریان به مانند طنابی تنیده شده از رشتههای مختلف در طول تاریخ به جلو آمده اند که نتیجه آن بوجود آمد تشکلات و حرکتهای مختلف است که مدت کوتاهی بعد از انقلاب پا بر عرضه وجود گذاشتند. این تشکلات مسلما پیش بایستهای داشته اند که در زمان کوتاهی بعد از انقلاب بوجود آمدند. این دو جریان عمده دو روی یک سکه جمهوری اسلامی است که بنا به مقتضیات زمانی و بخصوص تاثیر حرکات مردم هر کدام چند صباحی بر اریکه قدرت تکیه می زند. اما با بررسی گذشته این رژیم میبینیم که اساسیترین سرکوبها در زمان به روی کار بودن اصلاح طلبان و یا بدست ایشان صورت گرفته. انقلاب فرهنگی، کشتار تابستان ۶۷، سرکوب دانشجویان در ۱۸ تیر ۷۸ و بالاخره کشتار سالهای ۶۰ و ۶۱ که به دستور خمینی صورت گرفت همان شخصی که بازگشت به دوران طلایی وی سر لوحه کار اصلاح طلبان قرار گرفته است. پس بی مناسبت نیست که به این جناح حمله صورت گیرد. جناح دیگر شمشیر را برای مردم از رو بسته اما جناح اصلاح طلب با زیرکی خاصی خود را مردمی نشان میدهد. اینجاست که این جناح باید برای نسل جوان افشا شود تا بار دیگر شخصی سوار بر موج اعتراضی مردم بر آنها تحمیل نشود.
در تظاهرات روز ۲۰ آوریل، سخنان خانم ستاره صبور چیزی جز بیان واقعیت و آنچه که گذشت نبود اما متأسفانه عدهای با عدم قبول واقعیت آنطور برآشفتند. کسی که واقعیت را نخواهد و یا نتواند قبول کند خیلی چیزها را بر نمیتابد از جمله واقعیت وجودی خود و افکار منتج گرفته از آن را ، یعنی نفی همهچیز. با چنین شخصی چه میتوان گفت و انتظار چه واکنشی میتوان داشت.
و اما سخن آخرین؛ جناب صفوی گرامی شاید بسیاری به این جهت طرفداری اصلاح طلبان را برگزیده اند که به قول معروف بوی کباب به مشامشان رسیده. مسلما جوانها از این امر مبرا هستند. روی سخنم با فرصت طلبها است. اینها شاید هم چند صباحی هم به قدرت برسند اما مدت زیادی به طول نخواهد انجامید. تاریخ آن را به اثبات رسانده.
با گفتهای سخن خود را پایان میدهم، گفتهای که از سالها دور در گوشم طنین انداز است؛
شما به دنبال خوشبختی فردی خود، یا قشر ممتاز خودتان بروید. آن را در کاخهای مشعشع خود جست و جو کنید، ولی مطمئن باشید که کوخنشینها نیز خاموش نخواهند نشست. آنگاه اگر آوار عظیم انقلاب بر فراز کاخ شما بگسلد، لطفاً گلهمند نباشید. خوارشدگان جهان حق دارند به شما موجودات ازخودراضی که انگبینِ سعادتِ انحصاری را میمکید و چشم را بر رنج دیگران میبندید و از این رنج، گنج برای خویش میسازید، درس تلخ بدهند. این جنبش را اگر هزاران بار نیز در خون مدفون سازید، مانند سمندر رستاخیز میکند و نخواهید توانست سرانجام نابود کنید.
آقای صفوی شما تلاش و سعی در قاپیدن میکرفن از دست ستاره صبور توسط سلما را دیدید؟ شما بیلاخ مصطفی عزیزی را به مخالفان جمهوری اسلامی دیدید؟ شما قلدری اون جوون سبز پوش وبی حرمتی به آقای بیژن فتحی که از نظر سنی به مثابه پدر ایشون بود دیدید؟ا ؟ شما درود بر موسوی مصطفی عزیزی برای بازگشت موسوی که قرار بود و قرار است مردم ایران را دوباره به دوران طلایی سالهای ۶۰ و ۶۷ ببرد دیدید؟ شما هم مانند خبرنگار و عکاس شهروند خیلی چیزها را نخواستید ببینید، این فقط آغاز این گفتگو ست، کین از نتایج سحر است، باش تا صبح دولتت بدمد،،
خوشحالم که اینجا نیز کامنت گذاشتید. امیدوارم کمی آرامتر باشید. اول اینکه دلیل خودم را بابت ناراحتی از رفتار شما در خود مطلب بیان کردم. لطفا دوباره (هرچند ظاهرا نخوانده اید، پس یک بار) با صبر بخوانید. حتما پیدا میکنید. اگر مطلب را خوانده بودید، متوجه میشدید که من در آن بهیچ وجه از جناحی در جمهوری اسلامی دفاع نکرده ام و در واقع حرف شما را به نوعی زده ام و رفتار همه ی گروههای آن را مزوّرانه خوانده ام.
نکته دوم، شما خود را قربانی رژیم میدانید، چون شخصی از عزیزان شما را رژیم اعدام کرده است. بسیار متاسفم. اما باید توجه کنید که نسل ما انقلاب اسلامی را و برقرار شدن رژیم را نتیجه جو گیری و جهل نسل قبل میداند، چون اگر به جای خیابان ریختن، کمی زحمت مطالعه تاریخ را به خود داده بود، متوجه میشد که در طول تاریخ تمام انقلابها خونبار بوده اند و اعدامهای جمعی جزو لاینفک تمام انقلابها بوده است. پس بلایی اگر سر شما آمده، عامل ریشه ای آن نسل خودتان بوده در نهایت. هر عملی نتیجه ای دارد. از زیر مسوولیت خود فرارنکنید. ولی متاسفانه نتیجه منفی اعمال نسل شما، گریبان ما را نیز گرفته است. پس در حقیقت ما و عزیزان شما، قربانیان نسل شما و پدران ما هستیم.
مجددا بخاطر تکرار توهین ها و انگ ها از سوی شما عرض میکنم، شما در جایگاهی نیستید که به کسانی که بخاطر آزادی، نه یک ایدئولوژی خاص، به زندان رفته اند و شکنجه شده اند و محروم از تحصیل شده اند و مجبور به ترک عزیزان شده اند توهین کنید و آنان را زیر سوال ببرید، و اصلا چنین نگاه و منطقی که قربانیان مخالف کلیت رژیم را طرفدار جناحی خاص میدانید، درست نیست. رژیم منتظری را سال ۶۷ بیرون انداخت بخاطر اعتراضش به اعدامها، و او را آدمی ساده و بی کفایت خواند؛ این یک واقعیت است.. رژیم موسوی و کروبی را بخاطر مخالفتشان با رای خامنه ای و ایستادن پای رای مردم و سکوت نکردن (حال از دید برخی بخاطر سهم خواهی)، خائن و مزدور و فریب خورده خواند. شما منتظری و موسوی و کروبی را عامل تمام جنایات رژیم میدانید و خیلی خیلی بیشتر از خمینی و خامنه ای به او و کروبی و موسوی آنها را مورد عنایت قرار دادید! دکتر سازگارا و جنبش سبزی های به قول رژیم: “فریب خورده”… نمونه های دیگری هستند. رژیم ما را که کلا آمریکایی، مجاهد، و اسرائیلی میخواند تا مثلا از اعتبار بیاندازد، و شما هم ما را عامل یک جناح رژیم میخوانید تا مثلا ما را از اعتبار بیاندازید. آیا برای یک آدم متوهم و بی منطق، این امکان وجود ندارد که بگوید چطور است که رژیم با هرکس که بد میشود شما بیشترین حمله را به او میکنید؟
پس دست از این انگ زدن ها بردارید که دوره آنها زمان همان انقلاب اسلامی بود. نسل ما هر روز در خیابان فحش شنیده است و کتک خورده است و تحقیر شده است، این انگ ها او را از میدان بیرون نمیبرد. کاش اینهمه سال زندگی در خارج از ایران به شما این نگاه را میداد که ممکن است انسان در همه زمینه ها بر حق و عالم مطلق نباشد و شاید در یک موضوع، کسانی هم وجود داشته باشند که با شما مخالف باشند اما اندکی از شما آگاه تر باشند، و شاید اصلا حق با شخص دیگری غیر از شما باشد! آیا تا به حال به چنین موردی برخورد کرده اید که شخصی مخالف با نظر سیاسی شما حق داشته باشد؟ آیا به این فکر کرده اید که ممکن است شما مرجع تایید صلاحیت فعالان سیاسی نباشید؟ آیا میدانید دشمن کدام طرف است؟ آیا میدانید اگر دشمن همه طرف باشد مشکل از قطب نمای شماست؟
خطابم به نویسندگان این مقاله است: هر کس که با روشهای سرکوب و جنایاتِ رژیم جمهوری اسلامی اندک آشنایی داشته باشد، می توانست پی ببرد که صحبتهای من در واقع بیان کننده ی این بود، که حمله به بند ۳۵۰ اوین حرکتی تازه نبوده و این دست اقدامات از روزهای اولیه تشکیل جمهوری اسلامی به شکل روزمره وجود داشته است! اشاره به جنایات جمهوری اسلامی در دوره های مختلف و تحتِ ریاستِ عوامل رژیم چرا باید تا بدین حد برای شما “مبارزانِ سبز” تحمل ناپذیر باشد؟! تا بدان حد که سعی در خفه کردنِ صدای سخنران دارید آنهم در کشوری که به قول خودتان: “که شاید بهترین سابقه دفاع از حقوق بشر در عرصه بین الملل را دارد “. شما در این مقاله به طور ضمنی از یکی از بنیان گذارانِ وزاراتِ اطلااعات “دکتر سازگارا” به اسمِ تحلیلگر سیاسی دفاع می کنید؟! شما از فردی دفاع می کنید که در جواب به گزارشگر تلویزیونِ اتریش در موردِ کشتار ۶۷ گفتند که ما : ” ما باید توطئه را سرکوب می کردیم، بدونِ هیچ ترحمی”!… شما در پی بازسازی تاریخ به نفع یکی از جناحهای رژیم هستید که در واقع خود از عوامل سرکوب بوده اند! حالا شما که اهل “کینه” نیستید و دم از ” منطق” می زنید چرا سعی در خفه کردنِ صدا و سانسور مخالفین جمهوری اسلامی دارید، همانگونه که جمهوری اسلامی صدای بی صداترینها را هم در زندانها به مدتِ ۳۵ سال است خفه می کند. کینه شما با ما قربانیانِ جنایتِ رژیمِ هولوکاستِ اسلامی چیست؟ https://www.youtube.com/watch?v=-3Ajv0AUipw