از ناسزاگویی با تحقیر تا کنترل

بخش اول

خشونت زمانی شکل می گیرد که تفکر از حرکت باز ایستد، آزاداندیشی به بند کشیده شده و نفرت جای عشق را فرا گیرد، چنین هیجان، رفتار و عملکردی را هیچ هدفی نیست الا از پای درآوردن، مقهور کردن، ذلیل ساختن و تحقیر دیگری که با رویکردی خصمانه و به هر نحو ممکن درصدد استیلا بر آن و شکستن تمامیتش می باشد. هیچ دوره ای از تاریخ بلند بشری را نمی توان سراغ گرفت که از خشونت تهی باشد، چرا که همیشه زمان خشونت از مهمترین ابزارهایی بوده که در خدمت اربابان قدرت قرار داشته و اقتدار و کسب و تجربه آن خواست نامیمونی بوده که جان ها در مسلخ تعفن انگیز آن بر دار شده اند. از اسطوره هابیل و قابیل گرفته تا خدایان خشونت اعصار کهن و درمان های ددمنشانه بیماران روانی  در دوره ی نه چندان دور در اروپا، از زندان های تمام مستبدان تا سیاه چاله های دیکتاتورها، همیشه زمان از بوی مشمئز کننده خشونت آکنده بوده است. از وقتی که زمین به مایملک و اسارت آدمی در آمد، جان آدمی برای بقای مالکان و توسعه قدرتشان هیچ شأن و منزلتی نداشت مگر در اطاعت و فرمانبرداری محض، برای اعمال سلطه شان و برای نایل آمدن بدان قوانین نوشته و نانوشته ای را آفریدند و خشونت را زایاندند، تا روزگاری که خشونت ابزار گرانسنگی شده تا چرخ های انسان کش نظام سرمایه جان گرفته و با شتاب بچرخد. از جستجوی طلا در دره های مرگ تا شهر افسونگر هالیوود که مسلخی ساختند خوش آب و رنگ و بزک شده  تا شرف، حیثیت و آزادی آدمی را در مقابل بت های تراشیده شده نحس سرمایه داری ذبح کنند و چه سلاحی برنده تر از مهمات  ویرانگر جامعه به اصطلاح مدرنی که شرفش در سود و حفظش در پایمال ساختن قداست انسانی است که خشونت سفید و متمدنانه ای را ترویج دهد تا بیشتر از روز پیشین ترغیب به جمع کردن، ولو با نادیده گرفتن معیارهای انسانی باشد، چه ماهیت نظام سرمایداری در آن خلاصه می شود.

خشونت را می توان از مکتبخانه هایی با تسلط دینی که کودکی را به فلک می بستند و ملای مکتب دلخوش و مدهوش از تربیت و آموزش کودک به راه راست بوده تا مدارس مدرنی که هنوز چوب و ترکه و مداد لای انگشتانش در گوش هایمان طنین انداز است و ناظم مدرسه یعنی کسی که هیبتش در چوبش و تربیتش در اهانتش بود، چنین است که “تا نباشد چوب تر، فرمان نبرد گاو و خر” رواج پیدا می کند تا خشونت را غسل کرده باشند. دریغا که عمری با این طرز تلقی بزرگ شده ایم و هستند کسان بیشماری که خود را مستحق تنبیه می دانند چون فراموش نتوان کرد انعکاس درد مهمیز خشونتی که به انحا مختلف تجربه کرده اند، تا پلیس که همان ناظمی است که باید از آن ترسید چرا که ابزار و سلاح برنده تری دارد. چنین است که ترس و عدم امنیت جایگزین آرامش و راحتی می شود و رد پای پدر قلدر و مستبدی را به شکل های متفاوت می توان مشاهده کرد که برای کنترل فرزندان توپ و تشر به همراه دارد و خوف همیشگی را زنده  نگه می دارد چرا که آزادی فرزندان مغایرت با قوانین مستبدانه خود و به خطر افتادن منافع مادی وی دارد. حال در این عصر نه رقص از خشونت در امان است، نه شعر و نه آواز که بوی خشونتشان فضا را از لذتی کاذب که محصول ترس و اضطراب است لبریز کرده، چرا که با گسترش چنین خشونتی هم می توان سودجویی کرد.

 انواع خشونت هایی که به طور کلی بدانها اشاره رفت را می توان با انتخاب و آگاهی، برخوردی سالم و منطقی با آن داشت تا از لبه تیز آن رها گشت. اما ناسزاگویی و ناسزاشنوی چنان اثر پایداری می گذارد که طنینش همیشه زمان آزار دهنده است. در این مقاله به تحلیل روانشناختی ناسزاگویی که شکل بسیار اثرگذار خشونت است خواهم پرداخت و درصدد خواهم بود تا با طرح آسیب شناسی روانی – اجتماعی و همچنین به سبب شناسی آن به شکلی ساده تر اشاره کرده و نقش آن را در بهداشت و سلامت روانی بررسی نمایم.

از اثرگذارترین و شایع ترین خشونت ها، خشونت کلامی است که به عنوان ناسزاگویی در نظر گرفته می شود. ناسزاها خود را به شکل های طعنه، کنایه، نیش زبان، تشبیه،  فحش، رفتارهای بدنی، جوک، تمسخر، خشن کردن صدا، شکلک درآوردن و نفرین با توجه به دنیای درونی و تجربیات ناسزاگو نشان می دهند.

هر ناسزایی در یک اتمسفر پویایی شکل می گیرد که دو قطب ناسزاگو و ناسزاشنیده، از یک طرف تعارضات، تجربه های ناخوشایند، اوهام، نیازها، امیال، هیجانات اضطراب آور ناسزاگوینده منعکس است و از طرف دیگر مورد هجوم قرار گرفتن ناسزا شنیده که قربانی خشونتی می شود که گزیر و گریزی از آن نیست مگر تن دادن به جو حاکم و یا مشارکت در ناسزاگویی، که در هر دو شکلش آسیب های روانی عمیقی به جای گذاشته و اوضاع روانی را در موقیعت آسیب زایی قرار می دهد. ارکان و کیفیت و میزان اثربخشی هر رابطه با دوری و نزدیکی افراد به همدیگر تعریف میشود. بنابراین هر چقدر افراد به هم نزدیک تر باشند فضای ناسزا آلوده مخرب ترین تاثیرات را دارد و امکان اینکه محتوای ناسزاها درون فکنی شده و به باور بنشیند بیشتر است، بدین معنی که وقتی والدینی کودکشان را با الفاظ خاص تنبیه می کنند در کودک تصور ذهنی از خویشتنی را می سازند که می تواند محصول همان ناسزاها باشد. وقتی فردی در معرض ناسزاهایی چون احمق، بیشعور و نفهم قرار گیرد با تردید به توانایی های خود، در گلوگاه ها آنچنان عمل می کند که به وی الغا شده و توان واقعی خود را از دست می دهد.

 

آسیب شناسی روانی ناسزاگو

چرا و در چه موقعیت و شرایطی به ناسزاگویی روی می آوریم و چه کلمات و مفاهیم، نمادها، ابزار بدنی و کنایه هایی استفاده می شود. ناسزاگو با استفاده از تمام ابزارهای فوق (بعضی مواقع همزمان) در صدد چه هدفی است؟ عوامل برانگیزاننده ناسزاگو چیست و از چه ماهیت و کیفیتی برخوردار است؟ ناسزاگو دنیای مرضی خود را چگونه روی قربانی خود آوار می کند و چه عناصری در فضای بین ناسزاگو و ناسزا شنیده حاکم است که ناسزا گوینده از آن بهره برداری می کند. تجارب کودکی چه نقشی در بروز و ظهور ناسزاگویی دارد؟ و مهمتر اینکه عوامل مرضی چون خشم نهفته، احساس حقارت، ترس، اضطراب، ناکامی، نفرت، ستیزه جویی و غیره چگونه و با چه کیفیتی خود را در ناسزاگویی نشان می دهد؟

هدف اساسی ناسزاگویی و خشونت کلامی، به تسلیم وادار کردن، از پای درآوردن و مطیع ساختن افراد می باشد که برای منافع و یا رابطه ای روی در روی هم هستند که با روش های مختلفی اجرا شده و فحش و ناسزا به عنوان اسلحه سرد موثری عمل می کند که در پی جابجایی، نتیجه ی رو دررویی بوده، تا موقعیت را به نفع خود تغییر داده باشد. هسته مرکزی هر نوع خشونتی از جمله ناسزاگویی به عدم تن دادن به قواعد رابطه مساوی است که در هر نوع داد و ستدی حاکم است. پیچیده ترین و حساس ترین آنها رابطه عاطفی روانی و هیجانی بین افراد است که معمولا بیشترین تهاجمات کلامی و ناسزاگویی ها را به دلیل اصطکاک بیشتر می توان در اینگونه روابط مشاهده کرد.

در آسیب شناسی روانی ناسزاگویی به مواردی اشاره می کنم تا شناخت بهتری از ریشه های ناسزاگویی پیدا شود. آنچه که باید فورا اشاره شود این است که پشت هر رفتاری دلیل یا علت هایی است که بدون آنان هیچ رفتاری شکل نمی گیرد. بنابراین پشت هر رفتار پرخاشگرایانه ای از این دست علل و عواملی وجود دارد که با فهم و درک آنان امکان تغییر میسر می باشد. آیا ترس از به هم ریختن اقتدار است که فرد را وادار به استفاده از ناسزاگویی می کند و یا امنیت روانی مورد تهدید است که خشونت کلامی را رشد می دهد؟ آیا ناسزاگو از بازنده بودن و عقب رانده شدن در هراس است که متوسل به اعمال خشونت آمیز کلامی می شود و یا توانایی تحمل واقعیات را ندارد؛ واقعیاتی که سنخیتی با اوضاع روانی فرد ندارد؟ آیا فرد تاب هیچ انتقادی را نداشته و به خود این حق را می دهد که افرادی که مطیع نیستند با هر ابزاری محکوم سازد، یا اینکه وضعیت اضطرابی فرد را وادار می کند که برای دفاع از خویشتن و طرد دیگری از نفرین و ناسزا استفاده کند که شکل بالینی و رشد یافته آن را در هرزه درایی تلفنی می بینیم؟ آیا ناسزاگو تجربه ی تحقیر شدگی خود را با تحقیر دیگران جبران می کند؟ آیا الگوهای از پیش ساخته شده فرد، عاملی برای ناسزاگویی است بدین معنی که تجربه والدین ناسزاگو الگویی را ایجاد می کند که فرد در آن گیر می افتد؟ آیا لذت جنسی عامل محرک ناسزاگویی است؟ آیا ناسزاگو از درد روانی و اضطراب در رنج است که برای کاهش آن به شکل غیر کنترلی عمل می کند، و یا سرخوردگی ها و ناکامی ها در ناسزاگویی سر بر می آورد؛ عواملی ـ چون کینه، نفرت، خشم، ترس، اضطراب، نادیده گرفته شدن، شکست، تجربیات دردآور و غیره ـ که به صورت ناخودآگاهانه، فرد را برمی انگیزاند تا تن به رفتار مرضی چون ناسزاگویی دهد؟ نکته ظریفی که وجود دارد این است که اگر در شرایطی ناسزا شنیده برای دفاع از خود در مقابل ناسزاگویی به ناسزا گفتن آگاهانه رو آورد، نمی توان الزاماً آن را رفتارمرضی قلمداد کرد.

از جمله مهمترین اهداف ناسزاگویی، تهدید، تخریب، ترور شخصیت، تسلیم کردن، از پای درآوردن، عقب راندن، خرد کردن، تحقیر کردن، مطیع ساختن، خوار کردن، اعمال قدرت، مجبور ساختن و ابراز خشم شکل گرفته و به شکل های متفاوتی اعمال می شود که در بالا بدانها اشاره شد.

 ناسزاگو با مکانیسم های دفاعی متعددی نیازها، تعارضات، تجربیات ناخوشایند، ضربه های روانی دوران کودکی، عقده ها، هیجانات مرضی، ادراکات ناسالم و رنج زا، تمایلات و دنیای بیمارگونه ی خود را در جریان ناسزاگویی نشان می دهد. از جمله مکانیسم های بسیار شایع فرافکنی  است. ناسزاگو به طور ناخودآگاهانه، حال و احساس، و تجربیات خود را روی ناسزا شنیده برگردانده  و آنچه که خود از آن عمیقاً در رنج و اضطراب است به دیگری نسبت می دهد. جابجایی یکی دیگر از مکانیسم هایی است که ناسزاگو استفاده می کند. جابجایی به معنی انتقال احساسات، هیجانات و تکانه های اضطراب زا از یک شخص و یا شیء (تهدید کننده و یا غیر قابل دسترس) به فرد و یا شیء امن تر و قابل پذیرش تر. تخلیه احساسات فروخورده بر سر اهداف بی خطر تر، به فرض کارمند عصبانی از دست رئیس خود، از آنجایی که قادر نیست بر سر رئیس خود فریاد بکشد در خانه سر بچه اش داد می کشد و ناله و نفرین راه می اندازد. مکانیسم های دفاعی در ناسزاگویی دخیل هستند که به دلیل طولانی تر نشدن مقاله از آن صرف نظر می شود.

ادامه دارد

*دکتر محمود صادقی موسس سازمان مشاوره و بهداشت روان “آتنا” است.