نامه خوانندگان

Election-c

در شماره ۱۵۰۱ مجله شهروند نامه ای از یکی از خوانندگان نشریه باعنوان «در انتخابات بی تفاوت نباشیم» چاپ شده بود که لازم دیدم در ارتباط با محتوای آن به چند نکته اشاره کنم.

نویسنده در بند ۲ از نامه خود می نویسد که با دیگران درباره اهمیت شرکت در انتخابات در کانادا صحبت کرده است ولی بسیاری با بهانه های مختلف سعی در توجیه عدم مشارکت داشته اند. تلاش این شهروند وظیفه شناس و مسئول در گشودن باب بحث سیاسی (در زمینه مسائل سیاسی کانادا) با دیگران و تشویق آنها به مشارکت ستودنی و بسیار باارزش است.

مسلماً هدف از کسب شهروندی کانادا برای ما فراتر از گرفتن پاسپورت برای سفرهای بدون ویزا به امریکا و کوباست. در مقابل مزایای شهروندی کانادا، وظیفه شهروندی هم حکم می کند که خود را با مسائل و وقایع سیاسی و اجتماعی کانادا آشنا کنیم و مراقب باشیم دولتی که با مالیات ما بر سرکار است کاری خلاف مصالح عمومی انجام ندهد.

ولی نگرشی که در نامه فوق الذکر به گروه بندی سیاسی وجود دارد سئوال برانگیز است. نویسنده ی نامه، زیربنای فعالیت و رقابت درون حزب را بر اساس تعلق قومی و نژادی ساکنان منطقه «دان ولی نورث» قرار داده است و با روبروی هم قرار دادن «چینی تباران» و «هندی تباران» از «ایرانی تباران» انتقاد می کند که چرا وارد این مبارزه قومی نشده اند!

انتقاد من به معنی انکار وجود چنین وضعیتی نیست، بلکه دعوت به کنار گذاشتن صف بندی های قبیله ای و تشکل حول محور مسائلی است که همه ما از هر نژاد و قومیتی را به عنوان شهروند کانادا تحت تاثیر قرار خواهد داد. سئوال نویسنده نامه در مقایسه «شعور سیاسی و سطح فکری جامعه ایرانی با جامعه چینی» نگران کننده است و بوی نژادگرایی از آن می آید. کدام تحقیق علمی جامعه شناختی نشان داده است  که ترکیب جمعیتی مهاجران  چینی (که خود شامل هنگ کنگ، تایوان و سرزمین اصلی چین می شود) یک موجودیت یکدست و یکپارچه است که  آن را با جمعیت مهاجر دیگری که آن یکی هم  متشکل از افرادی با سطح تحصیلات، فرهنگ، عقاید و توانایی مالی مختلفی است، بتوان مقایسه کرد؟

اگر می خواهیم نشان دهیم که از پختگی و بلوغ در درک و تحلیل مسائل سیاسی برخورداریم باید در قدم اول نشان دهیم که با نظام رایج در این کشور آشنا هستیم. سیستم سیاسی کانادا بر اساس تشکل حزبی حول محور ایده ها بنا نهاده شده است. شهروندان می توانند با مطالعه ی سیاست های احزاب در مورد موضوعاتی مانند سیاست خارجی، مهاجرت، محیط زیست، اقتصاد، مالیاتها و … حزبی را که به عقایدشان نزدیکتر است انتخاب کنند و به نماینده پیشنهادی آن حزب رای بدهند.

زمانی هم که مانند مورد مطرح شده در نامه فوق الذکر رقابت برای انتخاب نامزد در درون حزب جریان دارد معیار نه تنها باید  شایستگی آن شخص در مقایسه با داوطلبان دیگر از آن حزب باشد بلکه  در نهایت او باید بتواند رقیب شایسته ای برای مقابله با کاندیداهای احزاب دیگر هم باشد. مثلا در همان انتخاباتی که در نامه به آن اشاره شده بود اگر یک عضو هندی تبار حزب می داند که نامزد چینی تبار از شانس بهتری برای شکست دادن نامزد احزاب رقیب در انتخابات سال آینده برخوردار است ولی صرفا از روی علائق قومی به داوطلب هندی تبار رای می دهد در واقع احتمال پیروزی حزبش را در  انتخابات فدرال کاهش داده است. معیار «هم قوم» و «هم نژاد» بودن باید آخرین مورد در فهرست معیارهای انتخاب داوطلبان و نامزدهای رقابت های سیاسی باشد.

البته دلایل تمایل بعضی به داشتن نماینده مجلس از بین جامعه قومی خودشان را نمی توان نادیده گرفت: آسانی برقراری ارتباط، و ارضای غرور و عرق ملی از جمله این انگیزه هاست. بعضی هم تعدد چهره های سیاسی متعلق به یک اقلیت قومی را ملاکی برای سنجش پیشرفت و ترقی آن جمعیت مهاجر در جامعه میزبان می دانند.

ولی توسل به قوم گرایی و «همشهری بازی» در صحنه فعالیت های سیاسی اثرات منفی بسیار بیشتری دارد. کانادا جامعه ای متنوع و متشکل از اقوام و و نژادهای مختلف است و خوشبختانه قانون اساسی این کشور بر داشتن حقوق برابر در تمام زمینه ها برای شهروندان صرف نظر از نژاد، رنگ پوست، دین و مذهب  و قومیت آنها تاکید دارد. آیا چنانچه نماینده چینی تبار به مجلس راه پیدا کند می تواند مثلا بودجه بیمارستانی را از دولت بگیرد که قرار است فقط بیماران چینی تبار را معالجه کند؟  چنین کاری غیرقانونی است و همانطور که ما دوست نداریم قربانی تبعیض هایی از این دست شویم و با آن مخالفت می کنیم، نباید هم از نماینده خود انتظارچنین کارهایی را داشته باشیم. اتفاقا مطبوعات در کانادا زمانی که نماینده ای از یک اقلیت قومی به مجلس می رود و یا به مقامی تصمیم گیرنده با قدرت خرج پول می رسد روی کارهای او حساسیت بیشتری نشان می دهند تا چنانچه شبهه ی «رای خریدن» یا امثال آن وجود داشت، قضیه را دنبال کنند.

جمعیت مهاجران ایرانی در کانادا از کشوری می آید که سابقه ی چندان درخشانی در تجربه دمکراسی  ندارد. طبیعی است که دمکراسی حاکم  دراین کشور (با همه کاستی هایی که دارد) برای ما جذاب و هیجان انگیز باشد و ما هم بخواهیم وارد این «بازی» شویم. ولی آنچه مهمتر است شناخت بهتر این سیستم و تطبیق انتظارات و خواسته هایمان بر اساس این شناخت است وگرنه بعد از چند بار رای دادن، از اینکه نماینده منتخب ما نتوانسته برای اعضای «جامعه ما» فلان کار و بهمان پروژه را انجام دهد، ممکن است سرخورده و ناامید شویم و به جمع چهل و اندی درصد از واجدان شرایط در کانادا بپیوندیم که معمولا در انتخابات شرکت نمی کنند.