نوزدهمین کتاب ماه تهرانتو با مدیریت فرشته مولوی و سخنرانی مهدی گنجوی در روز بیست و پنجم ماه جولای با موضوع “یادنامه همایون صنعتی زاده” در مکان همیشگی این نشست ها در نورت یورک سیویک سنتر برگزار شد.
مهدی گنجوی که سخنرانی این جلسه را برعهده داشت فارغ التحصیل رشته حقوق از دانشگاه شهید بهشتی است. او کارشناسی ارشد خود را در حقوق بین الملل از دانشگاه تهران گرفته است و نیز دارای کارشناسی ارشد مطالعات خاورمیانه از دانشگاه تورنتو است.
صحبت های گنجوی درباره همایون صنعتی زاده را می توان به شش قسمت عمده تقسیم بندی کرد. او در ابتدا مروری داشت روی زندگی همایون صنعتی زاده و گفتمان هایی که در رشد و پرورش او نقش داشته اند. سپس جهشی داشت از کرمان به نیویورک و تشکیل انتشارات فرانکلین. سپس درباره چگونگی شکل گیری انتشارات فرانکلین در تهران، ساختار آن و نقش آن در صنعت نشر ایران توضیحاتی ارایه داد و سپس با نام گذاری ریگزار علامت ناپذیر دوستی های سیاسی، به اختلاف و سپس جدایی همایون صنعتی زاده و جلال آل احمد پرداخت و در آخر هم مروری داشت روی سال های آخر زندگی صنعتی زاده و فعالیت های او.
گفتمان های موثر در پرورش همایون صنعتی زاده
همایون صنعتی زاده، زاده برخورد یکی از گفتمان های انقلاب مشروطه است. از زمانی که به دنیا آمد در دامان پدربزرگش، حاج عبدلله رشد کرد، که یکی از انقلابیون مشروطه کرمان بود. پدربزرگ همایون از این جهت حائز اهمیت است که طی سفری که در جوانی به منزله جست و جوی حقیقت به هندوستان می کند، گذرش به استانبول می رسد و در آن جا با میرزا آقا خان کرمانی آشنا می شود و به مجلسی دعوت می شود که در آن جا با سید جمال الدین اسدآبادی آَشنا می شود. در آن مجلس سیدجمال الدین افکار آزادی خواهانه و ضد ظلم را بیان می کند و همین باعث می شود که حاج عبدالله علاقه مند شود و در این جلسات شرکت کند. روزی که حاج عبدالله تصمیم می گیرد به کرمان برگردد، نزد سید جمال می رود و یادداشتی از او دریافت می کند که او را تشویق به ترویج آزادی و مبارزه با ظلم و استبداد می کند.
حاج عبدالله مروج نوعی نگاه بود که پیوند دهنده علم و عمل در انقلاب مشروطه بود. در این باره هم می گفت، اگر با علم عمل نکنی، شاخ بی برگی را مانی. بنابراین با این دیدگاه به کرمان برمی گردد و با مصالح کم، دست به تولیداتی می زند که ارزش صادراتی دارند که از آن میان می توان به صادرات شال اشاره کرد.
حاج عبدالله دیدگاهی داشت که صنعت را هدف اصلی آموزش و پرورش می دانست و در واقع فامیل صنعتی هم از این جا نشأت می گیرد که او همواره در تلاش و تکاپو برای تولید و ترویج صنعت بوده است. بنابراین همایون از طرف پدربزرگ خود با مفهوم صنعت گره می خورد، ولی از طرف پدرش، عبدالحسین به نوعی نوخواهی ادبی گره می خورد؛ پدری که اسمش در بسیاری از دایرهالمعارف ها به عنوان یکی از اولین رمان نویسان تاریخی، علمی و تخیلی یاد می شود. عبدالحسین رمانی دارد به اسم رستم در قرن بیست و یکم که رمانی بسیار معروف است. عبدالحسین با خاندان دولت آبادی ازدواج می کند که آن ها هم نقش بسزایی در انقلاب مشروطه داشتند. بنابراین می شود گفت که همایون محصول در هم رفتن دو جریان مشروطه خواهی یکی در اصفهان (خاندان دولت آبادی) و دیگری در کرمان (صنعتی زاده) بوده است که بی شک این گفتمان ها در پرورش و زیست همایون تاثیر داشته است.
انتشارات فرانکلین
در سال ۱۹۵۱ کمیته بین الملل انجمن کتابخوان های آمریکا و ناشرینی از کمیته تجارت خارجی ناشرین آمریکایی طی دیداری که در کتابخوانی کنگره به عمل می آورند درباره نیاز به کتاب در کشورهای در حال توسعه مذاکره می کنند و به این نتیجه می رسند که برای در دسترس ساختن کتاب های آمریکایی برای مخاطب احتمالی آن باید کتابها را به زبان خوانندگان احتمالی آن ترجمه کنند. نتیجه این مذاکرات تاسیس موسسه غیر انتفاعی فرانکلین می شود که از سال های ۱۹۵۲ تا ۱۹۷۸ به کار انتشار بیش از سه هزار کتاب به زبان های فارسی، عربی، اردو، بنگالی، پرتغالی و چند زبان دیگر می پردازد.
در سال ۱۳۳۳ هجری شمسی، در گالری هنری که صنعتی زاده خود تأسیس کرده بود، وابسته فرهنگی سفارت آمریکا به همراه دو نفر دیگر به این گالری می آیند و به او پیشنهاد می دهند که مدیریت شعبه ایران انتشارات فرانکلین را قبول کند.
در ابتدا هدف این این پروژه بر آن بوده است که امکان ترجمه کتاب های آمریکایی را فراهم کند، اما با گذر زمان، بازدهی این انتشارات به مقدار زیادی گسترده شد و انتشار کتاب های محلی درسی، پروژه های آموزشی برای افراد درگیر در صنعت نشر، پروژه انتشار کتابهای مرجع، رشد سیستم های پخش گسترده و کمک رسانی تکنیکی در ادیت و فروش کتاب جزو برنامه های این انتشاراتی شد. پروژه کتابخوانی مدارس در اواخر دهه شصت میلادی به احوال این انتشاراتی نیز اضافه شد به صورتی که در میان شعب مختلف انتشارات فرانکلین، شعبه تهران یکی از حیاتی ترین شعب در آن زمان بود.
ساختار انتشار فرانکلین و نقش آن در صنعت نشر
این که چه ایده هایی در تاسیس این انتشاراتی تاثیرگذار بوده است، چندین صدا را می شود شنید؛ یکی از این صداها مربوط به ایده لیبرالیستی برای ایجاد بازار کتاب های آمریکایی بوده است. در این میان افرادی وجود داشته اند که فکر می کردند انتشارات فرانکلین بخشی از برنامه های زیرمجموعه از سیاست های خارجی است. عده ای هم بودند که فکر می کردند فرانکلین می تواند یک جور صلح جهانی ایجاد کند. در عین حال که در این برنامه صداهای مختلفی شنیده می شود، می توان برای ساختار اجرایی فرانکلین چهار فاکتور اصلی را در نظر گرفت: اول این که هیچ نماینده مقیم آمریکا نمی توانسته نمایندگی مقیم ایران را داشته باشد. دومین فاکتور به این صورت بوده است که این بنیاد یک لیست به مباشرین محلی می داده است ولی در عین حال این اجازه را هم به مباشر می داده که از بین لیست، کتابهایی را که می خواهد چاپ کند. اصل سوم بر این اساس بوده است که امکان عرضه کتاب به صورت رایگان امکان پذیر نبوده و باید مبلغی در قبال انتشار کتاب دریافت می شده است. در آخر امکان انتشار کتاب های غیر فرانکلین در بعضی شرایط امکان پذیر بوده است.
انتشارات فرانکلین در دوره ای شروع به کار می کند که دو نوع ناشر در ایران وجود داشته است؛ نوع اول کتابفروش ـ ناشرها بوده اند که خود صنعتی زاده منتقد آن ها بوده است و دیگری انتشاراتی ـ کتابفروشی هایی بودند که عمدتا زیر نظر دولت کار می کردند. انتشارات فرانکلین زمانی فعالیت رسمی خود را آغاز می کند که تعداد کتابهای منتشر شده در ایران در سال ۱۳۳۳ سیصد و نود چهار نسخه در سال بوده است و با شروع فعالیت این انتشاراتی و با نزدیک شدن به دهه چهل تعداد کتاب های منتشر شده بیشتر می شود و نسخه های بیشتری به چاپ می رسد.
مهم ترین کارهایی که انتشارات فرانکلین و مباشر آن در دوره حیات فرانکلین انجام می دهند عبارت است از: در سال ۱۳۳۴ دایره المعارف مصاحب را تاسیس می کند. در سال ۱۳۳۷ در حالی که همایون صنعتی زاده دست به انتشار کتاب های درسی افغانستان می زند و تصمیم به چاپ کتاب های درسی ایران را می گیرد، از تاسیس دایره المعارف به ایده تاسیس چاپخانه می رسد و چاپخانه افست را به وجود می آورد که هنوز هم یکی از بزرگترین چاپخانه های خاورمیانه است. سال ۱۳۴۷ زمانی است که کارخانه شکر در خوزستان به وجود آمده و صنعتی زاده به این ایده می رسد که از تفاله نیشکر کاغذ تولید کند، بنابرین از مباشرت انتشار فرانکلین خارج می شود و به تاسیس کارخانه پارس روی می آورد.
افول فرانکلین
خروج همایون صنعتی زاده از فرانکلین به نوعی شروع افول این انتشاراتی است. این افول را می شود به دو فاکتور اصلی ربط داد؛ نخست مدیریت نفر بعدی که علی اصغر مهاجر بود، و دوم ایجاد تضادها و گفتمان هایی که در آمریکا برنامه فرانکلین را پیش می برد و همچنین عدم رضایت خاطر آن ها از پیشبرد کار که منجر به دستور فروش اموال و امتیازات فرانکلین شد. البته سال ۱۳۵۵ یک ضربه مهم به انتشارات فرانکلین می خورد و آن قطع روابط این انتشاراتی با وزارت آموزش و پرورش است و اهمیت این ضربه از آن جهت است که فرانکلین مهم ترین منبع مالی اش را از دست می دهد.
داستان انتشار کتاب های درسی که نقطه عطفی در انتشارات فرانکلین بوده است چیز عجیبی نیست. بنابر گفته خود صنعتی زاده، او یک روز بنابر روابطی که داشته است، کتاب های درسی را پیش محمدرضا شاه می برد با نشان دادن غلط های کتاب های درسی که در بازار موجود بوده این اجازه را می گیرد که دست به چاپ کتاب های درسی اول تا چهارم بزند. این همراه می شود با اینکه سازمان خدمات شاهنشاهی پول چاپ این کتاب ها را به فرانکلین می دهد و فرانکلین کتاب ها را چاپ می کند و رایگان به مردم می دهد. این اتفاق سهام چاپخانه اُفست را سی برابر می کند و این سی برابر پول هنگفتی را داخل انتشارات فرانکلین می آورد. انتشاراتی که سال ۱۳۳۳ و با حقوق ماهیانه دو هزار دلار شروع به کار می کند، بعد از سه سال نه تنها خودمختار می شود که به روایت صنعتی زاده در سال ۱۹۶۵ سیصد هزار دلار به آمریکا وام می دهد. بنابراین روزی که ارتباطات بین فرانکلین و آموزش و پرورش قطع می شود، امکانات مالی فرانکلین از دست می رود و افول می کند. همان سال تمام تعهدات و دارایی های فرانکلین به یک موسسه ایرانی داده می شود و شعبه منحل می شود. انقلاب دست به ملی سازی این کار می زند و تشکیلات فرهنگ و آموزش عالی ملی می شود.
دوستی های سیاسی: جلال آل احمد و همایون صنعتی زاده
از سال ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۹ جلال و همایون با هم همکاری می کنند و هیچ مشکلی با هم ندارند، اما در سال ۱۳۳۹، هنگامی که سهام افست سی برابر می شود اولین رگه های انتقاد جلال آل احمد از همایون صنعتی زاده دیده می شود. آل احمد با نوشتن مقاله ای تحت عنوان “بلبشوی کتاب های درسی” انتقادات خود را نسبت به فرانکلین می نویسد و این انتشاراتی را متهم می کند که از طریق چاپخانه افست و انتشار کتابهای درسی سود خود را سی برابر کرده است و نتیجه می گیرد مجانی پخش کردن کتاب های درسی یک قدم بزرگ در ایجاد یک “تراست” مطبوعاتی است که خطرش برای آزادی مطبوعات از هر سانسوری دقیق تر است.
جلال درباره شیوه تبدیل شدن بنیاد به تراست می نویسد: این بنگاه همه ناشران را چشم به دست نگه داشته است به طوری که از هر صد کتابی که در سال منتشر می شود، پنجاه تای آن به کمک فرانکلین است. وضع جوری شده است که هر کس با کتاب و هر خواندنی غیر از روزنامه سر و کار دارد، ناچار با این بنگاه سر و کار دارد.
عصبانیت جلال در سال ۱۳۳۹ پایان نمی یابد و در سال ۱۳۴۱ در کتاب “غرب زدگی” پیشنهاد سوسیالیزه و ملی شدن صنایع فرهنگی را می دهد و می نویسد که : آن چه مهم است مالکیت پول، سهام و قدرت های سهام داران و تراست های وطنی است.
دو سال بعد جلال، مهم ترین متنش را به نام “یک چاه و دو چاله” می نویسد که لحظه جدایی قطعی جلال و همایون است. یک چاه و دو چاله حکایت کننده مواقعی است که آل احمد برای گذران زندگی و تامین هزینه هایش “کلماتش” را می فروخته است.
در آخر این طور می شود نتیجه گرفت که جلال با شبیه سازی انتشارات فرانکلین از یک بنیاد وابسته به دولت به یک “تراست فرهنگی” راه علاج آن را ملی کردن صنایع معرفی می کند. در واقع دلیل نگرانی او ضعیف شدن صنایع نشر و نویسندگان بود. لذا این گفتمان ها را قوت داد و پس از انقلاب هم بسیاری از صنایع ملی شد و راه برای دولتی شدن فرهنگ گشوده شد.
از صنعتی تکنوکرات تا کارآفرین
گنجوی گفت: در فصل بندی که من از زندگی صنعتی زاده کردم، زندگی او را به دو دوره متفاوت تقسیم کردم؛ از بچه تاجر تا تکنوکرات یا پیمانکار و دوره دوم زندگی از تکنوکرات تا کارآفرین. صنعتی زاده در هر کدام از این دوره ها میراث های فرهنگی متفاوتی دارد که بسیار ارزشمند هستند.
همان طور که گفته شد عمده ترین میراث او در دوره اول، انتشارات فرانکلین است. انتشاراتی که برای خود صنعتی آن چنان حائز اهمیت بود که درباره اش این گونه می گوید: “در طول هشتاد سال عمرم توفیق داشتم که بیش از نیم دو جین موسسه خیریه را بنیان گذاری کنم، یک یک آن ها را به چشم فرزند می نگریستم، اما در این میان فرزند مورد علاقه ام موسسه انتشارات فرانکلین بود که در بحبوحه جوانی به مرگ غیرطبیعی جوانمرگ شد. نزدیک چهل سال است که کوشیده ام اندوه مرگ او را فراموش کنم”.
اما صنعتی دوم از چهره یک پیمانکار وابسته به دولت به یک چهره کارآفرین کشاورز در می آید. این تغییر نه تنها در لباس پوشیدن او تاثیر می گذارد بلکه جغرافیا محل زندگی او را نیز از شهر به روستا تغییر می دهد. او در طول فعالیت های خود دچار یک گذار می شود؛ گذاری که باعث روی آوردن او به عرصه کشاورزی می شود و در واقع به نوعی ادامه دهنده میراثی می شود که از پدربزرگش برای او به جای مانده بود و آن چیزی نبود جز صنعت خواهی.
بزرگترین میراث دوره دوم زندگی صنعتی زاده گلاب زهرا است. کارخانه گلاب زهرایی که با همکاری و همیاری شهین دخت سرلتی (همسر صنعتی زاده) که بانوی گل سرخ ملقب می شود، تاسیس و گسترش یافت.
در این دوره می بینم که صنعتی زاده کاملا از دولت جدا می شود و وابسته به نهادهای خیریه می شود چرا که با ایجاد کارگاه سنتی و تاسیس کارخانه گلاب گیری، درآمد حاصل از آن را وقف پرورشگاهی می کند که از پدربزرگش به او به ارث رسیده بود.
همایون صنعتی زاده، پس از انقلاب اموالش مصادره شد و خود مدتی به زندان افتاد، ولی بعدا توانست بخشی از اموالش بویژه پرورشگاه صنعتی را پس بگیرد. او روز چهارم شهریور ۱۳۸۸ در سن ۸۴ سالگی درگذشت.
جلسه با پرسش و پاسخ و خوانش شعر کوتاهی از همایون صنعتی زاده توسط گنجوی پایان یافت.
چشمان سیاه و مست از ما پرسید
چه میکنی به دنیا
گفتم که هزار گونه بازی
شاید بروم به سمت دریا