آشتی با حیوانات
سوسن و سوری (نور) دو سگ آسیبمندند که در اثر تصادف و عدم رسیدگی پاهایشان به سمت جلو خشک شده و فقط با استفاده از دستهایشان خود را به این طرف و آن طرف می کشانند. با این همه، آنها روحیه خوبی دارند و بسیار شیرین و دوست داشتنی هستند. از آنجایی که متأسفانه هنوز وفا جای خاصی برای نگهداری مناسب از این سگها ندارد با تلاش مسئول واگذاری وفا در خارج از کشور، فرح (فرانک) روان، پذیرشی از یک آسایشگاه مخصوص اخذ و این دو دختر خوب و سرشار از زندگی روز سهشنبه ۹سپتامبر، به همت مسافران عزیزمان ـ شیما حیدری و همسرش ـ وارد تورنتو شدند تا پس از دو روز استراحت به سوی این آسایشگاه پرواز کنند.
میهمانان ما در منزل آقای تورج آقائی به گرمی پذیرایی شدند و یاوران وفا: فریماه شایگان، گیتی صفائی، امیر شمیرانی، سهیلا یعقوبی و…به خوبی از آنها مراقبت کردند تا اینکه روز جمعه ۱۲ سپتامبر۲۰۱۴ به مقصد پرواز کردند.
با سپاس از همه کسانی که در ایران و تورنتو به خوش سرانجامی سوسن و سوری کمک کردند. با تشکر دوباره از آقای تورج آقائی یار وفادار وفا در تورنتو، که همیشه در کنارمان بوده و از همه نظر، چه مالی و چه امکانات و وقت، به ما کمک کرده است.
همچنین با تشکر ویژه از اچ اف ال در آمریکا که آنها را پذیرفت.
تورنتو ـ فاطمه (فرشته) معتمدی ـ بنیانگذار “وفا”
***
مشاهدات فریماه شایگان، از یاران وفا در تورنتو، از سفر سوسن و سوری به کانادا
صحنه ی نخست: فرودگاه پیرسون، تورنتو، کانادا
هیجان، و تشویش باعث شده همگی زود برسیم، حتا خود پرواز. هر کدام چند بار تکرار میکنیم: رسیده، نشسته، و انتظار، انتظار، انتظار …
صدای زنگ و لرزشهای تلفن نشون میده که در هیجان و اضطراب تنها نیستیم. دوستان دیگر وفا از ایران و آمریکا سعی در گرفتن اخبار جدید دارند. انتظار، انتظار، انتظار …
دقیقهها ساعت می شوند. انتظارمان به دو ساعت رسیده است. میگویم از مسافرمان شمارهای داریم؟ میشنوم: تلفن به همراه ندارند. میگویم: خوب اگر نیامدند چه؟ میشنوم: بعد از دو ساعت می توانیم نامهای بگیریم و به سالن مسافرها برویم. هنوز جمله تمام نشده، که در باز میشود، و آنها را میبینیم.
شیما مسافری که مهمانهای ما را به همراه دارد، اشک میریزد. به یقین میداند که چه کار بزرگی کرده است. صورتهای خیس به هم نزدیک می شوند. کسی میگوید: شما فرشته ای، و صدای بغض دار شیما زمزمه میکند: نه شما فرشته اید.
رامتین، عکاس جوانمان این لحظهها را ثبت میکند، و امیر سعی در بریدن تسمه هایی دارد که فاصله ی ما از مهمانهایمان هستند.
دست به روزنه ی کوچکی نزدیک میکنم: سوری، سوری…چشمهای سیاهش می درخشند … زبان به انگشتم میکشد. نفسم به راحتی بازدم میشود. میگویم: آب … آب
امیر اما درها را گشوده است. زبانها به آب میرسند و چهره های ما به لبخند مینشینند. از گریه دیگر خبری نیست.
خدا لبخند میزند.
صحنه دوم، خانه ی سراسر مهر تورج آقایی
تورج آماده است، ظرف های غذا و آب آماده اند. درها را که باز میکنیم، آرام خارج می شوند، با شک و تردید برای اولین بر پا بر چمنهای سبز و خنک میگذارند. منتظریم به سوی ظرف های غذا بروند، اما آنها به هم نزدیک می شوند، صورت ها را به هم میرساند و هم دیگر را میبویند. اشکها دوباره جاری شده اند.
سوری و سوسن سیر از آب و غذا بر روی رختخواب هایی تمیز و زیبا خوابیده اند.
خدا لبخند می زند.
صحنه سوم، روزی دیگر، خانه ی لبریز از مهر تورج آقایی
گیتی پرستار گروه با دقت سوسن و سوری را وارسی میکند. استخری کوچک پر از آب می شود و کار شست و شو با سوسن شروع می شود. دستهای پر از شامپو که به پوستش میخورد انگار اعتمادش کامل می شود. تنش را سبک میکند، و گاه به گاه با لیسی شامپوی نارگیلی را به کام می برد.
سوری اما انگار بعد از شست و شو، سگی دیگر شده است. زیبا، براق، با موهایی چون شبق.
در حوله پیچیده می شوند، به آغوش فرشته فرو می روند. گیتی پماد بر زخمها میکشد.
و خدا لبخند می زند.
صحنه چهارم:
شب به روز ننشسته که به ساعت نگاه میکنم. میدانم، که در همان زمان تورج، مهمانانش را برای بردن به فرودگاه آماده میکند. میتوانم تصور کنم که با چه وسواسی سوری و سوسن را به حیاط میبرد، و در ماشین میگذارد. میتوانم بزرگ راه هایی را که سوری و سوسن از آنها به فرودگاه میرسند را ببینم، و سهیلا و امیر که هیجان زده منتظر تحویل گرفتن آنها هستند.
باز هم هیجان و تشویش. ساعتی بعد امیر زنگ میزند و خوش حال و غمگین می گوید، رفتند. و تعریف میکند که چگونه دخترها با همان پاهای جلو زبر و زرنگ بودنشان را برای کارمند فرودگاه که در سلامتشان شک داشت به نمایش گذشتند. من و امیر میخندیم.
و خدا لبخند میزند.
ساعت های بعدی اما مثل قرنی به انتظار میگذرد. دو پرواز دیگر، دو مسافر کوچک. تشویشمان سرانجام با فیلمی کوتاه که از فرانک رسیده به شادی بدل می شود. به یقین می رسیم که سوری و سوسن این دوستان دو روزه ما به مقصد رسیده اند، غبار سفر از تن تکانده اند و به خواب رفتهاند.
و من می بینم که خدا لبخند می زند.
آلبوم عکس های سوسن و سوری را در صفحه دوستان وفا در تورنتو و همچنین در صفحه پناهگاه وفا در فیس بوک ببینید. داستان آنها را هم همانجا بخوانید.
* دوستداران وفا، گروهی هستند در تورنتو متشکل از حامیان و داوطلبان “پناهگاه حیوانات وفا” که در ایران (هشتگرد ـ جاده قزوین)، نگهداری از سگ های بی سرپناه را برعهده دارد.
Facebook: Friends of Vafa Animal Shelter
www.cal.ir