forogh-reyhani

 از خیابان که می گذریم

دلهره پسمان می بارد

برادرانم آمدند

اربابهای خیابانی
موتورهای اسید فشان
برادری دارد می آید
خواهران گم شوید، جم شوید، خم شوید
روسری هایتان را تا نقطه ی شرمگاهتان پایین بیاورید
آخ برادر بسیجی ام
ارباب موتورسوار اصفهانی ام دارد می آید
دستپاچه می شوم
غسل کرده ام آیا؟ جنابت بود حیض
آه اعمالم…!
کاش برادرم نفهمد به برادر دیگرم نظر دارم
وسوسه ی طمع خوابش را …
نمی دانم اگر بسیجی ام
بسیجی اسید فشانم بفهمد
افشره اش را چه می کند؟
نگاهم را تاب می آورد وقت پاشیدنش؟
آخ خواهران، خواهرانم
اگر برادرم بفهمد.

اصفهان ـ ۲۷ مهر ۹۳