آدم گاهی از خودش خجالت می کشد که در قرن بیست ویکم زندگی می کند. بیش از ۷ میلیارد آدم در دنیا زندگی می کنند، اما این ۷ میلیارد انسان توانسته اند فقط ۳۶ میلیون نفررا در شرایط بردگی نگه دارند. یعنی به هر نفر به اندازه یک کف دست برده هم نمی رسد و این شرم آور است!

این بررسی به تازگی توسط گروه ضد برده داری ” واک فری ” و با بررسی شرایط ۱۶۷ کشور جهان صورت گرفته است.

داعش زن هائی را که اسیر کرده است می فروشد

داعش زن هائی را که اسیر کرده است می فروشد

این تعداد برده برای قرن بیست ویکم و دنیای به این بزرگی، همان ضرب المثل یک مویز و چهل قلندر را به خاطر می آورد.

در شرایطی که دنیا لحظه به لحظه در حال تکامل و پیشرفت است، متاسفانه هنر برده داری پیشرفت چندانی نداشته. جمعیت دنیا در حال حاضر هفت میلیارد و ۲۸۰ میلیون نفر است و انصافن۳۶ میلیون برده به کجای ثروتمندان این جهان می رسد؟ فقط حفظ آثار تاریخی نیست که ارزشمند است، حفظ رسوم تاریخی نیز مثل بقیه چیزهای تاریخی ارزشی والا دارد و برده داری یکی از این ارزش هاست!

بدیهی است کاری که داعش و بوکوحرام می کنند و زنانی را که در جنگ هایشان اسیر می کنند به عنوان برده می فروشند، کاری ست ارزشمند، ولی به قول شاعر: کفاف کی دهد این باده ها به مستی آنها؟

به کشورهای پیشرفته جهان که چندان امیدی نیست. آن ها آنقدر سرشان گرم تکنولوژی کوفتی شان است و آنقدر تلاش می کنند که این تکنولوژی را به سایر نقاط بفروشند که اصلا به فکر تولید برده اصیل نیستند. بی انصافی نکنیم، تا حدی برده صنعتی تولید کرده اند و می کنند، اما برده داری اصیل، مزه و لطف دیگری دارد.

هستند کشورهای دیگری که در همین زمینه تلاش هایی کرده اند و می کنند، اما به خاطر شکسته نفسی ذاتی که دارند، و به خاطر این که نمی خواهند خدمتی که به جهان بربریت می کنند، ریا تلقی شود، خواهش کرده اند اسمشان را نبرم.

این کشورها از داعش و بوکوحرام انتقاد می کنند و کار آنها را اصیل نمی دانند. آنها معتقدند برده داری بدون شلاق معنی ندارد و در سر بریدن خلاصه نمی شود. اگر شلاق از بین برود، فاتحه این هنر و این صنعت خوانده شده. این کشورها برده داری بدون شلاق را با ساندویچی مقایسه می کنند که نه کالباس داشته باشد و نه خیارشور و نه گوجه فرنگی….آنها حفظ آثار تاریخی را مفید می دانند، اما حفظ رسوم تاریخی را واجب!

رابطه دیپلم و کوزه!

مجید خدابخش، استاندار اردبیل گفته است دختران نیازی به آموزش فیزیک و شیمی ندارند چون به درد زندگی شان نمی خورند. به آنها باید زودتر دیپلم داد که به زندگی شان برسند.

به گزارش مهر و خبرگزاری های دیگر ایشان فرموده اند همچنان که دختران پنج شش سال زودتر به سن بلوغ می رسند، ترخیص از تحصیل شان هم باید زودتر باشد.

میگن حرف حساب جواب نداره و میگن بعضی از جملات را باید با آب طلا نوشت و قاب کرد و زد به دیوار. حرف ایشان هم یکی از اون جملاته.

تنها مشکلی که خود من در این مورد با آن روبرو شدم، یافتن آب طلاست. از سوپر مارکتی که نان و پنیر و سبزی و آب معدنی می خریم پرسیدم آب طلا هم دارید؟ کمی نگاهم کرد و بعد گفت نه نداریم ولی اگر خانمت گردن بند یا گوشواره طلا دارد، بینداز توی یک لیوان و آبش را بخور. گفتم برای خوردن نمی خواهم، برای نوشتن می خواهم…نگاهی به قیافه ام کرد و جوری سرش را تکان داد که انگار میگه، عجب دنیایی شده… همه خل شده اند!

از مسئله پیدا کردن آب طلا بگذریم، نشد با همین آب معمولی می نویسم! ولی انصافن بعضی ها چه فکرهای بکری به ذهن شان می رسد. فیزیک و شیمی به درد ما که مثلا مردیم نخورد، چه برسد به درد زن ها. به خدا قسم اگر بروی دم دکان نانوایی و تمام قانون نسبیت اینشتین را برای شاطرآقا شرح بدهی، یک دانه که هیچی، یک نصفه نان سنگک مجانی هم کف دستت نمی گذارد.

اصلا ما چرا دخترها را اینقدر معطل می کنیم؟ به محض اینکه قابل مصرف شدند! چه مدرسه رفته باشند، و چه نرفته باشند باید دیپلم شان را بگذاریم کف دستشان. تازه مگر دیپلم چی هست؟ یک تیکه کاغذه که یک چیزهایی روش نوشته. خودمان می نویسیم.

اتفاقن اگر دختر بی سواد باشد خیلی بهتره چون می توانیم هرچی دلمان خواست روی همان کاغذی که عرض کردم بنویسیم و بگذاریم کف دستش و دلش را خوش کنیم که دیپلم گرفته. دیپلم را در مملکت ما باید گذاشت درکوزه و آبش را خورد، دخترها هم می توانند از دیپلم شان همین استفاده را بکنند!

پاسپورت ایرانی، بهترین پاسپورت روی زمین!

یکی از سایت های خبری که نه اسمش یادم هست نه محل تولدش و نه شماره شناسنامه اش! گزارشی منتشر کرده بود از وضعیت و ارزش پاسپورت های دنیا و نوشته بود پاسپورت های بریتانیا، سوئد و فنلاند با ارزش ترین پاسپورت های جهان است چون با این پاسپورت ها می توان بدون ویزا به ۱۷۳ کشور جهان سفر کرد.

به نظر من که یک پاسپورت شناسم و پاسپورتی را که رویش فارسی نوشته شده باشد از نیم متری هم تشخیص می دهم، مردم کشورهای بریتانیا، سوئد و فنلاند بدبخت ترین مردم جهانند.

لابد می پرسید چرا؟ الان عرض می کنم. زن آدم میگه عزیزم ما که مشکل ویزا و اینجور چیزها را نداریم. پاشو ده روز بریم کانادا ببینم اونهمه ایرانی آنجا و توی آن سرما چکار می کنند. و دختر آدم می گوید بابا چرا چند روز نمیریم ایتالیا گشتی بزنیم، ما که به ویزا و این جور چیزها احتیاجی نداریم . و پسر ماجراجوی آدم آفریقای جنوبی را پیشنهاد می کند.

خوشبختانه ما ایرانی ها یکی از بی دردسرترین پاسپورت ها را داریم و یکی از خوشبخت ترین آدم های روی زمین هستیم. زن آدم که می داند جایی راهش نمی دهند، بی توجه به اینکه مردم دنیا دائم اینطرف وآنطرف می روند و فنلاندی ها می توانند بدون ویزا به ۱۷۳ کشور جهان سفرکنند، سرش را می اندازد زیر، می رود توی دفتر کارش، یعنی آشپزخانه، سر خودش را با پختن باقالی پلو با مرغ گرم می کند و ظهر که شد با سوپ جو و باقالاپلوئی که پخته، همه اهل خانه را به وجد می آورد.

دختر آدم هم از ترس اینکه به صورتش اسید بپاشند، می نشیند پای تلویزیون و درس هایش را می خواند و پسر لوس و عزیز دردانه آدم هم وسط اینهمه کشور توی دنیا، هوس رفتن به آفریقای جنوبی را نمی کند. آخه آفریقای جنوبی هم شد جا؟ پیشرفت کرده که کرده باشه…!

 

ماموران دلسوز!

در خبرها آمده بود که ماموران اجازه نداده اند سالمرگ پروانه و داریوش فروهر برگزار شود.

چقدر مهربانند این مامورین و ما قدرشان را نمی دانیم. حتمن پیش خودشان فکر کرده اند چرا بگذاریم یک عده بی خود و بی جهت دور هم جمع بشوند و گریه و زاری راه بیندازند و توی سر و مغز خودشان بزنند. گریه کنند که چه بشود؟ مگر از این گریه و زاری ها و توی سر و مغز خود زدن ها نتیجه ای حاصل خواهد شد؟ کسی که رفت، رفته و با عزاداری بازنخواهد گشت. حتمن این بیت از شعر بلند ایرج میرزا را هم خوانده اند که:

یک مرده سر زخاک نمی آورد برون / صدسال اگر تو خاک بریزی به سر همی … و شروع کرده اند به رد کردن مردم که برو آقا پی کارت …

ماهی ها ، اولین معلمین سکس!

یک پروفسور استرالیایی به نام جان لانگ، یعنی جان درازقد، به تازگی کشف کرده است که ۳۸۵ میلیون سال پیش، برای اولین بار در تاریخ، یک نوع ماهی به نام “مایکروبراکیوس دیکی” که از تخم ریزی خیری ندیده بود، این عمل لوس و احمقانه را رها کرده و مثل آدم به تولید مثل از طریق آمیزش جنسی fishروی آورده است.

به حضرت عباس این حرف ها را من از خودم درنیاورده ام. بی بی سی چاپ کرده، خبرش را در اینترنت بخوانید.

سنگی که این دانشمند توی چاه انداخته و سایر دانشمندان نمی توانند درش بیاورند این است که پس آدم و حوا آمیزش جنسی را کجا و چگونه آموخته اند و این علم را چگونه گسترش داده اند که الان دنیا بیش از ۷ میلیارد نفر جمعیت دارد؟

تا آنجایی که بنده اطلاع دارم، اون موقع ها هنوز سریال های ترکی تولید نشده بود که دختر ها و پسرها مثل زیر پیراهنی شان دوست پسر و دختر عوض کنند که آدم از هرکدام از آنها چارتا کلام عشق بازی یاد بگیرد و بداند در اتاق خواب چه خاکی باید توی سرش بریزد.

دبستان و دبیرستانی هم وجود نداشت که مثل اروپا و آمریکا زنگ علم الاشیاء را تبدیل کنند به زنگ علم الاعضاء و راجع به پائین تنه آدمیزاد برای بچه ها سخنرانی کنند جوری که بچه های ده ساله بیشتر و بهتر از پدر بزرگ ها و مادر بزرگ هایشان در مورد مسائل جنسی اطلاعات داشته باشند.

حکومت جمهوری اسلامی هم وجود نداشت که با حرام کردن و ممنوع کردن در و دیوار و زن و مرد و کوچک و بزرگ، از مردم بخواهد که قسمت هایی از بدن شان را سفت و سخت بسته بندی و حتی ایزوله کنند که موش نخوردش و به این طریق مردم را حریص تر کند و تمام هوش و حواس آنان را متوجه اعضای بی تربیتی بدن شان کند جوری که در تمام شبانه روز جز به پائین تنه شان به چیز دیگری فکر نکنند.

به این ترتیب فقط یک فرضیه باقی می ماند و آن اینکه آدم و حوا وقتی متوجه قسمت بی مصرفی از بدن شان شده اند، به خودشان گفته اند خداوند تبارک و تعالی که این اعضاء را بی خودی در بدن ما کار نگذاشته. بریم زیر آب ببینیم ماهی از این جاهاشون چه استفاده ای می کنند ، ما هم همان کار را بکنیم.

بعد از مدتی فکر و خیال که چه کنیم و چه نکنیم، یک روز ساعت یازده و نیم صبح که آب دریا گرم می شود، شال وکلاه می کنند و به عنوان گردش علمی، می روند زیر آب که یک مرتبه جیغ حوا بلند می شود که خدا مرگم بده … آدم ببین اینا دارن چیکار می کنن.

آدم هم با دیدن آن صحنه معروف، از طرفی آب از لک و لوچه اش سرازیر می شود و ز طرفی از خجالت صورتش مثل لبو قرمز می شود. دست حوا را می گیرد و شروع می کند به خواندن: بیا برویم … از این ولایت من و تو…تو دست مرا بگیر و من دامن تو… و به این طریق حوا را به داخل غاری می برد و او را صیغه می کند که پس فردا برایش حرف درنیاورند!

on-saudi-arabiaآی خانم ها که در ایران نشسته شاد و خندانید…!

از بس زنان و دختران ایران شلوغش کردند که ما آزادی نداریم و می خواهیم حجابمان اختیاری باشد و هی یواشکی روسری شان را برداشتند و عکس انداختند، بنده را ناچار کردند که به آنها یادآوری کنم کجای دنیا زندگی می کنند و باید قدر همین که هنوز آزادند نفس بکشند را بدانند!

خانم کارن الیوت هاوس، برنده جایزه پولیتزر، در سال ۲۰۱۲ کتابی نوشت با نام (On Saudi Arabia) درباره عربستان سعودی. همانجایی که حاجی ها می روند و چمدان چمدان جنس می آورند و می فروشند تا خرجی که بابت زیات خانه خدا کرده اند، تامین شود!

پژوهش در یک جامعه به شدت مردسالار، شاید در درجه اول ناممکن به نظر برسد ولی زن بودن نویسنده، برگه عبوری بود برای ورود به اندرونی خانه ها و خیمه ها و هم سخنی با زنان این جامعه. جامعه ای که معتقد است “بر زنان مردان حکم می رانند، و بر مردان الله”. بدیهی است که خدا در این دنیا با مردان کاری ندارد، اما مردان در همین دنیا با زنان کار دارند!

به نوشته خانم کارن، حکومت آل سعود در سال ۱۹۳۲ توسط ملک عبدالعزیز شکل نوینی به خود گرفت و به برکت نفت و تولیت اماکن مقدسه، بازار این حکومت رونق گرفت. عبدالعزیز از ۳۰۰ زن خود، ۴۴ پسر و ده ها دختر داشت (لابد چون دخترها از نظر آنها ارزش شمردن را نداشته اند، همینطور چکی حساب کرده اند!). فرزندان و نوادگان او تا به امروز به ۷ هزار تن رسیده اند و حالا کشوری دارند با ۱۹ میلیون جمعیت و ۷ هزار پرنس!

این کشور ۷ هزار شاهزاده دارد و ۷۰ هزار مسجد. یعنی به هر شاهزاده ای ده تا مسجد می رسد که بدیهی است هیچ مرد عاقلی آنهمه زن و دختر زیبا را که بلدند عربی هم برقصند، ول نمی کند تا به یک مشت پیرمردی که به مسجد می روند و نماز جماعت می خوانند، رسیدگی کند و ببیند یارو نمازش را درست خوانده یا غلط؟

نویسنده کتاب از حادثه ای در سال ۲۰۰۲ خبر می دهد که موجب مرگ ۱۴ دختر در آتش سوزی یک مدرسه شده است. مدرسه آتش می گیرد، دخترها سراسیمه به خارج می گریزند، اما پلیس آنها را به زور به داخل مدرسه بازمی گرداند چون هنگام فرارحجاب کامل نداشته اند.

البته نویسنده کتاب چون یک زن خارجی است خبر ندارد که بهتر است دختر در آتش سوزی مدرسه بسوزد تا در آتش جهنم. می گویند آتش جهنم، هفت بار با آب شسته و خنک شده تا به این دنیا رسیده و شده است این آتشی که ما باهاش کباب کوبیده درست می کنیم!

به روایت مازیار کاکوان که معرف این کتاب است، خانم کارن هاوس از دیدار و مصاحبه خود با بخش هایی از اقشار پائین جامعه می نویسد: هنگام بازدید از مردم محروم یک منطقه تنها نوری که موجود بود، نور مهتاب بود.

کاش این خانم سرش می شد که مصاحبه در نور ماه چقدر شاعرانه است و شعرای ما چقدر شعر در وصف نور ماه گفته اند!

خانم کارن درکتابش نوشته است کشوری با ۴۰۰ میلیارد دلار ذخیره ارزی در خارج از کشور و۲۰۰ میلیارد دلار درآمد سالانه از نفت از عهده خدمات عمومی ابتدائی و اساسی چون آموزش و بهداشت و ایجاد یک شبکه فاضلاب برنیامده است.

اگر مقامات عربستان عقل شان می رسید، آقای احمدی نژاد را که الان بیکار هم هستند مصدرکاری می کردند ظرف مدت کوتاهی حداقل برای آن ۴۰۰ میلیارد دلار ذخیره ارزی یک فکری بکند چون خیلی ها معتقدند پول اگر زیاد در بانک بماند می گندد و بوی گندش دنیا را پر می کند!

*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” به تازگی منتشر شده است.