اشاره:

ماه آذر در حافظه ی تاریخ و ادبیات ایران با یادآوری چهره های ماندگاری که با ترورهای زنجیره ای از میان رفتند، برجسته شده است.

در این ماه، چند تن از نویسندگان برجسته ی ایران، طی پروژه ی قتل های زنجیره ای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به قتل رسیدند.

محمد مختاری شاعر، نویسنده، مترجم و منتقد معاصر و از فعالین کانون نویسندگان ایران و عضو هیئت دبیران آن بود که در سن ۵۶ سالگی در ۱۲ آذر ۱۳۷۷ ربوده و کشته شد. قبل از مختاری، روز اول آذر، داریوش فروهر و پروانه اسکندری (فروهر) از رهبران حزب ملت ایران را در خانه شان کشته بودند و پیکر مجید شریف ۴ آذر پس از شش روز گم شدن پیدا شده بود. پس از مختاری نیز، محمدجعفر پوینده، مترجم و نویسنده و جامعه شناس و عضو کانون نویسندگان را هجدهم آذر ماه ربوده و به قتل رساندند.

احمد تفضلی، احمد میرعلائی، پیروز دوانی، حمید حاجی زاده (به همراه پسر ۹ ساله اش کارون)،غفار حسینی، ابراهیم زال زاده، علی اکبر سعیدی سیرجانی و … از جمله نویسندگان دیگری هستند که هر یک به طریقی از سوی تیم ترور جمهوری اسلامی، کشته شدند.

مختاری چندین سال در بنیاد شاهنامه فعالیت داشت و آثاری در بررسی آثار شاعران معاصر از جمله نیما یوشیج و منوچهر آتشی دارد. مختاری برای نخستین‌بار شعرهای پل سلان، شاعر آلمانی را به فارسی ترجمه کرد و درباره‌اش نوشت.

او نویسنده ی “تمرین مدارا” بود و مدارا را حتی با دشمن تشویق می کرد.

دوست او منوچهر آتشی در سوگش شعر زیر را سروده است. منوچهر آتشی، شاعر و مترجم، زاده ی بوشهر، صاحب پانزده مجموعه شعر است که در آبان ۱۳۸۴ در سن ۷۴ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت.

محمد مختاری (راست) منوچهر آتشی

محمد مختاری (راست) منوچهر آتشی

شرحه شرحه کردی جانت را و
سراندی در کلمه ها
تا جمله ای بگزاری با فاعل “خرد” حرف اضافه ی خون و
متمم نفس ناتمام

لخته لخته کردی روانت را
بر حروف
و حروف را گستردی روی کاغذ
[مغناتیس را دانایی، گرداند از زیر
تا طیف ها برآید به شکل ها:
شکل چشمی که خیابان خلوتی را می پائید
که نقاب پوشانی از آن
شهزاده را به سرقت می بردند
تا گوهرش را بردارند
و چون نیافتند، صرۀ گوهر را
به لجن زار انداختند در بیابان های
ری…]

و ندانستند گوهر
جان خونین و روان شکل ناپذیر تو بود
که شرحه شرحه شده بود قبلاً
در کلمه، حرف ها و حروف اضافه و ندا
هی!ها! هلا”!

اکنون اما
با این خنده ی شیرین خردمندت چه کنم
ـ همین که پشت جلد کتاب تمرین مدارا نشانده ای
تا بیاموزی ما را
“با دوستان مروت با دشمنان مدارا”؟
که اگر ندیدی “از دوستان مروت”
شقاوت را به تمامی تجربه کردی
از دشمنان
[از دشمنانی که کوشیدی
به تمرین مداراشان واداری]

چه کنم ـ که من منوچهرم ـ
با این لبخند شیرینت که به اصرار به من می گوید:
“اندوه را به تفکر تبدیل کن” اما من
جز این نمی توانم که تفکر را
به گریه بدل کنم و
در زلف سهراب کوچکت فرو ریزم؟
ـ سهراب نه!
کیخسروی به تخلص سهراب.

۵ دی ماه ۱۳۷۷ ـ بوشهر