شهباز نخعی
“آتش به جان شمع فتد کاین بنا نهاد”. تا پیش از ظهور ناگهانی آیت الله خمینی در عرصه سیاست ایران و دنیا در سال ۱۳۵۷، زبان سیاست و سیاست پیشگان، با چند استثنای انگشت شمار، زبانی پاکیزه بود. حتی در شرایط بحرانی و غیرعادی مانند زمان جنگ یا دوران جنگ سرد نیز نیروهای متخاصم جلوی زبان خود را می گرفتند و در کاربرد واژه های توهین آمیز حد و اندازه نگاه می داشتند. در جریان جنگ سرد، شدید ترین برخوردهای خصمانه محدود به لنگه کفش کوبیدن خروشچف بر تریبون سخنرانی سازمان ملل و یا نطق های تند و آتشین فیدل کاسترو بود که در عین تندی و گزندگی با دقّت مواظبت می شد که در آنها از واژه های به دور از نزاکت سیاسی استفاده نشود.
از چند استثنای انگشت شمار سخن گفتم. حتی این استثناها، که قاعده رعایت نزاکت سیاسی را تأیید می کردند، نیز حد و اندازه نگه می داشتند و به خود اجازه نمی دادند که هرچه دلشان خواست بر زبانشان جاری شود. همان حد از بددهنی و کاربرد واژه های دور از نزاکت سیاسی را نیز جهان متمدّن به دیوانگی و روان پریشی گویندگان آنها تعبیر و آنها را زیر سبیلی در می کرد. یکی از این استثناهای دیوانه و روان پریش، به زعم دنیای متمدّن و پایبند به نزاکت سیاسی، عیدی امین دیکتاتور کشور افریقایی اوگاندا بود که در سالهای ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۹ بر آن کشور حکومت می کرد. حدود بددهنی ها و ناسزاگویی های این دیکتاتور دیوانه و روان پریش نیز در چارچوب نمونه های زیر بود:
به وزیر دارایی اش که به او گفته بود خزانه دولت خالی است، گفت: “شماها احمقید. اگر پول نداریم، راه حلّش بسیار ساده است، باید پول تازه چاپ کنید”!
یک روز در رادیوی کامپالا (پایتخت اوگاندا) اعلام کرد:”مثل این که هنری کیسینجر مرد چندان باهوشی نیست. او هیچوقت به کامپالا نمی آید تا درباره امور بین المللی با من مشورت کند”!
زمانی دیگر اعلام کرد:”به دلیل موفقیّت انقلاب اقتصادی اوگاندا، بدین وسیله اعلام می کنم که بهتر است من به جای بریتانیای کبیر رهبری کشورهای مشترک المنافع را در دست بگیرم”!
استثنای دیگر معمّر قذافی بود که در ۱۹۶۹ با کودتا و بیرون راندن پادشاه در لیبی به قدرت رسید و دوست داشت گاه و بیگاه زبان تند و گزنده خود را علیه زمامداران کشورهای دیگر بکارگیرد. در دهه۸۰ میلادی، هنگامی که در این کار زیاده روی کرد، رونالد ریگان رییس جمهوری امریکا درباره اش گفت:” او نه تنها وحشی، بلکه دیوانه است” و در سال۱۹۸۶ با صدور دستور حمله هوایی به لیبی، که در جریان آن دختر ۱۵ ماهه قذافی کشته شد، او را ادب کرد و سر جای خود نشاند.
از این استثناهای انگشت شمار که بگذریم، حتی خود خمینی نیز تا زمانی که در پاریس زیر درخت سیب نشسته بود، زبانی پاکیزه و مودب داشت و جز از دموکراسی و آزادی بیان و حقوق بشر سخن نمی گفت. تغییر لحن خمینی و کاربرد واژه های دور از نزاکت سیاسی از سوی او، پس از ورودش به ایران در ۱۲بهمن ۱۳۵۷ رخ داد. از “من توی دهن این دولت می زنم” شروع شد، با “باید به این روشنفکران هشدار داد که اگر از فضولی دست برندارید سرکوب خواهید شد… آن روز که ما بخواهیم در ظرف چند ساعت تمام آنها به زباله های فنا ریخته خواهند شد” و “با این حیوانات درنده نمی توانیم با ملایمت رفتار بکنیم” و “این ریشه های گندیده که الان در کار هستند سرکوب می شوند” و “جرئت کرده اید؟ سر در آورده اید؟ توی دهنتان می زنم” و “ملّی گرایی اساس بدبختی ما است. ما چقدر سیلی خورده ایم از این ملّیت، اینها بروند گم شوند” و… ادامه یافت و به “امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند” رسید!
با این گفته ها، خمینی در مقام رهبر کشوری با فرهنگ و ادبیات غنی و دیرپا، زبان کژتاب و ناهنجاری را بنیان گذاشت که امروز شاگردان و پیروانش با افزودن واژه هایی چاله میدانی بر وسعت دامنه آن افزوده اند. سرآمد این شاگردان و پیروان، میراث خوار و جانشین او سیّدعلی خامنه ای است که در حالی که برای خود کمتر از مقام معظّم رهبری” و “مقام عظمای ولایت” را نمی پسندد، رهبران کشورهای دیگر را “پررو” ، “خبیث” و “شریر” خطاب می کند!
با استعدادترین شاگرد و پیرو مکتبی که خمینی بنیان گذاشت، محمود احمدی نژاد رییس جمهوری منصوب ولی مطلقه فقیه است که در این زمینه انصافا شایسته آن است که نامش در کتاب رکوردهای “گینس” به عنوان کسی که بیشترین توهین را به همتایان خود کرده، ثبت شود!
فزون بر این، شیرین زبانی های این ملیجک سیّدعلی خامنه ای تنها به سران و رهبران کشورهای دیگر محدود نمی شود و مردم ایران را نیز دربر می گیرد. یک جا روشنفکران را “کسانی که به اندازه بزغاله شعور ندارند” می نامد و در جایی دیگر معترضان به تقلّب آشکار و گسترده در خیمه شب بازی انتخابات را “مشتی خس و خاشاک” می خواند!
هفته گذشته، در یکی از تازه ترین نمونه های شیرین زبانی و کاربرد واژه های چاله میدانی، محمود احمدی نژاد هنگام سخنرانی در ارومیه، باراک اوباما رییس جمهوری امریکا را “کابوی (گاوچران) خواند و او را تازه کار و بی تجربه نامید و گفت: “او باید صبر کند تا عرقش خشک شود.” او همچنین خطاب به باراک اوباما گفت: “بدان که گنده تر از تو و گردن کلفت تر از تو هم نتوانستند از این غلط ها بکنند، تو که جای خود داری”!
دوروز پس از این سخنان ــ که یادآور ادبیات جاهل های محله که می خواستند نسق بگیرند است ــ، باراک اوباما در گفتگو با شبکه تلویزیونی ای بی سی امریکا در پاسخ این پرسش که در مقابل حملات شخصی و توهین های احمدی نژاد چه پاسخی دارد گفت:”رییس جمهوری ایران به گفتن سخنان غیر سازنده و بسیار توهین آمیز معروف است، بنابراین حرف های او را جدّی نمی گیرم.”
این پاسخ سنجیده و مودبانه می بایست دست کم این نتیجه را می داشت که احمدی نژاد را به اندیشیدن درباره بهینه سازی گزینش واژه هایش وادارد. دریغ که نه تنها چنین نتیجه ای به دست نیامد، بلکه به نقل از تارنمای “همسفر”، او در روز دوشنبه ۱۲ آپریل، در همایش تجلیل از خادمان ستاد دائمی تسهیلات سفرهای کشور، خطاب به سران کشورهای ۵+۱ که درصدد تصویب قطعنامه ای تازه برای اجرای تحریم علیه حکومت اسلامی هستند، گفت:”این گروه احمقی که سرکار هستند مثل آدم های احمق و عقب افتاده تاریخ هستند که هرجا کم می آورند شمشیر می کشند”!
از خمینی که گذشت. از سیّدعلی خامنه ای و محمود احمدی نژاد نیز نمی توان انتظار داشت که از تندگویی و توهین به دیگران دست بردارند. امّا، این را می توان از خود پرسید که آیا ما مردم سزاوار حاکمانی با زبانی چنین هرزه درا هستیم؟!
* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی و ساکن مونتریال کانادا و از همکاران شهروند است.