من با تحریم برای تحریم مخالفم. شرکت کردن یا نکردن در انتخابات تنها در چارچوب یک استراتژی بزرگ تر معنا پیدا می کند. تاکتیک تحریم در سال های پس از خرداد ۶۰ (عزل بنی صدر) تا خرداد ۷۶ (انتخاب خاتمی) در خدمت بی اعتبار کردن جهانی جمهوری اسلامی بود.
ایرانیان در طول این ۱۶ سال با تحریم انتخابات در داخل کشور و برگزاری تظاهرات بزرگ و فشار بر دولت های غربی در خارج از کشور این تصور اشتباه که اکثریت مردم طرفدار جمهوری اسلامی هستند را تصحیح کردند و این خواسته را به کرسی نشاندند که جمهوری اسلامی را نباید دولت قانونی و مشروع ایران دانست و این دو تاکتیک (تحریم در داخل و تظاهرات در خارج) نهایتا به پیروزی رسیدند.
در داخل، اولین شکاف عمیق در دژ به ظاهر تسخیرناپذیر جمهوری اسلامی با خروج اصلاح طلبان علنی شد. در خارج هم دولت های غربی مجبور به پایان دادن به حمایت های شان از جمهوری اسلامی شدند. نتیجه ملموس این پیروزی در داخل کشور بازتر شدن فضای سیاسی و اجتماعی بود و در خارج از کشور پایان گرفتن ترورهای فرامرزی جمهوری اسلامی در اروپا. این اولین پیروزی بزرگ مخالفان در مبارزه با جمهوری اسلامی پس از سال ها شکست بود. از آن پس اپوزیسیون می بایست هم استراتژی و هم تاکتیک را عوض می کرد و قدم های بعدی که می توانست ما را به هدف نهایی، یعنی جایگزین کردن جمهوری اسلامی با یک حکومت دموکراتیک و قدرتمند، رهنمون کند برمی داشت. اما اپوزیسیون بی آن که حتا این پیروزی را به رسمیت بشناسد در همان جا توقف کرد و به ادامه استراتژی تحریم برای افشای جهانی جمهوری اسلامی اصرار ورزید. یک استراتژی سالم اقتضا می کرد از آن پس نه تحریم و نه شرکت به عنوان روش های مقدس و پرسش ناپذیر تفسیر نشوند، بلکه با یک بازی هوشمندانه از این دو تاکتیک ـ و تاکتیک های دیگر ـ برای پس راندن جمهوری اسلامی استفاده شود. درست از همان نقطه بود که مردم از رهبران سیاسی، چه در داخل و چه در خارج از کشور، پیشی گرفتند و بی توجه به تحلیل ها و راهکارهای این رهبران و با تکیه بر غریزه سیاسی خود از هر فرصتی برای پس راندن جمهوری اسلامی استفاده کردند، از پیروزی های تیم ملی فوتبال گرفته تا تحریم انتخابات یا شرکت در آن. مجموعه این تاکتیک های هوشمندانه بود که موفق شد ضربات ترمیم ناپذیری بر پیکر جمهوری اسلامی وارد کند. جدایی بسیاری از متفکران و صاحب منصبان اسلامی از رژیم (مثلا سروش، گنجی، مهاجرانی و دیگران)، شکسته شدن تقدس روحانیت، شکاف بین روحانیت و سپاه، و مهم تر از همه پیدایی جنبش سبز بخشی از این ضربات جبران ناپذیر بود.
با این حال، امروزه بخش بزرگی از اپوزیسیون هنوز با انکار پیروزی هایی که مردم در شانزده سال گذشته به دست آورده اند بر تحریم به صرف تحریم پافشاری می کند. و هنوز تنها تحلیلی که در این زمینه ارائه می دهد این است که شرکت در انتخابات به جمهوری اسلامی در جامعه جهانی اعتبار می بخشد. این تحلیل، فرسوده و اشتباه است و مهم تر این که طرفداران آن هیچ گاه نتوانسته اند سندی برای اثبات این مدعا مطرح کنند.
جمهوری اسلامی در جامعه جهانی دیگر از هیچ اعتباری برخوردار نیست. همچنین جامعه جهانی سال ها است که شرکت مردم در رای گیری ها را تنها به عنوان تاکتیک موفقی در گذار از جمهوری اسلامی بدون دست یازی به خشونت ارزیابی می کند.
این تحلیل مشابه همانی است که سال ها سینماگران ما را متهم می کرد با ساختن فیلم هایی که راه به فستیوال های معتبر جهانی می برند برای جمهوری اسلامی آبرو می خرند و این پیام را به جهانیان می دهند که گویا در ایران آزادی بیان وجود دارد. طرفداران این تحلیل هم حتا یک مقاله از یک منتقد غیر ایرانی نتوانسته اند ارائه دهند که در آن از جمهوری اسلامی برای دادن آزادی بیان به سینماگران تجلیل شده باشد. بی اعتباری جمهوری اسلامی در جامعه جهانی را از زبان رفسنجانی بشنویم که در سخنان پس از رد صلاحیتش گفت امروز دیگر کشورهایی مثل سوئد و کانادا در محکومیت ایران از آمریکا و انگلیس جلو زده اند و حتا کشورهایی مثل سنگال هم برای ما ناز می کنند.
در چنین شرایطی از اپوزیسیون طرفدار تقدس تحریم باید پرسید:
– چه شرایطی باید فراهم شود تا شما قانع شوید که جمهوری اسلامی به اندازه کافی در جهان بی اعتبار شده است و بهتر است تاکتیک مان را تغییر بدهیم؟
– اگر تاکتیک تحریم در ۳۲ سال گذشته موفق به دستیابی به هدفش (بی اعتبار کردن جمهوری اسلامی) نشده است چند سال دیگر باید بر این تاکتیک پای فشرد؟
می بینیم که از هر سو به تاکتیک تحریم کور نگاه کنیم به یک نتیجه مشترک می رسیم که این تاکتیک کهنه و ناکارآمد شده و باید کنارش گذاشت. تاکتیک های مبارزاتی باید در رابطه ی تنگاتنگ با هدف های مشخص و قابل دسترس تعریف شوند. در دوران کنونی مردم به دنبال هر بهانه ای هستند تا به خیابان ها بیایند و مخالفت شان با حاکمیت را نشان دهند. در این شرایط هر تاکتیکی که راهی به خیابان باز کند درست است. این تاکتیک ممکن است تحریم انتخابات باشد یا شرکت در آن یا حتا مسابقه فوتبال ایران و لبنان. من به این تحلیل که مردم در پی شکست جنبش سبز خسته و دلزده شده اند اعتقادی ندارم. ما در آن جنبش شکست خوردیم اما تسلیم نشدیم. تشییع جنازه آیت الله طاهری در اصفهان و شعارهای تند شرکت کنندگان در میتینگ های انتخاباتی روحانی و عارف نشان از این واقعیت دارند که هنوز پتانسیل بزرگی در مردم برای مبارزه وجود دارد. شرکت یا تحریم انتخابات هم در همین راستا باید باشد.
در شرایط کنونی دو سناریو هست که زمینه را برای حضور مردم در خیابان ها فراهم می کند. یکی این که روحانی در دور اول به پیروزی مسلم برسد و خامنه ای با تقلب آن را بر هم بزند (یعنی سناریویی مشابه آن چه در سال ۸۸ ایرانی پیش آمد). دوم این که انتخابات با حضور روحانی به دور دوم بکشد. سناریوی اول چندان محتمل نیست چون به نظر می رسد بخش بزرگی از مردم قصد تحریم انتخابات را دارند (دست کم تا امروز، دوشنبه که این مطلب را می نویسم). با این حال هنوز در بین آن هایی که تصمیم به شرکت گرفته اند روحانی بیشترین طرفدار را دارد. اما عنصر پرقدرت تقلب را که به معادله وارد کنیم پیش بینی نتایج بسیار مشکل اما هنوز ممکن می شود. این که می گویم ممکن به این دلیل است که عنصر تقلب تابع بسیاری عوامل دیگر است که بعضی پیش چشم هستند و بعضی دیگر پشت پرده. عواملی که پیش چشم هستند از این قبیل اند:
ــ تضاد منافع احمدی نژاد ـ خامنه ای که درگیری شان دست خامنه ای را در وارونه جلوه دادن نتایج بسته تر از پیش می کند.
ــ رد صلاحیت رفسنجانی باعث عصبانیت و پشت کردن بخش قابل توجهی از روحانیت به خامنه ای شده است. اگرچه این رویگردانی هنوز چندان علنی نشده است اما فشار بر خامنه ای را بیشتر از پیش کرده است. برهم زدن نتیجه انتخابات بهای گزاف از دست دادن بخش بزرگ و با نفوذی از روحانیت را برای خامنه ای خواهد داشت.
ــ شکاف بین روحانیت و سپاه کامل و غیرقابل ترمیم شده است. کاندیدای سپاه (قالیباف) و جامعه روحانیت (ولایتی) رودرروی هم ایستاده اند. روحانیت و سپاه اگر در مورد تقلب برای حذف روحانی همصدا و همسو باشند برای حذف کاندیدای خودشان هیچ کوتاه نخواهند آمد. اگر به این معادله سعید جلیلی را هم اضافه کنیم (که کاندیدای جبهه پایداری است) چنان گرد و خاکی در پیش است که خامنه ای به سختی بتواند از آن سالم به در آید.
ــ مسئله تحریم انتخابات برای اولین بار از سوی “خودی”های سابق دارد مطرح می شود. از نامه جسورانه تاجزاده بگیر تا بیانیه موسوی خوئینی و صحبت های در لفافه فائزه رفسنجانی.
اگرچه بسیاری عوامل دیگر هم در این موضوع دخالت دارند که از چشم پنهان اند اما در مجموع می توان با قاطعیت گفت که تقلب در انتخابات امسال بسیار سخت تر از چهار سال پیش است. اما این هم واقعیت دارد که خامنه ای به چنان بن بستی رسیده است که مجبور است هر بهایی هر چند گزاف را برای ادامه حکومتش بپردازد.
من اطمینان دارم که روزهای خامنه ای به شماره افتاده اند و هر عاملی که به حضور مردم در خیابان ها کمک کند شماره این روزها را کوتاه تر خواهد کرد.
* دکتر شهرام تابعمحمدى، همکار تحریریه ی شهروند، بیشتر در زمینه سینما و گاه در زمینههاى دیگر هنر و سیاست مىنویسد. او دارای فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی و استاد مهندسی محیط زیست دانشگاه ویندزور است. در حوزه فیلم هم در ایران و هم در کانادا تجربه دارد و جشنواره سینمای دیاسپورا را در سال ۲۰۰۱ بنیاد نهاد.
shahramtabe@yahoo.ca