آیا جامعه ایرانی موفق خواهد شد یک نهاد مدنی فراگیر درست کند؟
روزی که در اولین جلسه همفکری برای راه انداختن کمپین (کارزار) “من هم یک ایرانی-کانادایی هستم!” شرکت کردم با اینکه بسیار مجذوب افکار امروزین و برنامهریزیهای چشمگیر مبتکر اصلی آن، بیژن احمدی، شدم هیچ فکر نمیکردم که رویاهای آن روز به این سرعت به واقعیت بپیوندند. از اولین روز شروع این کارزار ما توانستیم قدم به قدم و ذره به ذره به هدفهای مرحلهای دست پیدا کنیم به طوریکه امروز با اطمینان بالایی میتوانم بگویم تا اولین مهلت مقرر، یعنی نوروز یا آخر ماه مارچ، خواهیم توانست به اولین هدف یعنی افزایش تعداد اعضای کنگره ایرانیان کانادا به ۱۰۰۰ نفر دست پیدا کنیم. امروز کمتر کسی را در جامعه ایرانی میتوان یافت که دستکم یک بار نام این کمپین به گوشش نخورده باشد. این است که خواستم با نوشتن این مطلب هم تاریخچه کوتاه این کارزار را ثبت کرده باشم و هم اطلاعات مربوط به آن را در اختیار جامعه ایرانی بگذارم.
کمپین من هم یک ایرانی-کانادایی هستم! برای چیست؟
این کمپین برای دسترسی به سه هدف تشکیل شده است:
معرفی کنگره ایرانیان به جامعه ایرانی
افزایش تعداد اعضای کنگره
تشویق اعضای کنگره به شرکت در روند تصمیمگیریهای این نهاد
چرایی این هدفها مستقیما به علتهای وجودی کنگره ایرانیان کانادا گره خورده است. کنگره، در ذات خود، یک نهاد مدنی است. یک نهاد مدنی، برای دسترسی به یک هدف اجتماعی مشخص شکل میگیرد. مثلا یک اتحادیه کارگری برای دفاع از حقوق کارگران و یک انجمن زنان برای دسترسی به حقوق زنان. نهادهای مدنی برای دسترسی به اهدافشان از روشهای گوناگون مثل آموزش، تبلیغ، و مذاکره با دولتها استفاده میکنند. به این ترتیب واضح است که نهادهای مدنی ممکن است بنا بر نیازشان در امور سیاسی هم وارد شوند، اما تفاوت اصلی که یک نهاد مدنی با یک نهاد سیاسی (حزبها و سازمانهای سیاسی) دارد در این است که نهادهای سیاسی برای به دست گرفتن قدرت سیاسی تلاش میکنند. مثلا این روزها در کانادا شاهد تلاش حزب لیبرال برای پایین کشیدن حزب محافظهکار از قدرت هستیم، و همینطور تلاش محافظهکاران برای باقی ماندن در قدرت. نهادهای مدنی، اما، با این که بنا به نیاز در سیاست وارد میشوند، اما قصد به دست گرفتن قدرت سیاسی را ندارند. مثلا یک اتحادیه کارگری ممکن است در انتخابات از این یا آن حزب حمایت کند، اما خود نامزدی برای انتخابات نخواهد داشت.
با این مقدمه ی کوتاه، وقتی به کنگره ایرانیان کانادا میرسیم، مهمترین وظیفه آن ارتقاء جایگاه جامعه ایرانی در چارچوب جامعه بزرگتر کانادا است. برای رسیدن به این هدف، کنگره از روشهای گوناگونی ممکن است استفاده نماید مثل مذاکره با دولتهای فدرال، استانی، و شهری کانادا، برنامههای فرهنگی و آموزشی، و روشهای دیگری که موضوع این گفتار نیست.
اما برای دسترسی به این اهداف، کنگره در وهله ی اول باید نماینده و سخنگوی واقعی جامعه ایرانی باشد. ایرانیان اما از گوناگونیهای بسیاری بهره میبرند. ما ممکن است آذری، ارمنی، بلوچ، ترکمن، عرب، فارس، یا کرد باشیم. ممکن است بهایی، زرتشتی، مسلمان شیعه یا سنی، مسیحی، یهودی، یا بی دین باشیم. ممکن است پادشاهیخواه، کمونیست، لیبرال، مجاهد، ملیگرا، یا سیاستگریز باشیم. زیبایی جامعه ایرانی در این چند رنگ بودنش است. هم چنانکه زیبایی طبیعتش به خشکی کویرش، و سبزی شمالش و کوهها و دشتها و رودها و دریاهایش هست. کنگره برای اینکه بتواند نماینده و سخنگوی واقعی این جامعه باشد باید این رنگارنگی را در خود داشته باشد، اما متاسفانه در هفت سالی که از تاسیس کنگره میگذرد چنین نبوده است.
مهمترین مانع بر سر راه کنگره احزاب و سازمانهای سیاسی سنتی ایرانی بودهاند. فعالیتهای اجتماعی ایرانیان به شکل تاریخی در اختیار نهادهای سیاسی بوده است. از کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج کشور در زمان محمدرضا شاه بگیر، تا بسیاری انجمنهای کوچک یا بزرگی که پس از انقلاب تشکیل شدند. تداخل فعالیتهای سیاسی و اجتماعی تا سالها مشکلی پیش نمیآورد، اما در یکی دو دهه گذشته که نهادهای مدنی مستقل شروع به رشد کردند بهتدریج این تضاد هم بزرگتر و نمایانتر شد. وقتی به نهادی مثل کنگره ایرانیان کانادا میرسیم این تضاد به شکل غیرقابل انکاری خودنمایی میکند. این خصوصیت کنگره که میتواند مانند پلی میان جامعه ایرانی و سطوح مختلف دولت در کانادا عمل کند، توجه نیروهای سیاسی سنتی ایرانی را بهخود جلب میکند. احزاب و سازمانهای سیاسی این را به خوبی دریافتهاند که کنترل کنگره این فرصت طلایی را برایشان فراهم میکند که دیدگاههای خودشان را به عنوان دیدگاه عام جامعه ایرانی به دولت، رسانهها، و نهادهای دیگر منتقل نمایند. از این رو، در چند سال اخیر این احزاب و سازمانهای سیاسی تمام تلاششان را کردهاند تا به هر بهایی نگذارند کنترل کنگره از دستشان خارج شود.
اما واقعیت این است که استقلال نهادهای مدنی تضمین کننده دموکراسی است. حضور نهادهای مدنی مستقل به نفع همه از جمله نهادهای سیاسی است. در جوامع دموکراتیک، اجرای دموکراسی بسیار فراتر از برگزاری انتخابات هر چهار سال یکبار است. در چنین جوامعی، نهادهای مدنی بهطور روزمره بر کارکرد دولت نظارت دارند و در صورت لزوم با مذاکره یا اعتراض از کجروی آن پیشگیری میکنند. در جوامع ایرانی، تا همین چند سال اخیر هیچگاه چنین سنتی برقرار نبوده. هم از اینروست که نهادهای سیاسی ـ خواه جمهوری اسلامی باشد یا مخالفان آن ـ هیچگاه عادت به پاسخگویی نکردهاند. رابطه مردم با نهادهای سیاسی سنتی ایرانی همواره یک جاده یکطرفه بوده. دیدگاهها و تحلیلها از کمیته مرکزی به اعضا و جامعه میرسیده و اعضا و جامعه مسئول اجرای آن بودهاند. در جوامع دموکراتیک، اما، مردم به احزاب سیاسی اجازه دخالت در نهادهای مدنی را نمیدهند و این شامل اعضای آن احزاب هم میشود. برای نمونه، در کانادا هیچگاه شاهد این نیستیم که حزب نیودموکرات یا لیبرال یا محافظهکار هواداران خودش را با اتوبوس به جلسه انتخابات فلان اتحادیه کارگری ببرد و سعی کند کنترل آن اتحادیه را به دست بگیرد. چنین کاری پیش از آنکه به مرحله انجام برسد بهوسیله اعضای همان حزب متوقف میشود. در فضای سیاست سنتی ایران اما چنین کاری نه تنها شدنی است، بلکه بسیار معمول است. دولتها و نهادهای سیاسی سنتی ایرانی گوشی سنگین دارند و ترجیح میدهند گفتارهای آرام و صلحآمیز را ناشنیده بگیرند و آنقدر به این کار ادامه میدهند تا راه بازگشتشان را خودشان با دست خودشان خراب کنند.
افزایش تعداد اعضای کنگره راهکاری قانونی و قابل انجام برای رسیدن به آن گوناگونی است. تا زمانی که تعداد اعضای کنگره سیصد چهارصد نفر باشد، نهادهای سیاسی قادر خواهند بود تنها با تکیه بر هوادارانشان هیئت مدیره را در دست بگیرند و به این ترتیب یک اقلیت بسیار ناچیز موفق میشود سرنوشت یک اکثریت بیشمار را رقم زند. اگر تعداد اعضا به هزار یا بیشتر برسد آن اقلیت ناچیز یک اقلیت ناچیز باقی میماند و جامعه ایرانی فرصت مییابد تا سرنوشت خود را خود در دست گیرد. هرچقدر اعضای کنگره بیشتر باشند امکان غلبه یک اقلیت بر کنگره کمتر میشود.
کارزار من هم یک ایرانی-کانادایی هستم! چگونه تشکیل شد
ایده کمپین در درون کارگاه سیاستگذاری کنگره شکل گرفت. یکی از زیرگروههای این کارگروه “مشارکت جمعی” نام داشت که با هدف معرفی کنگره به جامعه ایرانی شکل گرفته بود. کارگروه سیاستگذاری بهرغم تلاشهایش با بیاعتنایی و عدم همکاری هیئت مدیره کنگره روبرو شد که بخشی از این موضوع را ارسلان کهنموییپور در مقاله هفته گذشتهاش شرح داد. بعد از اینکه در آخر این کارگروه نتوانست به کار ادامه دهد ایده یک کارزار که بتواند به تشویق جامعه به پیوستن به کنگره بپردازد مطرح شد. در اولین جلسه همفکری به این نتیجه رسیدیم که بهترین روش کار همکاری با هیئت مدیره و از سوی کنگره است. برای این منظور یک برنامه کار زمانبندی شده همراه با بودجه لازم و جزئیات دیگر به هیئت مدیره ارائه شد، اما هیچ جوابی دریافت نشد. برای دومین بار نامهای خطاب به هیئت مدیره فرستاده شد و درخواست شد تا موعدی که آسیبی به برنامه کار نمیزد به ما پاسخ دهند. تا این زمان که این مطلب را مینویسم هیئت مدیره هیچگونه پاسخی به این برنامه کار نداده. با توجه به اینکه جلب کردن اعضای جدید به نفع کنگره است و احتیاجی به تایید هیئت مدیره ندارد تصمیم گرفتیم این کارزار را مستقل از هیئت مدیره کنگره شروع کنیم. بهویژه این که همراهی و همفکری چهارتن از اعضای هیئت مدیره یعنی آقایان بهروز آموزگار، بهمن رودگرنیا (که چندی بعد استعفا دادند)، فرهنگ فرید، و رضا قاضی را با خود داشتیم.
برنامه کار منظمی مرتب شد و اعضای کارزار شروع به فعالیت کردند. همراهی و همکاری جامعه در این زمینه شگفتآور بود. افراد بسیاری به کارزار پیوستند و داوطلب همکاری شدند. نهادها و گروههای مختلف ایرانی ما را به جلساتشان دعوت کردند تا برای اعضایشان از کنگره و لزوم پیوستن به آن صحبت کنیم. رسانههای ایرانی مثل سلام تورنتو، شهر ما، ایران استار، و تلویزیون شهر ما بیدریغ به ما کمک کردند. فیسبوک فرصت بزرگی بود که از طریق آن با بسیاری از داوطلبان همکاری با کمپین ارتباط برقرار کردیم. وبسایت کمپین محلی شد برای دریافت اطلاعات و پیوستن به کارزار. این شد که در هر دو ماه دسامبر ۲۰۱۴ و ژانویه ۲۰۱۵ موفق شدیم بیش از حد نصابی که گذاشته بودیم عضو بگیریم. در حال حاضر بیش از سی داوطلب با این کمپین همکاری میکنند و هر روز در جلسات نهادها و گروههای گوناگون حاضر میشوند و کنگره را معرفی میکنند و عضو جدید میگیرند. افزون بر این، کمپین تاکنون دو گردهمآیی برگزار کرده که ایرانیان فرصت یافتهاند در محیطی دوستانه با یکدیگر و با اهداف این کارزار آشنا شوند. در گردهمآیی اول بیش از ۵۰ نفر شرکت کردند و در دومی بیش از ۱۲۰ نفر. سومین گردهمآیی برای روز ۸ مارچ در رستوران شیراز برنامهریزی شده که انتظار داریم بیش از ۳۰۰ نفر در آن شرکت کنند. همکاری افراد و نهادهای ایرانی بزرگترین دلگرمی افراد کمپین است. تنها نهادی که تاکنون کوچکترین همکاری با این کارزار نداشته هیئت مدیره کنگره است، و این مسلما شامل آن سه عضو باقیمانده در هیئت مدیره نمیشود که همچنان به صورت فردی در کنار این کارزار ماندهاند و به حمایتشان از آن ادامه میدهند.
منابع مالی
از همان آغاز کار کمپین تصمیم گرفتیم که این کارزار را تنها متکی به اعضایش نگاه داریم. این است که هیچگاه هیچ حمایت مالی را قبول نکردهایم. مخارج گردهمآیی اول را بین افراد گروه تقسیم کردیم. گردهمآیی دوم بهدلیل تعداد مهمانان مخارج سنگینتری داشت که از یک سو صاحب رستورانی که برنامه در آن برگزار شد با پول نسبتا کمی پذیرایی بزرگی از مهمانان کرد، و از سوی دیگر میهمانان با کمک مالی که به صندوق ریختند بخش بزرگی از مخارج را تامین کردند. باقی مخارج باز بین اعضای گروه تقسیم شد. یکی از اعضای کمپین که به کار چاپ مشغول است هزینه چاپ بنر و بروشورها و دیگر موارد چاپی را به عهده گرفته است. ما هیچ خجالت نمیکشیم برای تأمین مخارج این کمپین دست بهسوی مردم دراز کنیم. مخارج گردهمآیی هشت مارچ هم به همین ترتیب و با کمکهای مالی داوطلبانه شرکتکنندگان برگزار خواهد شد.
آیا این کارزار پیروز خواهد شد؟
جواب صریح و بیپردهپوشی به این پرسش این است که هیچ معلوم نیست. نیرویی که هماکنون در برابر نوآوری و تغییر مقاومت میکند نیروی قدرتمندی است. آنها اگرچه اقلیت کوچکی از جامعه را تشکیل میدهند، اما منابع مالی سرشاری دارند که با ده دلار و بیست دلارهایی که ما روی هم میگذاریم تا جشنی برپا کنیم قابل مقایسه نیست. افزون بر این، آنها از سازمانیافتگی سنتی نیروهای سیاسی ایرانی برخوردارند که ما نیستیم. آنها توان این را دارند که اگر احساس خطر کنند اتوبوس پشت اتوبوس هوادارانشان را از شهرهای دیگر به جلسه کنگره بیاورند تا نگذارند کنترل این نهاد از دستشان خارج شود.
اما ما چه میتوانیم بکنیم؟ در گفتگوهایی که در این یکی دو ماه با افراد مختلف داشتهام بسیار شنیدهام که نمیخواهند به کنگره بپیوندند چون میدانند که این یا آن حزب و سازمان سیاسی آن را گرفتهاند. پاسخ من به اینان همیشه این بوده که کار این یا آن حزب بسیار اشتباه بوده، اما اشتباهتر از آن کنارهگیری افراد جامعه از چنین نهادی است که این فرصت را به آن احزاب داده است تا با کمترین هزینه هیئت مدیره را به اشغال درآورند. به این میماند که کسی بگوید چون در شهر دزد زیاد شده من هم در خانه را باز میگذارم و میروم. بخشی از گناه از دست رفتن نهادی مثل کنگره بر دوش کسانی است که آگاهانه کنار مینشینند و اجازه میدهند نام و اعتبار جامعه ایرانی به این سادگی به غارت رود. اگر تا دیروز امیدی برای باز کردن درهای کنگره بر روی همه ی ایرانیان نبود، امروز کمپینی هست که همه تلاشش را برای موفقیت دارد بهکار میبندد. اگر شما آذری هستید یا ارمنی جایتان در کنگره است. اگر بهایی هستید یا زرتشتی کنگره مال شما است. اگر هرسال به ایران بازمیگردید یا مثل من سی سال است تنها خواب ایران را میبینید کنگره به شما تعلق دارد. اگر مجاهدید یا ملیگرا کنگره را خانه خودتان بدانید.
و حرف آخر این که این کارزار ممکن است موفق شود یا نشود، اما تفکری که پشت این کارزار است آمده است تا بماند!
برای عضو شدن در کنگره به وبسایت کمپین بروید: www.iamiraniancanadian.ca
همینطور، به صفحه فیسبوک کمپین بپیوندید: I am Iranian Canadian Too و برای گفتگوی سالم و فارغ از تندخویی درباره کنگره از این صفحه فیسبوک دیدن کنید: Let’s Talk Iranian Canadian Congress
*دکتر شهرام تابع محمدی، همکار شهروند، در زمینه های سینما، هنر، و سیاست می نویسد. او دارای فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی و استاد مهندسی شیمی در دانشگاه تورونتو و بنیانگذار جشنواره سینمای دیاسپورا در سال ۲۰۰۱ است.