شاهین از دوستان بسیار نزدیکی است که سالهاست با هم نشست و برخاست داریم و بسیار جوان محبوب و معاشرتی است. وقتی در ایران اقامت داشتیم تقریبا هر روز من به خانه آنها می رفتم و ضمن با خبر شدن از حال و روز همدیگر از مصاحبت پدرش هم لذت می بردیم. پدر شاهین از بازنشستگان راه آهن بود و سالها در سمت های مدیریتی که داشت زحمت کشیده و به قول خودش همه جای ایران خانه اش بود چون هر چند سالی یک بار بنا به ماموریتی که به او می دادند مجبور بود در همان شهر زندگی کند، اما ایشان در خلوت خود از جوانی به نواختن ویولون پرداخته و بعد از گذشت ۴۰ سال استاد شده بود و وقتی سازش را در دست می گرفت انگار جوانی اش بازمی گشت و شور و حال خاصی پیدا می کرد. در این میان با سخاوت هنرمندانه اطرافیانش را هم مهمان می کرد و باعث شادی و طرب همه می شد. به یاد دارم که در چندین مرحله هم با رادیو در برنامه هایی همکاری کرده بود و جامعه هنری ایران هم او را از هنرمندان شاخص بشمار می آوردند.
به هر حال شاهین برای ادامه تحصیل عازم آمریکا شد و من هم با خانواده برای ادامه زندگی به کانادا مهاجرت کردم ولی علاقه بسیار زیادی که به هم داشتیم طوری بود که هم او و هم من هر روز با اینترنت و تلفن با هم در تماس بودیم و هر سال حضوری همدیگر را می دیدم و یاد خاطرات گذشته می کردیم. در این میان ارتباطم با پدر شاهین هم قطع نشد و در تماس هایی که تلفنی داشتیم از استاد می خواستم که دقیقه ای با سازش هم خاطرات و هم زمان حال را برایم بسازد که استاد هم همیشه پاسخش مثبت بود.
این ماجرا همواره ادامه داشت تا ماه گذشته که از طریق شاهین با خبر شدم که استاد دارفانی را وداع گفته است. بسیار ناراحت شدم و قبل از اینکه شاهین بخواهد بلیت برای ایران بگیرد تا در مراسم سوگواری شرکت کند، راهی آمریکا (لس آنجلس) شدم تا با او همدردی کرده و بتوانم اقلا از بار اندوه او کمی بکاهم.
محل اقامت شاهین در نزدیکی خیابانی قرار دارد که اسامی همه هنرمندان سینمای هالیوود در آنجا حک شده است و به خیابان هنرمندان مشهور معروف است. بعد از دیداری کوتاه از او خواستم تا با هم قدمی زده و یاد گذشته کنیم. در حین راهپیمایی بحث جالبی پیش آمد که علت نوشتن این مقاله شد.
مادر شاهین در تماسی که گرفته بود می خواست مشورت کند که استاد را در قطعه هنرمندان دفن کنند یا در مقبره شخصی که دارند و به یکباره هر دو ما خنده مان گرفت چون سنگ های زیر پایمان که اسامی هنرمندان هالیوودی بود برایمان به یکباره چیز دیگری تداعی شد. و بعد عنوان این مطلب که به واقع چرا ما بعد از مرگ هنرمندان آنها را ارج می نهیم و برایشان قطعه ای اختصاص می دهیم در صورتی که در اکثر نقاط دیگر جهان این افتخار و بزرگی در زمان زندگی هنرمند به وی داده می شود و باعث افتخارش می باشد. حضور من باعث تسلی خاطر شاهین شد و چون فردای آن روز عازم ایران بود از هم خداحافظی کردیم و من به خانه ام برگشتم. همواره در طول بازگشت به این موردی که برایمان تداعی شده بود فکر می کردم و به خود می گفتم که از عزیزان و بزرگان هنر و علم بایستی در زمان حیاتشان تقدیر کرد. خیابانی را به نامشان اختصاص داد یا مدرسه ای را با دست خودشان افتتاح کرد تا همه شاهد باشند اگر اثری هنری یا علمی ساختی بهر ه اش را هم در زمان حیاتت می بری.
از آنجا که این مطلب اصلا ربطی به بیمه نداشت لازم می داند در خاتمه مطلب کوتاهی را در خصوص بیمه عمر به اطلاع برساند که ادای وظیفه نیز شده باشد. به خوبی مطلع هستید که بیمه احتمال وقوع ریسک را تحت پوشش قرار می دهد و اگر تحقق ریسکی حتمی باشد قابل بیمه کردن نیست. در بیمه های عمر که تحقق فوت حتمی است و قطعا اتفاق می افتد پس چطور می توانیم آن را بیمه نماییم؟ پاسخ حقوقی: درست است که فوت حتمی است ولی زمان تحقق آن مشخص نیست از این رو اصل مدیریت ریسک در آن لحاظ می شود.
موفق و موید و سرافراز و سربلند باشید.
* فرهاد فرسادی بروکر خبره و رسمی کانادا با سابقه تدریس بیمه در دانشگاه ها است.
farsadi@insurefar.com