آن چه که در روز ۶ دیماه (عاشورا) اتفاق افتاد، فصلی نو در تاریخ مبارزات آزادی خواهانه و ضد استبدادی دنیا گشود و تعریفی تازه بر 

 شهروند ۱۲۶۴ – پنجشنبه ۱۴ ژانویه ۲۰۱۰

 

آن چه که در روز ۶ دیماه (عاشورا) اتفاق افتاد، فصلی نو در تاریخ مبارزات آزادی خواهانه و ضد استبدادی دنیا گشود و تعریفی تازه بر مبارزه بدون خشونت و آنچه که رهبرانی چون گاندی و ماندلا ارائه کرده بودند افزود.  ایستادگی جانانه و دلاورانه  مردم در آن روز تمام معادلات حکومت، که بر پایه سرکوب وحشیانه پایه گذاشته شده بود، را بر هم ریخت و حکومت را با همه سفّاکی و زیرپا گذاشتن تمام مرزهای خشونت به موضع ضعف و گریز کشاند.  شعار دیرینه و راهبردی ـ با قدمت ۱۴۰۰ ساله ـ "النصر بالرعب"، که تا آن روز به سود حکومت عمل کرده بود، به ضّد خود تبدیل شد و "رعب" را در دل های عمله ظلم و مزدوران ولایت مطلقه فقیه نشاند. 

درهم ریختگی معادله موجب شد که ستون فقرات سیاست راهبردی حکومت درهم شکند و سیّدعلی خامنه ای با وحشت و تلخکامی ناگزیر از زمزمه این سروده نیمای بزرگ شود که: "به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را". 

پایان تظاهرات حکومتی

البته "قبای ژنده" در این شعر یک استعاره است وگرنه سیّدعلی خامنه ای به برکت! دست درازی که در خزانه ثروت مردم به فقر کشیده شده ایران دارد، قبایش ژنده نیست.  محسن مخملباف در افشاگری خود با عنوان "رازهای زندگی خامنه ای" می نویسد: «کلکسیون عبا: شماره عباهای کلکسیون خامنه ای حدود ۱۲۰ عدد است و قیمت مجموعه آن ها حدود ۴۰۰ هزار دلار است که گرانترین آن ها ۳۰ هزار دلار می ارزد»! 

بنابراین، ژنده بودن قبا را می توان به نحو دیگری تعبیر کرد: در هفت ماه گذشته، دو دارودسته وابسته به محمود احمدی نژاد و هاشمی رفسنجانی با این تصوّر باطل که این امامزاده معجزه می کند، هرکدام یکی از آستین های عبای خامنه ای را گرفته و او را به سوی خود می کشند.  اشتباه بزرگ و برگشت ناپذیر سیّدعلی خامنه ای این بود که پنداشت با قرارگرفتن در جبهه یکی از طرفین و حمایت بی قیدوشرط از آن، می تواند وزنه را به سود آن سنگین تر کند امّا دراین بازی قمارگونه به سختی شکست خورد. 

وبلاگ "سهرابستان" با نقل قول از خامنه ای می نویسد: «…اگر شرایط به قبل از ۳۰ خرداد برگشته و مطالبات مخالفان فقط در حد نتیجه انتخابات باشد، می توان در مورد آن فکری کرد و چاره ای اندیشید، ولی با شرایط فعلی که هدف معترضان براندازی کلّ حکومت است، ما چاره ای جز مقابله و برخورد قاطع نداریم». 

درحال حاضر، مشکل اساسی و درد بی درمان حکومت این است که "مقابله و برخورد قاطع" نیز رنگ و رو باخته و به ضدّ خود تبدیل شده است.  با مزدوران و جیره خواران بزدلی که مثل موش از صحنه مصاف می گریزند، چگونه می توان "مقابله و برخورد قاطع" کرد؟! 

ونسان هوگو، نویسنده هفته نامه اکسپرس فرانسه در مقاله ای با عنوان " [حکومت] ایران، یک قدرت شکسته شده"، نتیجه رادیوگرافی کالبد حکومت بیمار ایران را چنین می نویسد: «نتایج معاینه نشان می دهد که استخوان های بیمار شکستگی های متعددی دارد که بعضی از آن ها به صورت عریان دیده می شوند.  گروه دو نفره خامنه ای، احمدی نژاد بیهوده دنبال راه علاج می گردند.  برای این کار دیرشده است و مریض دچار خونریزی داخلی است».

 درسوی دیگر، دارودسته هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی، شیخ مهدی کرّوبی و سیّدمحمّدخاتمی نیز تمام توش و توان خود را به کار گرفته اند تا خرده ریزهای کاسه شکسته حکومت ولایت مطلقه فقیه را جمع آوری کنند و بند بزنند، غافل از این که به فرض  توفیق در این کار – که بسیار بعید است – شأن مردم به پا خاسته ایران و رستاخیز پرشکوهشان بسی بالاتر از آن است که از کاسه شکسته ای که خود آن را بر زمین زده و هزار تکّه کرده اند، آب بنوشند!

در چنین روند سست بنیان و متزلزلی، سیّدعلی خامنه ای مثل پاندول ساعت هر لحظه به سویی متمایل می شود.  پس از شکست سنگین و مفتضحانه سرکوبگران در روز عاشورا، دارودسته هاشمی رفسنجانی، موسوی، کرّوبی و خاتمی به قصد سوار شدن بر موج، کوشیدند پیام هایی برای سیّدعلی خامنه ای بفرستند و او را به سوی خود جلب کنند.  محتوای بیانیه شماره ۱۷ میرحسین موسوی، سخنرانی های خاتمی و نامه ۲۰ دیماه کرّوبی در همین روند بود.  از جمله کرّوبی در نامه خود ۵ شرط را برای اصلاح امور برشمرده که خلاصه آن ها به شرح زیراند:

۱-  اعتراف و توبه ظالمان و بخشش مردم…

۲-  انحرافی که از انقلاب صورت گرفته باید اصلاح شود…

۳-  پرهیز از خشونت…

۴-  ریشه یابی و علّت یابی حوادث اخیر…

۵-  مناظره با نماینده حکومت در مورد این که انقلاب را چه کسانی به انحراف بردند.

 

کشمکشی که سیّدعلی خامنه ای در میانه آن قرارگرفته و به این و آن سو کشیده می شود، موجب شده که او علاوه بر بیماری حاپایان تظاهرات حکومتی دیگر کسی به لگدمال کردن عکس های امام و مولا کاری ندارددّ "توهّم" به بیماری "تلوّن" نیز دچار شود.  کسی که در نماز جمعه ۲۹ خرداد با قاطعیّت گفت: «من زیر بار زور نمی روم»، اکنون به ناچار جمله خود را به زبان حال چنین به پایان می برد: «مگر آن که زورش زیاد باشد»!

 

به نظر می آید که براثر درهم شکستگی نیروی سرکوب در روز عاشورا، خامنه ای به سوی دارودسته هاشمی رفسنجانی و راه حلّی که او در نماز جمعه ۲۶ تیرماه ارائه کرد متمایل شده، بدون آن که بندناف خود را از دارودسته محموداحمدی نژاد و باند سپاهی- نظامی اش بریده باشد.  نمونه ای از این گرایش را می توان در انتشار گزارش آبکی و بی سروته مجلس در مورد جنایات کهریزک و مسئول شمردن سعید مرتضوی ـ که می تواند سرنوشتی مانند سعید امامی برایش رقم زند ـ، شبه استعفای روح الله حسینیان از نمایندگی مجلس و متن طعنه آمیز استعفای او و سخنان پریشان و متناقض خودش در ۱۹ دیماه در دیدار با "مردم قم" دید.  در این سخنان، خامنه ای از یک سو از لباس شخصی ها و اوباش مزدور خود خواست که از دخالت در روند رویدادها خودداری کنند و "مرّ" قانون را رعایت نمایند، از سوی دیگر با بزرگنمایی تظاهرات حکومتی و فرمایشی ۹ دیماه گفت: «مسئولان قوای سه گانه دیدند که ملّت چه می خواهد، بنابراین باید وظایف خود را در مقابل مفسدان و اغتشاش گران به خوبی انجام دهند».

درحالی که نتیجه تظاهرات فرمایشی و حکومتی ۹ دیماه که با تحریک احساسات مذهبی، صرف هزینه گزاف، جمع آوری افراد از روستاها با اتوبوس، تعطیل مدارس، بخشنامه به کارکنان ادارات دولتی، مجبورکردن خانواده های سپاهی، شهدا، جانبازان و… چیزی جز یک رسوایی برای حکومت نبود و حتی نتوانست میدان انقلاب را به طور کامل پر کند، خامنه ای در کمال وقاحت گفت: «مطمئن باشید که روز ۹ دیماه امسال هم در تاریخ ماند، این هم یک روز متمایزی شد.  شاید به یک معنا بشود گفت در شرایط کنونی ـ که شرایط غبارآلودگی فضاست ـ این حرکت مردم اهمیت مضاعفی داشت، کار بزرگی بود»! 

اگر منظور سیّدعلی خامنه ای از "شرایط غبارآلود" روز و روزگار اسفناک خودش باشد، این شرایط نه "غبارآلود"، بلکه تیره و تار است. 

 

 

* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی و ساکن مونتریال کانادا و از همکاران شهروند است.

snak1@live.ca