گرد آوری گزارش : ونداد زمانی 

 در چند شماره آینده نگاهی خواهیم داشت به وبلاگها و سایت هایی که توجه خود را معطوف مسائل فلسفی می کنند. در این مجموعه مسائل نظری، سری خواهیم زد به مراکز مجازی که دغدغه مباحث فلسفی، آنها را واداشته است تا از طریق آزادی بدون حد و حصر موجود در اینترنت، به نشر و توسعه گفتمان های نظری همت گمارند. 

 

آیینه نگاه

پرسش از چیستی فلسفه و دانشگاه

دکتر حسین مصباحیان استاد فلسفه دانشگاه تهران با ارسال یادداشتی به بررسی وضعیت آموزش فلسفه در ایران پرداخت. ایشان با اشاره به تغییر مفهوم دانشگاه از نگاه اندیشمندان معاصر، پرسش از چیستی فلسفه و دانشگاه را از راه های ارتقای آموزش فلسفه می داند. متن کامل یادداشت ایشان در زیر می آید: 

اجازه بدهید به جای پرداختن به مشکلات شیوه های تدریس فلسفه  در ایران ، به روش های معاصری اشاره کنم که به کار گرفتن آنها احتمالا می تواند به آموزش فلسفه در دانشگاه  یاری رساند. هایدگر در جایی می گوید گوهر دانشگاه ، علم است و بلافاصله می پرسد گوهر علم ولی چیست؟

ادامه مطلب را در سایت آیینه نگاه دنبال کنید.  

 http://aeeneyenegah.blogfa.com

 اینک فلسفه

 کنگره بینالمللی روز جهانی فلسفه در ایران برگزار میشود

کنفرانس خبری دکتر غلامرضا اعوانی، دبیر علمی کنگره‌ی بین‌المللی بزرگداشت روز جهانی فلسفه در سال ۲۰۱۰ در روز یک‌شنبه،۱۱ بهمن ۱۳۸۸ در محل مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد. رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با اشاره به این‌که کنگره بین‌المللی روز جهانی فلسفه سال آینده به میزبانی ایران برگزار می‌شود، گفت: ما امیدواریم این کنگره در ایران با عظمت و شکوه و آنگونه که شایسته فرهنگ و فلسفه ماست برگزار شود.

ادامه مطلب را در سایت اینک فلسفه دنبال کنید.

   http://isphilosophy.com/post-849.aspx

 فل سفه

 کارخانۀ آدمسازی: انسانپشمنیست

مدتی است که در کشور ما برخی از صاحبان قدرت و برخی از اصحاب شریعت از چیزی به نام خطر «علوم انسانی» سخن می‌گویند. تصور آنان بر این است که علوم انسانی «اعتبار دیانت» و”اقتدار حکومت” را در اندیشۀ افراد ضعیف می‌کند و آنان را مستعد نافرمانی و شورش می‌سازد، چه این شورش بر ضد دین و آداب و رسوم و شیوه‌های مألوف زندگی در جامعه باشد و چه در برابر قدرت حاکم. واقعیت این است که این سخنان چندان تازه نیست و ما این سخنان را سالهاست که به صورتهای مختلف از ابتدای انقلاب تاکنون شنیده‌ایم: از دانشگاهی که قرار بود «کارخانۀ آدم‌سازی» باشد تا «تهاجم فرهنگی» و اکنون نیز باز ماجرای «علوم انسانی.

ادامه مطلب را در سایت فل وسفه دنبال کنید. 

http://www.fallosafah.org/

گرانترین نقاش تزئینی ایران

 نگار عظیمی

برگردان: ونداد زمانی

 چند ماه پیش، «فرهاد مشیری»، گران‌ترین نقاش تزئینی ایرانی که آثارش شهرت بین‌المللی پیدا کرده است، یک ایمیل دریافت کرد که درآن نوشته شده بود: «آقای مشیری آرزو میکنم که شما دست از کار هنری بکشید». چند هفته بعد، در یک سایت معتبر هنری مقاله‌ایی چاپ شد و از کارهای آقای مشیری تحت عنوان «اسباب‌بازی‌هایی برای ثروتمندان خمار» یاد کرد.

نویسنده مقاله که خودش هم نقاش است و هم صاحب یک گالری، به مجموعه‌ایی از کارهای مشیری تحت عنوان «دوستان پر قویی» تاخته و آن‌ها را توهین به ایرانیانی دانست که جانشان را به خاطر آزادی بر کف دست گذاشته‌اند. نویسنده مزبور پا را فراتر گذاشته و در پایان مقاله اذعان داشته است که : « آقای مشیری قلبش را کند تا بتواند به جای آن یک صندوق پول تعبیه کند».

فرهاد مشیری که ساکن و شاغل تهران است، می‌گوید: «این نامه‌ها برایم خیلی عزیز است. آن‌ها برای من ارزش مدرک تحصیلی دارند؛ مثل دیپلم‌های افتخار که باید در محل کارم نصب شوند». مشیری ریزه میزه، با آن موهای فرفری بلند و عینک قطور سیاه گنده که همرا با گوش‌های بزرگش از او یک «وودی آلن ایرانی» ساخته است، چطور می‌تواند مخاطب تهمت‌های تند باشد؟

آدم ساکتی که کنایه و رندی شاعرانه را با مهارت در رفتارش پنهان کرده، آدمی که به ندرت به نمایشگاه‌ها سرک می‌کشد و اصلا اهل تفریح و پارتی‌های شبانه نیست، آدمی که می‌گویند همه‌ی روزش را در رختخواب می‌گذراند و به سقف چشم می‌دوزد. البته وقتی که به کار نقاشی‌اش می‌رسد، بر عکس سکوتش، آدمی است شلوغ و پر هیاهو.

مشیری درون‌گرا در کارهایش کاملا در میان جو عمومی جامعه است و نبض هنری‌اش با آن می‌تپد. نگاه نافذش به زبان تبلیغات، مد و حتی مذهب در کارهایش فریاد می‌زند که: به من توجه کنید، مرا بخواهید و البته کارهای مرا بخرید.

جالب این است که در حقیقت کارهایش خوب هم به فروش می رود؛ نقاشی‌هایی با تیترهایی چون «برای همیشه فراموشت کردم»، «بدو مثل جهنم» تابلوهای بسیار زیبایی هستند از موضوعات شکننده و لطیف در قاب‌های بسیار ظریف و به سهم خود زیبا که به قیمت‌های سرسام‌آوری تا سقف یک میلیون دلار نیز به فروش رفته است.

از ده سال پیش در بین هنرمندان شهر تهران به «پسری که کوزه می کشد» معروف شده بود. کوزه‌هایی که او می‌کشید و بر روی آن کلماتی را می‌نوشت، بر عکس ادبیات کلاسیک عرفانی، سبکی عامیانه داشت که به گفته خودش به سبک .«سقاخانه» که در دهه چهل و پنجاه شمسی، توسط پرویز تناولی و حسین زنده‌رودی مد شده بود نزدیک بود.

در سال ٢٠٠١ بود که پس از برگزاری نمایشگاهی در گالری «کاوه آو» در میدان ونک، یک‌باره مشهور شد و کلکسیونرهای قدیمی و ثروتمندان نوکیسه شهر آثار او را با قیمت‌های گران خریدند. در این میان طراح معروف و بین المللی گالری، خانم ایرانی‌ الاصل لبنانی «رز اشار» او را به مراکز معتبر جهانی شناساند. کارهای مشیری در طی زمان از تفاخر و شکوه بیشتری برخوردار گشت و به کارهای دکوراتیو تجملی روی آورد. 

سال ٢٠٠٣ انگیزه‌بخش تعداد زیادی از نقاشان ایرانی بود. رئیس جمهور کشور خاتمی همیشه خندان بود و به یک‌باره به نظر می‌رسید فضای هنری ایران کاملا دگرگون شده است (البته تا مادامی که کارها سیاسی نباشند) «علی‌رضا سمیع آذر» که درس معماری خوانده بود با سبیل شیک خود به ریاست موزه هنرهای معاصر منصوب شد و موج وسیع نمایشگاه‌های بین‌المللی و نقاشان ایرانی در مهم‌ترین مرکز هنری ایران تدارک دیده شد.

 هم‌زمان با موزه هنرهای معاصر و در رقابت با این مرکز به یک‌باره، گالری‌های شمال شهر به شکلی گسترده به برپایی نمایشگاه آثار انتزاعی و هنری روی آوردند. مدتی نگذشت که هنرمندان شهری بعد از سال‌ها سکوت و محدودیت فرصت یافتند تا کارهای خود را در نمایشگاه‌های خیابانی، مساجد و حتی در درون برج های مسکونی عرضه کنند.

رونق شگرف و التهاب هنری تهران هم‌زمان بود با رونق اقتصادی که باز هم خاتمی و رفسنجانی طلایه‌دار آن بودند. در مدت کوتاهی کرباسچی جوان شهر را به سبک دبی به شهری زنده تبدیل نمود. قهوه‌خانه‌های شیک با اسامی جذاب در تمام شهر تا دیر وقت باز بودند و کافه‌های اینترنتی مملو بود از دختران و پسران شیکی که دماغ هایشان را عمل کرده بودند.

مشیری از آن دوران به خوبی یاد می‌کند؛ چون همه‌ی تغییرات جدید، دستمایه کارهای خودش گشته بود: «مردم دکورهای شیشه‌ای سبک دیسکو را در خانه‌های روستایی خود نصب می کردند».

فرهاد مشیری ١١ سال از دوران جوانی‌اش را در آمریکا گذراند. درس در کالج هنری را نیمه‌کاره رها کرد ولی برای اولین بار یک گالری کوچک ولی معتبر در سانتا مونیکا کارهایش را به نمایش گذاشت و مطلبی نیز در باره آثارش در .«لس‌آنجلس تایمز» به چاپ رسید.

در بازگشتش به ایران تلاش کرد تا با ارسال فیلم‌نامه به بنیاد فارابی، امکان ساختن فیلمی به تهیه‌کنندگی آن‌ها بسازد ولی با طرحش موافقت نشد. آخرین باری که جواب نه شنیده بود در گالری گلستان بود که به او گفتند که کارهایش زیادی گیج و درهم است و بیشتر به «سالاد» شبیه است.

مشیری کم‌کم و با پشتکار تمام جای خود را در فضای هنری تهران، با کارهای عجیب ولی برخاسته از تناقض فاحشی که در اجتماع ایران شاهد بود، باز کرد و در ادامه به یکی از معروف‌ترین و گران‌ترین هنرمندان تزئینی ایران تبدیل گشت.

هنوز بحث این که آیا فرهاد مشیری و هنرش مصنوعی است یا نه در ایران از تب و تاب نیفتاده است ولی همان‌طور که خود او اذعان داشته است: «هنر به نوبه خودش یک تخیل است و یک نوع سرهم کردن مصنوعی یک ایده برای رسیدن به همان توهم و تخیل… بنابراین همه هنرمندان، با هر نوع سلیقه‌ای از یک قماشند و از یک کوزه آب می‌خورند».

 

 

Fluffy Farhad, By Negar Azimi, Bidoun magazine No.20

Bidoun magazine is a quarterly publication founded in 2004 with the intention of filling a gaping hole in the arts and culture coverage of the Middle East and its Diaspora.